رونمایی از زانو زدن امپراتور روم در مقابل شاپور ساسانی

 قرار است که این اثر نمادین حدود ۲۰روز در میدان انقلاب باقی بماند و پس از آن به میدان آزادی منتقل شود. با توجه به اهمیت این رخداد، پرسش‌های بنیادینی مطرح می‌شود: واقعیت این ماجرا چه بوده است؟ چرا ما به تاریخ رجوع کرده‌ایم؟ چرا تاریخ برای جامعه امروز این‌قدر اهمیت پیدا کرده است؟ بسیاری از مردم شاید آگاهی دقیقی از شاپور ساسانی نداشته باشند و نام آن نبرد تاریخی را هم ندانند؛ اما امروز با مجسمه‌ای مواجه می‌شوند که به صورت نمادین این رویداد را به تصویر می‌کشد.

برای پاسخ به این پرسش‌ها و بررسی اهمیت بازنمایی تاریخی در جامعه امروز، فرشته آرشام‌فر، پژوهشگر «ایرنا» گفت‌وگویی با علی‌اکبر مسگر، دکتری تاریخ ایران باستان و عضو هیات علمی گروه تاریخ دانشگاه مازندران، انجام داده است که متن کامل آن از نظرتان می‌گذرد.

ماجرای «زانو زدن امپراتور روم در برابر شاپور» از منظر تاریخی دقیقا چه بوده است؟

در سال ۲۶۰ میلادی، در سلسله جنگ‌های بین ایران و روم (امپراتور روم والریانوس و شاهنشاه ایران شاپور) والرین تصمیم می‌گیرد به واسطه تجدید قدرتی که در شرق به رهبری شاهنشاهی ایران اتفاق افتاده، نبردی را صورت دهند. به همین خاطر لشکری به سمت شرق حرکت می‌کند و در اودسا ایران در مقام مقابله برمی‌خیزد. سپاه روم در این نبرد شکست می‌خورد و امپراتور روم به اسارت درمی‌آید. این اولین بار در تاریخ جنگ‌های ۵۰۰ ساله ایران و غرب بود که یک امپراتور به اسارت ایرانیان درمی‌آید.

این رویداد در سنگ‌نوشته‌ها و کتیبه‌های شاپور اول در کعبه زردشت در نقش رستم، به سه زبان پارسی میانه، پارتی و یونانی انعکاس پیدا کرده است. شاپور در این کتیبه‌ها می‌گوید که والریانوس با سپاهش به اودسا می‌آید و با ما جنگ می‌کند و ما او را شکست می‌دهیم. البته تعبیر «زانو زدن» در اینجا لزومی بر تعبیر شکست ندارد و در واقع فروتنی پادشاه روم را نشان می‌دهد. این اتفاق شاید در نبرد به شکل واقعی نیفتاده باشد، بلکه نوعی بازنمایی و نمایش منابع ایرانی است برای هرچه بزرگ‌تر جلوه دادن کرنش و درخواست بخشش از سوی یک پادشاه رومی در برابر شاهنشاهی ایران. در نامه‌نگاری‌هایی که شاپور اول و امپراتوری روم انجام می‌دادند، رومیان خود را «دو چشم زمین» می‌دانستند و همواره خود را برادران ماه و خورشید تلقی می‌کردند.

نکته‌ای که کمتر در منابع آمده، این است که امپراتوری روم و شاهنشاهی ایران هیچ‌گاه قصد شکست قطعی یکدیگر را نداشتند؛ این جنگ‌ها و بیانیه‌ها بیشتر جنبه ایدئولوژیک داشتند تا شکست قطعی و نهایی. دلیل آن نیز بیم هر دو امپراتوری از آمدن کوچ‌روها و بیابانگردها بود؛ که این در نهایت در سه قرن بعد با شکست امپراتوری روم غربی توسط وندال‌ها، ویزیگوت‌ها و دیگر قبایل در روم و همچنین آمدن اعراب بیابانگرد و آلان‌ها و خزرها در شرق و هپتالی‌ها در ایران محقق شد. بنابراین، امپراتوری‌ها هیچ گاه قصد شکست قطعی یکدیگر را نداشتند. کتیبه شاپور اول در کعبه زرتشت است که گویای اقتدار مشروع شاه ایرانی است.

 شاپور یکم چه جایگاهی در تاریخ ساسانیان دارد که این واقعه تا امروز چنین نمادین باقی مانده است؟

مقدمه‌ای باید عرض کنم و آن این است که بازنمایی شاهنشاهی ایران در منابع رومی بسیار عجیب و قابل‌توجه است. طبق دیدگاه ابن‌خلدون، دوره اردشیر، دوره تاسیس است، دوره شاپور اول و بعد شاپور دوم که دوره اوج اوست، در مقام تثبیت شاهنشاهی عمل می‌کند؛ اما بازنمایی که رومی‌ها دارند، بسیار جالب است؛ رومی‌ها ایران را در اوج اقتدار تلقی می‌کنند. جالب‌تر آن است که ساسانی‌ها خودشان به هخامنشیان اشاره‌ای نمی‌کنند، اما رومی‌ها می‌گویند که اینها آمده‌اند تا شاهنشاهی قدیم ایران که توسط داریوش به اوج اقتدار رسیده بود را احیا کنند. درحالی‌که در منابع ایرانی هیچ صحبتی از آگاهی ساسانیان نسبت به هخامنشیان وجود ندارد و این در دوره شاپور اول محقق می‌شود.

جالب است که رسمی شدن دین زرتشتی، بر اساس منابع ما، حداقل تا دوره شاپور اول انعکاس پیدا نکرده است. دلیل محکمی که برای این داریم این است که شاپور اول، مانی را به دربار خود فرا می‌خواند، توسط برادرش پیروز، برای انتخاب دین رسمی شاهنشاهی؛ آیا زرتشتی باشد یا مانوی که بعدا موجب حسادت موبدان می‌شود و در نهایت سرنوشت مانی با حزن و سوگواری همراه می‌شود. بنابراین جایگاه شاپور، دوران تثبیت شاهنشاهی ساسانی است. نظام اداری ساسانیان در حال تثبیت و مرزهای ایران تقریبا تا مرزهای اشکانی که آن سوی فرات بوده و نزدیک مرزهای هخامنشی می‌رسد.

در ابعاد سیاسی و نظامی، او توانسته سه امپراتور روم را شکست دهد. سنگ‌نوشته شاپور اول به سه زبان و آن تصویر و نقش برجسته، پیام گویایی بر زمانی است که ایرانیان به واسطه اتحاد داخلی، بر غرب غلبه کردند.به طور نمادین، این دوره اوج اقتدار ایران است و ماندگارترین بیانیه تصویری تاریخ سیاسی ایران بعد از داریوش اول، یا داریوش کبیر، همین کتیبه شاپور اول در کعبه زرتشت است که گویای اقتدار مشروع شاه ایرانی است.

  این مجسمه چه پیامی برای امروز دارد؟ آیا صرفا بازنمایی یک پیروزی تاریخی است یا حامل مفهومی فرهنگی و تمدنی؟

تاریخ همواره به عنوان یک دستمایه و یک خمیرمایه عمل می‌کند؛ به این معنا که آن‌چنان که نیازهای امروز برای ما اهمیت پیدا می‌کند، ما را به گذشته فرا می‌خواند و آنچه را که در گذشته داشته‌ایم، بازآرایی می‌کنیم و به نیازهای کنونی خود پاسخ می‌دهیم. امروز ایران صحنه‌ای را تجربه می‌کند که آمریکا، اروپا و آنچه ناتو می‌نامند، در مقابل ایرانیان قد علم کرده‌اند. در چنین شرایطی، ما به انبان تاریخ می‌نگریم و می‌بینیم که زمانی غرب در کلیتی واحد ذیل امپراتوری روم متحد شده بود و در مقطعی از تاریخ، این کلیت واحد غرب، از ایران شکست حزن‌باری خورد.

این شکست، در تمامی منابع رومی نیز پذیرفته شده است؛ یعنی صرفا یک ادعای تاریخی مانند نبردهای یونانی‌ها و هخامنشیان نیست که ایرانیان بگویند «ما شکست نخوردیم» و یونانی‌ها بگویند «آن‌ها شکست خفت‌باری خوردند» و جالب آن است که در تمامی منابع، این امر تایید شده است. از آنجا که ما برای بازآرایی اکنون به انبان گذشته می‌رویم، در گذشته به دنبال جایی می‌گردیم که بر غرب غلبه کرده باشیم. این بهترین گواه ایرانیان برای پیروزی بر غرب است.

 از نگاه شما،بازسازی چنین نمادهایی تا چه اندازه می‌تواند در تقویت هویت تاریخی و ملی ما موثر باشد؟

تاریخ نباید به صورت گزینشی مورد استفاده قرار گیرد. اگر ما بخواهیم راجع به شخصیت کوروش، داریوش یا هر شخصیت تاریخی دیگر برای نیازهای امروزمان بهره ببریم، نباید نگاه گزینشی داشته باشیم. چرا کوروش در هفت آبان که روز بزرگداشت اوست، این‌قدر کمرنگ است، درحالی‌که شاپور که حامل بارهای ایدئولوژیک کمتری است و شاید جامعه نسبت به او آگاهی چندانی ندارد و خطر ایدئولوژیک از لحاظ آریاگرایی، باستان‌گرایی و ایران‌گرایی ندارد، این قدر برجسته و پررنگ می‌شود؟ 

جوان ایرانی به دنبال لحظات و نمودهایی در تاریخ می‌گردد که بتواند آنها را به عنوان مخدر و تسکین‌بخش، آرامش‌بخش و امیدبخش تجربه کند.پیام اول این است که ما نباید نسبت به تاریخ گزینشی عمل کنیم. رویکرد ما نسبت به تمامی مفاخر گذشته باید یکدل و یک‌دست باشد. نه اینکه شخصیتی که امروز به کارمان می‌آید، از او استفاده کنیم و فردا که نیاز ما برطرف شد، فراموشش کنیم. بنابراین، همه شخصیت‌ها باید به شکل مساوی در بهره‌برداری برای نیازهای امروز ما نقش داشته باشند.

تاریخ کارش هویت‌سازی است؛ اگر وظیفه تاریخ هویت‌سازی است، عناصر و عوامل تاریخی باید به شکل همگون و یکدست در بازسازی و بازآرایی امروزین ما نقش ایفا کنند؛ نه صرفا بر اساس یک نیاز لحظه‌ای، مانند مواجهه با غرب، بلکه حتی در شرایط خنثی، باید نسبت به مفاخر گذشته، رویکردی همدلانه و یکسان داشته باشیم.

 از دید شما، جامعه امروز چطور باید با این نمادها ارتباط برقرار کنند؟

هر روز که ما جلو می‌رویم، جوان ایرانی نگاه سمپاتیک‌تر، همدلانه‌تر و مهربانانه‌تری نسبت به گذشته تاریخی خود پیدا می‌کند و آن را احساس می‌کند. چرا؟ چون ما در قلب تاریخ، در دوره‌ای در اوج تمدنی بوده‌ایم. همه ما امروز می‌خواهیم به آن اوج تمدنی و جایگاه استواری که در دل تاریخ داشتیم، بازگردیم.


 نقد مجسمه‌سازان

یک مجسمه‌ساز درباره مجسمه جدید میدان انقلاب می‌گوید که این مجسمه نه از نظر ایده خلاقیت دارد، نه از نظر جنس و اجرا کیفیت لازم را. به باور او، وقتی اثری برگرفته از نقش‌برجسته‌ای میراثی است، باید با دقت، مشورت و مصالح شایسته ساخته شود، نه در شتاب تصمیم‌های اداری.

آخر هفته گذشته، مجسمه «زانوزنندگان در برابر ایران» در میدان انقلاب نصب شد که تصویر شاپور اول ساسانی، پادشاه ایران، و والرین، امپراتور روم را به نمایش می‌گذارد.  این مجسمه توسط پیام قانع ساخته شده است و حتی پیش از نصب نیز نسبت به روند ساخت آن نقد وارد بود، به گونه‌ای که بنابر آنچه منتقدان می‌گفتند این پروژه بدون برگزاری فراخوان تخصصی، بدون مشارکت انجمن مجسمه‌سازان و بدون شفافیت در روند انتخاب و اجرا پیش رفته است.

بهداد لاهوتی، مجسمه‌ساز، با انتقاد از روندهای سلیقه‌ای در انتخاب و سفارش آثار شهری به ایسنا می‌گوید: «در سال‌های اخیر ارتباط میان شهرداری و انجمن‌های تخصصی قطع شده و تصمیم‌گیری‌ها در فضایی بسته انجام می‌شود.» او تاکید دارد که فقدان شفافیت در انتشار فراخوان‌ها، معرفی داوران و اطلاع‌رسانی عمومی، اعتماد جامعه هنری را از بین برده است.

محسن رافعی، دیگر مجسمه‌ساز، نیز با بیان اینکه آثار شهری جزئی از حافظه‌ جمعی مردم‌اند، هشدار می‌دهد: حذف نهادهای تخصصی از فرایند تصمیم‌گیری و نبود نظارت کیفی، به افت سطح هنری شهر انجامیده است. انتخاب سوژه‌هایی مانند «والرین» که نماد شکست است، برای میدان مهمی چون انقلاب، انتخابی بحث‌برانگیز و ناسازگار با هویت فرهنگی جامعه است.