یافتههای جدید درباره منشأ پدیدار شدن دولتها بررسی شد؛
روایت نو از سِفر پیدایش حکومتها
حاصلخیزی زمین یا قابلیت تصاحب محصول؟

نویسندگان استدلال میکنند که عامل تعیینکننده نه صرفا افزایش کلی بازده زمین، بلکه «ویژگیهای فنی محصولات کشاورزی»، به ویژه «قابلیت ذخیرهپذیری»، «دوام» و «قابلیت مصادره غلات» بوده است. به عبارت دیگر، آنچه نقش اصلی را ایفا کرده، قابلیت تصاحب محصول است که امکان جمعآوری منظم مالیات و حمایت از نخبگان غیر کشاورز را فراهم میآورد، نه فقط باروری مطلق زمین که ممکن است بدون ایجاد مازاد قابل مصادره، به افزایش جمعیت منجر شود. این گزاره محوری در سراسر متن مقاله عرضه میشود و با یک مدل رسمی، همراه با مجموعهای گسترده از آزمونهای تجربی بر پایه دادههای تاریخی، اتنوگرافیک و باستانشناختی پشتیبانی میگردد که نشان دهنده یک بازاندیشی عمیق در نظریههای منشأ دولت است.
مقاله ابتدا ضعفهای بنیادین تبیین سنتی را با دقت برجسته میکند. روایت کلاسیک که ریشه در ایدههای آدام اسمیت و پیشینیان دارد، افزایش بازده کشاورزی را موجب تولید مازاد غذایی میداند که این مازاد، منابع لازم برای ظهور نخبگان غیرکشاورز،بروکراتها، نیروهای نظامی و متخصصان را فراهم میکند و در نهایت به تشکیل دولتهای مالیاتگیر منجر میشود. اما در بستر نظریات مالتوسی، که شواهد تاریخی نیز آن را تایید میکند، افزایش بازده غالبا با رشد جمعیت خنثی میشود و لزوما به انباشت مازاد پایدار و قابل مصادره نمیانجامد زیرا جمعیت بیشتر منابع اضافی را مصرف میکند و سطح زندگی را در حد بقا نگه میدارد.
علاوه بر این، ویژگیهای فیزیکی محصول مانند دوام پس از برداشت، قابلیت انباشت خارج از مزرعه، تمرکزپذیری تولید در فصل خاص و سهولت جابهجایی و حمل و نقل، تعیینکننده واقعی این است که آیا مازاد واقعا در معرض مصادره و مالیاتگیری منظم قرار میگیرد یا صرفا به مصرف محلی و پراکنده محدود میماند و از دسترس نخبگان دور میشود. از این منظر، غلات با قابلیت ذخیرهسازی طولانیمدت و جا به جایی آسان، زمینه مساعدی برای پیشآمدن نهادهای متمرکز جمعآوری درآمد و حفاظت فراهم میآورند، درحالیکه محصولات زراعی به دلیل فسادپذیری سریع پس از برداشت، برداشت غیرفصلی و محتوای آب بالا که حملونقل را دشوار میکند، چنین ویژگیای را ندارند و کشاورزان میتوانند آنها را به صورت دست به دهان مصرف کنند بدون اینکه انباری مرکزی لازم باشد.
این برش مفهومی، تکیه بحث را از باروری مطلق زمین به مزیت نسبی محصول منتقل میکند و توضیح میدهد چرا در مناطقی با کشاورزی پربازده اما مبتنی بر زراعت، مانند بخشهایی از آفریقا یا آمریکای جنوبی، دولتهای پیچیده شکل نگرفتند، درحالیکه در خاورمیانه یا اروپا با تمرکز بر غلات، چنین تحولاتی رخ داد.
مدل رسمی و منطق سیاستگذاران و کشاورزان
مقاله یک مدل ساده اما گویا عرضه میکند که در پیوست آن به تفصیل تشریح شده است. در این چارچوب، کشاورزان میان کشت غلات که قابلیت مصادره و غارت دارند و کشت گیاهان غده یا ریشهای که در مدل تقریبا غیرقابل مصادره فرض میشوند، انتخاب میکنند و این انتخاب بر پایه مزیت نسبی بازده هر محصول و هزینههای مرتبط با مالیات یا غارت صورت میگیرد.
دو رژیم نهادی بررسی میشود: رژیم هرج و مرج که در آن غارتگران پراکنده به صورت خودجوش و بدون سازمان مرکزی اقدام به اخذ غنایم میکنند و تعداد آنها به صورت درونزا تعیین میشود تا درآمد متوسطشان برابر با فرصت جایگزین شکار یا جمعآوری باشد و رژیم سلسله مراتبی یا دولتی که در آن یک نخبه متمرکز، نرخ مالیات را وضع میکند و در ازای آن، حفاظت کامل از غارت را تامین مینماید و هزینههای ثابت مانند استخدام ماموران مالیاتی را پوشش میدهد. تکیهگاه کلیدی مدل آن است که دولت میتواند وجود داشته باشد تنها اگر درآمد مالیاتی منطبق بر کشت غلات، هزینه ثابت تامین حفاظت و اداره نهاد را پوشش دهد؛ بنابراین شرط ظهور دولت بر مزیت نسبی غلات نسبت به محصولات غدهای و ریشهای استوار است، نه صرف سطح بالای بازده زمینی که ممکن است در هر دو محصول وجود داشته باشد.
مدل همچنین نشان میدهد که حتی در حضور نخبگان منفعتطلب که هدفشان بیشینهسازی درآمد خالص خود است، وجود دولت متمرکز میتواند از منظر رفاه کشاورزان ترجیحپذیر باشد، زیرا توان دولت در تعهد به نرخ مالیاتی پایینتر و پایدارتر، کشت غلات را تشویق میکند و ناکارآیی ناشی از هرج و مرج را کاهش میدهد؛ جایی که غارتگران بیشتر و غیرکارآمدتر عمل میکنند. این مدل نه تنها نقد بر نظریه مازاد را تقویت میکند، بلکه نشان میدهد چگونه قابلیت تصاحب میتواند همزمان تقاضای حفاظت ایجاد کند و عرضه آن را از طریق مالیات ممکن سازد.
یکی از قوتهای برجسته مقاله، ترکیب دادهای متنوع و چندزمانه است که امکان آزمونهای چندجانبه را فراهم میآورد. مجموعه دادهها شامل اطلاعات اتنوگرافیک جهانی از اطلس اتنوگرافیک مورداک که بیش از ۱۲۰۰ جامعه پیشااستعماری را پوشش میدهد، شاخصهای تولید فرضی و پتانسیل کشت مبتنی بر دادههای سازمان غذا و کشاورزی سازمان ملل متحد و پروژه جهانی ارزیابی زمینهای کشاورزی، پراکنش خویشاوندان وحشی محصولات که به عنوان متغیر ابزاری از امکان اهلیشدن و دسترسی تاریخی به محصول به کار میروند و توسط اعتماد تنوع جهانی محصولات توسعهیافته، نسخههای تاریخی-باستانشناختی شهرها، هرمها، معابد و معادن که نشانههایی از سلسله مراتب هستند و یک بردار طبیعی قدرتمند در قالب تبادل کلمبی که تغییر برونزا در دسترسی به محتوای محصولات بین جهان جدید و قدیم را به وجود آورد و امکان آزمون پویاپذیری علی را فراهم ساخت. «تبادل کلمبی» (Columbian Exchange) اصطلاحی در تاریخ اقتصادی است که به جابهجایی گسترده محصولات کشاورزی، حیوانات، بیماریها و جمعیت میان دنیای قدیم (اروپا، آسیا و آفریقا) و دنیای جدید (قاره آمریکا) پس از سفر کریستف کلمب در سال ۱۴۹۲ اشاره دارد.
این تبادل موجب شد محصولاتی مانند سیبزمینی، ذرت و گوجه فرنگی از آمریکا به اروپا و آسیا منتقل شوند و در مقابل، محصولاتی چون گندم، برنج و نیشکر به آمریکا راه یابند. در مقاله مورد بحث، نویسندگان از این پدیده به مثابه یک آزمون طبیعی استفاده میکنند زیرا تغییرات ناشی از تبادل کلمبی به طور برونزا دسترسی به انواع محصولات را دگرگون کرد و این امکان را فراهم آورد که نقش نوع محصول، بهویژه تفاوت میان غلات قابل ذخیره و ریشهجات فسادپذیر، در شکلگیری سلسله مراتب سیاسی و پیدایش دولتها به صورت علی بررسی شود. ترکیب تکنیکی این دادهها اجازه میدهد تا الگوهای همبستگی ساده با آزمونهای پویاتر و شبهتجربی پیش یا پستبادل مقایسه شوند و در نتیجه شواهد علتمندی قویتری ارائه گردد؛ به عنوان نمونه با استفاده از روشهای دو مرحلهای حداقل مربعات برای کنترل انتخاب محصول و رگرسیونهای پنل برای بهرهبرداری از تغییرات زمانی.
تئوری قابلیت تصاحب
تحلیلهای عرضه شده در مقاله مجموعهای از نتایج تکرار شونده و منطبق را نشان میدهد که به طور مداوم تئوری قابلیت تصاحب را تایید میکنند. نخست آنکه شواهد اتنوگرافیک از اطلس مورداک حاکی از آن است که جوامعی که به غلات متکی بودند، سطح بالاتری از سلسله مراتب نهادی مانند تعداد لایههای حاکمیتی و پیچیدگی اداری داشتند؛ در مقابل، جوامع مبتنی بر محصولات ریشهای و غدهای به طور نسبی ساختارهای سلسله مراتبی کمتری نشان میدهند و سطوحشان مشابه جوامع غیرکشاورز است. دوم آنکه در بررسی گستردهتر تاریخی و جغرافیایی، مناطقی که از نظر پتانسیل کشت غلات، برتر بودهاند، شواهد بیشتری از شکلگیری دولت یا ساختارهای پیچیده مانند شهرهای باستانی ارائه میدهند، درحالیکه خودِ باروری کلی زمین، هنگامی که مزیت محصول مناسب کنترل میشود، توصیفکننده ظهور دولت نیست و حتی ممکن است اثر مثبتش ناپدید شود.
سوم آنکه آزمون تبادل کلمبی نشان میدهد تغییرات برونزا در ترکیب محصولات که نسبت مزیت محصولات غلهای بر ریشهای را تغییر میداد، با تغییراتی در پیچیدگی سلسله مراتبی همراه بوده است؛ برای مثال، معرفی سیبزمینی و ذرت به جهان قدیم مزیت غلات را کاهش داد و بر سطوح سلسله مراتب تاثیر گذاشت، در مقابل تغییرات کلی باروری زمین اثر مشابهی نشان نمیدهند. در نتیجه این دو دسته شواهد مقطعی و شبهتجربی، یک سازگاری درونی محکم میان منطق نظری قابلیت تصاحب و شواهد تاریخی بلندمدت مشاهده میشود که نه تنها در دوران کلاسیک مانند سال ۴۵۰ میلادی پیش از سقوط امپراتوری روم، بلکه در دوران باستانشناختی پیش از نئولیتیک نیز تکرار میشود.
مکانیسمها و سازوکارهای ممکن
نویسندگان صراحتا اذعان دارند که قابلیت تصاحب ممکن است از طریق چند مکانیسم مرتبط عمل کند و مقاله را به بررسی این مسیرها دعوت میکنند. نخست، نیاز به انبارش جمعی یا خصوصی قابل قفل شدن برای غلات میتواند اقتصاد مقیاس و سرمایهگذاری مشترک را تشویق کند که خود مستلزم سازمان رهبری و مدیریت است و ممکن است به تشکیل نهادهای اولیه مانند انبارهای عمومی تحت نظارت نخبگان منجر شود. دوم، دوام و قابل حمل بودن غلات میتواند تجارت بین منطقهای را تقویت کند و از این رو بازده فراهمآوری کالاهای عمومی مانند قوانین، نظم اجتماعی و امنیت راهها را افزایش دهد که تقاضای رهبری و نهادسازی را بالا میبرد و به نوبه خود، مالیاتگیری را برای تامین این کالاها توجیه میکند. سوم، انباشت غلات بازده غارت را افزایش میدهد و انگیزه تکوین نخبگان متمرکز یا گروههایی را که برای تامین حفاظت و سپس استخراج درآمد سرمایهگذاری میکنند، همانطور که در مدل نشان داده شده است تقویت مینماید.
افزون بر این، مقاومت اجتماعی نسبت به انواع محصول نیز نقش مهمی ایفا میکند؛ برای نمونه، گزارشهای تاریخی نشان میدهد که دهقانان اروپایی در برابر پذیرش سیبزمینی مقاومت کردند زیرا آن را ابزاری برای فرار از قابلیت مصادره میپنداشتند تا زمانی که شرایط جنگی، همانطور که مکنیل توصیف کرده است، آن را معقول ساخت. بنابراین، هم بستر اقتصادی فنی محصول و هم پاسخهای اجتماعی به ظرفیت مصادره در شکلدادن مسیرهای نهادی نقش دارند و این مکانیسمها میتوانند با یکدیگر تعامل کنند؛ مثلا تجارت غلات ممکن است به جنگ برای کنترل مسیرها منجر شود و در نهایت دولت را تقویت کند. مقایسه این رویکرد با جریانهای فکری پیشین نشاندهنده مکمل بودن و در مواردی بازاندیشیهای اساسی است. جرد دایموند در تحلیل معروف خود به منابع زیستی و جغرافیایی به عنوان عوامل کلان تفاوتهای تمدنی پرداخته و کشاورزی را به طور عام عامل بنیادین میداند (دایموند، ۱۹۹۷). مقاله حاضر این نگاه کلان را تصحیح میکند: کشاورزی به تنهایی توضیحدهنده نیست؛ نوع محصول و ویژگی تصاحبپذیری آن اهمیت تعیینکننده دارد و توضیح میدهد چرا برخی مناطق دارای کشاورزی، بدون دولت ماندند.
جیمز اسکات در آثارش بر فشار دولتها برای تحمیل کشت غلات و در پی آن مقاومت مردم مناطق کوهستانی تاکید میکند (اسکات، ۲۰۰۹ و ۲۰۱۷)؛ منطق مقاله میشار و همکاران بخشی از همان روایت را از منظر اقتصاد سیاسی مدلسازی و تجربی میسازد، به گونهای که نشان میدهد تحول کشاورزی غلاتمحور میتواند وابسته به نیروهای پدیدآور قدرت مرکز باشد و بالعکس و مقاومت کشاورزان را به عنوان انتخاب استراتژیک محصول توضیح میدهد. همچنین دیدگاههای نهادگرایان معاصر که نهادها را محرک بنیادی تفاوتهای توسعه میدانند (عجم اوغلو، جانسون و رابینسون، ۲۰۰۱؛ عجم اوغلو و رابینسون، ۲۰۱۲)، با رویکرد فعلی سازگار است اما این مقاله نشان میدهد که ریشههای ساختار نهادی اولیه را میتوان در تفاوتهای کشاورزی و قابلیت تصاحب محصولات جست؛ یعنی خود نهادها ممکن است تا حدی محصول شرایط مادی کشاورزی باشند و نه صرفا نتیجه انتخابهای تاریخی سیاسی؛ که این امتزاج دیدگاهها توان تحلیل تاریخی و نهادی را تقویت میکند و به درک بهتر اینکه چرا برخی نهادها پایدارتر هستند، کمک میرساند.
ملاحظات روششناختی و محدودیتهای موجود
اگرچه مجموعه شواهد ارائه شده گسترده و متنوع است، نویسندگان به درستی محدودیتهای قابلتوجهی را شناسایی میکنند و بر نیاز به احتیاط تاکید دارند. بخشهایی از دادهها بهویژه اطلس اتنوگرافیک، ساختاری مقطعی دارند و نمیتوانند به طور کامل دینامیکهای طولانی مدت را نشان دهند، که این نکته لزوم اتکا به آزمونهای شبهتجربی مانند تبادل کلمبی را توجیه میکند؛ ولی حتی آن آزمون نیز ممکن است با پیچیدگیهای انتخاب فرهنگی، مسیرهای تجارت نوین یا اثرات استعماری بعدی تداخل یابد.
اگرچه نویسندگان کوشیدهاند این موارد را با کنترلهای گسترده مانند جغرافیا، آبوهوا و عوامل فرهنگی تحلیل نمایند. همچنین تفکیک دقیق مکانیسمهای انبار به تجارت و به جنگ و به دولت، نیازمند شواهد میکروباستانشناختی، اسناد مالیاتی متنی و تحلیل محلی تحولات اجتماعی است که در سطح جهانی گسترده مقاله پوششپذیر نبوده است و ممکن است به آزمونهای دقیقتری نیاز داشته باشد. از منظر مدلسازی، واردکردن عوامل فرهنگی، هنجاری و مقاومت جمعی کشاورزان که میتواند جهت علیت را تغییر دهد، نیازمند توسعه بیشتر نظری است؛ به عنوان نمونه مدلهایی که انتخاب محصول را به عنوان پاسخی به تهدید مالیاتی مدل کنند. نویسندگان این موارد را به عنوان اولویتهای پژوهشی آتی مطرح میکنند و پیشنهاد میدهند که مطالعات آینده بر دادههای دقیقتر زمانی تمرکز کنند.
پیامدها برای فهم توسعه معاصر و ظرفیت دولت
تحلیل میشار و همکاران پیامدهای مهمی برای مطالعات توسعه دارد و نشان میدهد چگونه گذشته کشاورزی منطقهای میتواند تعیینکننده شکل نهادهای اولیه و حتی ظرفیت دولتهای مدرن باشد. اگر قابلیت تصاحب محصول در گذشته تعیینکننده ظهور دولت بوده، آنگاه تفاوتهای امروزین در ظرفیت دولت و سطوح توسعه اقتصادی بخشی از میراث دیرپای کشاورزی خواهد بود؛ این دیدگاه با تحلیلهای بزلی و پرسون درباره رابطه بین مالیاتگیری، حقوق مالکیت و ظرفیت دولت پیوند مییابد اما یک پیوند تکمیلی ارائه میدهد: ساختار محصولات مزرعهای میتواند میل و امکان اخذ مالیات را از ابتدا تعیین کند و بنابراین نهایتا در توان دولت برای انباشت ظرفیت اثرگذار باشد (بزلی و پرسون، ۲۰۰۹).
چنین تحلیلی میتواند به توضیح بخت ناموزون توسعه در مناطق گرمسیری کمک کند؛ جایی که فراوانی محصولاتِ کمتر قابل تصاحب موجب محدودیت تاریخی در شکلگیری دولتهای مقتدر شده است و امروز نیز چالشهایی مانند ضعف در جمعآوری مالیات را ایجاد میکند.
در مجموع، مقاله مورد بازبینی، یک بازاندیشی نظری و تجربی مستدل نسبت به تبیین کلاسیک منشأ دولت عرضه میکند و با انتقال تمرکز از حاصلخیزی کلی به قابلیت تصاحب محصول، استدلالی شکل میگیرد که هم از منظر مدل رسمی و هم از نظر شواهد متنوع اتنوگرافیک، تاریخی، باستانشناختی و شبهتجربی از جمله آزمون تبادل کلمبی تقویت میشود.
اگرچه محدودیتهایی در داده و نیاز به کارهای خرد و نظری تکمیلی وجود دارد، مجموعه نتایج توصیفی مقاله نشان میدهد که بدون شرایط فنی خاص محصول به ویژه غلات، تولید مازاد به تنهایی زمینه ساز دولتهای مقتدر و دائمی نبوده است و این نتیجهگیری نه تنها به فهم تاریخی شکلگیری نهادها مدد میرساند، بلکه چارچوب مفهومی مفیدی برای تحلیل دلایل تفاوتهای نهادی و توسعهای کنونی فراهم میآورد و پیشنهاد میکند که سیاستگذاران مدرن نیز به میراث کشاورزی در طراحی نهادهای مالیاتی توجه کنند.
*مقاله پایه یادداشت:
Mayshar, Joram, Omer Moav, and Luigi Pascali. "The origin of the state: Land productivity or appropriability?." Journal of Political Economy ۱۳۰.۴ (۲۰۲۲): ۱۰۹۱-۱۱۴۴.