در دفاع از اصول علم اقتصاد

 اخراج اخیر «اریکا مک‌انترفِر»، رئیس اداره آمار کار ایالات متحده توسط رئیس‌جمهور ترامپ، تازه‌ترین نمونه از این دیدگاه ضداقتصاد است. اما اجازه دهید استدلالی را مطرح کنم که این روزها ظاهرا رادیکال تلقی می‌شود: مبانی علم اقتصاد در پیش‌بینی‌های دنیای واقعی به طرز شگفت‌آوری موفق است.

وقتی آقای ترامپ در سال ۲۰۱۸ بر فولاد و آلومینیوم تعرفه وضع کرد، دانشگاه شیکاگو از ده‌ها اقتصاددان برجسته نظرسنجی کرد. این افراد سیاست‌زده نبودند؛ در میان آنان برندگان جایزه نوبل و مشاورانی از هر دو حزب حضور داشتند. حتی یک نفر از آنان اعتقاد نداشت که مردم آمریکا از این تعرفه‌ها منتفع خواهند شد.

هفت سال بعد، چه آموخته‌ایم؟ درست همان چیزی که اقتصاددانان پیش‌بینی کرده بودند. مطالعه پس از مطالعه ــ چه بر اساس داده‌های گمرکی، چه قیمت‌های خرده‌فروشی و چه داده‌های ثبت‌شده توسط اسکنر فروشگاه‌ها -  نشان داد که کسب‌وکارها و مصرف‌کنندگان آمریکایی تقریبا صددرصد بار هزینه تعرفه‌ها را متحمل شدند. نتیجه آنکه، برخلاف هدف اعلامی، مصرف‌کنندگان آمریکایی وضعیت بهتری پیدا نکردند.

افزون بر این، کارگران آمریکایی نیز آسیب دیدند. اقتصاددانان دریافته‌اند که حدود نیمی از واردات ایالات متحده به‌عنوان نهاده در تولید سایر کالاها استفاده می‌شود. برای مثال، آلومینیوم در ساخت قوطی‌های نوشیدنی به‌کار می‌رود. وقتی قیمت آلومینیوم افزایش می‌یابد، شرکت‌های نوشیدنی قوطی کمتری خریداری می‌کنند و این امر به معنای کاهش تولید و کاهش تعداد کارگران است. پژوهش‌ها نشان داد که به‌دلیل تعرفه‌های ۲۰۱۸، صنایع پایین‌دستی ــ شرکت‌هایی که از آلومینیوم برای ساخت کالاهایی مانند قوطی نوشیدنی یا قطعات خودرو استفاده می‌کنند ــ مشاغل بیشتری را از دست دادند تا آنچه صنایع تولیدکننده آلومینیوم به‌دست آوردند.

به بیان دیگر، تعرفه‌هایی که قرار بود از کارگران آمریکایی حمایت کند، مشاغل بیشتری را نابود کرد تا ایجاد نماید. این امر تاییدکننده اصل ساده اقتصاد است: اگر بر چیزی مالیات ببندید، قیمتش افزایش می‌یابد و مصرف آن کاهش پیدا می‌کند.

برای مشاهده قدرت پیش‌بینی عرضه و تقاضا، حتی نیازی به آمارهای پیچیده نیست. مثال اخیر قیمت تخم‌مرغ روشن‌کننده است. در ابتدای سال جاری میلادی، قیمت تخم‌مرغ در آمریکا تقریبا دو برابر شد. سناتور الیزابت وارن از وزارت دادگستری خواست تا موضوع گران‌فروشی را بررسی کند. «آلوارو بدویا» از کمیسیون تجارت فدرال نیز خواستار تحقیق درباره «رفتار ضدرقابتی» در صنعت تخم‌مرغ شد. این دیدگاه‌ها عمدتا شرکت‌های بزرگ تولید تخم‌مرغ را مقصر می‌دانستند.

اما واقعیت ساده‌تر بود: طرف عرضه به‌شدت آسیب دید، زیرا آنفلوآنزای پرندگان بیش از ۱۰۰‌میلیون پرنده را از بین برد. وقتی عرضه کاهش می‌یابد و مصرف‌کنندگان نسبت به قیمت حساسیت اندکی دارند (زیرا جایگزین چندانی برای تخم‌مرغ صبحانه وجود ندارد)، قیمت به‌شدت افزایش می‌یابد. این همان نمونه کلاسیک عرضه و تقاضاست.

قدرت اقتصاد در توانایی آن برای پیش‌بینی پیامدهای بعدی نهفته است. ما می‌دانیم قیمت بالای تخم‌مرغ دو پیامد دارد: نخست، افزایش واردات تخم‌مرغ؛ دوم، بازسازی گله‌های طیور. دومی البته فوری رخ نمی‌دهد؛ مرغداران برای پرورش جوجه‌ها و رسیدن به زمان تخم‌گذاری باید چند ماه صبر کنند. اما درک این فرآیند امکان پیش‌بینی چارچوب زمانی کاهش مجدد قیمت‌ها را فراهم می‌آورد. و دقیقا همین اتفاق افتاد: پیش‌بینی اقتصاددانان مبنی بر کاهش قیمت تخم‌مرغ به‌واسطه واردات و بازسازی گله‌ها درست از آب درآمد، و در ماه‌های اخیر قیمت‌ها رو به کاهش گذاشته است.

هیچ مدلی نمی‌تواند همه چیز را در بر بگیرد. گاهی اوقات، عرضه و تقاضا تنها عوامل موثر نیستند. برای مثال، هنگامی که روسیه به اوکراین حمله کرد، یک مدل ساده عرضه و تقاضا برای پیش‌بینی پیامدها کافی نبود. اما حتی در شرایطی به‌غایت نامطمئن مانند جنگ، اصول پایه‌ای اقتصاد تا حد زیادی راهگشا بودند. برای پیش‌بینی اوضاع، اقتصاددان رودیگر باخمان و همکارانش مدلی طراحی کردند تا نشان دهند گاز چگونه در اقتصاد اروپا جریان می‌یابد.

این مدل بسیار پیچیده بود، اما اساس آن بر مفاهیم مقدماتی اقتصاد استوار بود: وقتی قیمت‌ها بالا می‌رود، مردم و کسب‌وکارها صرفه‌جویی می‌کنند. فاجعه‌ای که بسیاری از آن هراس داشتند هرگز رخ نداد. ذخایر گاز اروپا زودتر از موعد پر شد و قاره از بدترین پیامدها گریخت. بازارها درد را به‌طور کامل از میان نبردند، اما آن را کاهش دادند ــ درست همان‌گونه که بسیاری از اقتصاددانان پیش‌بینی کرده بودند.

ایده ساده اقتصادی در این مثال‌ها چنین است: قیمت‌ها تغییر می‌کنند و این تغییرات رفتار مردم را تغییر می‌دهد. عرضه و تقاضا ابزار لازم برای درک این تغییرات قیمتی را در اختیار ما می‌گذارند. آشنایی با اقتصاد نه‌تنها در پیش‌بینی کارآمد است، بلکه در طراحی سیاست‌ها نیز نقش تعیین‌کننده‌ای دارد.

برای نمونه، زمانی که برنده نوبل فقید رونالد کوز نخستین‌بار پیشنهاد کرد طیف الکترومغناطیسی به‌جای واگذاری رایگان، از طریق مزایده به بالاترین پیشنهاددهنده فروخته شود، یکی از اعضای کمیسیون فدرال ارتباطات با تمسخر پرسید: «آیا این یک شوخی است؟» اما کوز پیروز شد. از آن زمان تاکنون، مزایده‌های طیف در ایالات متحده بیش از ۲۰۰‌میلیارد دلار درآمد ایجاد کرده و در عین حال، نوآوری در حوزه فناوری‌های بی‌سیم را سرعت بخشیده است.

نمونه‌ای تازه‌تر نیز طرح قیمت‌گذاری ترافیک در شهر نیویورک است که نشان داد قیمت‌گذاری برای فضای محدود جاده‌ای باعث کاهش ترافیک و بهبود سرعت رفت‌وآمد می‌شود ــ درست همان‌طور که اقتصاد پیش‌بینی می‌کند.

بنابراین، به‌جای کنار گذاشتن اقتصاد به دلیل ناسازگاری‌های سیاسی، باید توانایی شگفت‌انگیز آن در توضیح سازوکار جهان را پاس داشت. همیشه چیزهای بیشتری برای آموختن وجود دارد، اما اصول اولیه اقتصاد شکسته نخورده‌اند؛ بلکه کمتر از آنچه شایسته‌اند، مورد توجه قرار گرفته‌اند.