تحلیل برنده نوبل اقتصاد نشان میدهد که کاهش هزینههای دسترسی به دانش، عامل اصلی رشد اقتصادی پایدار و تداوم نوآوری شد
کلید گمشده انقلاب صنعتی

حاصل این تلاشها، مجموعهای از توضیحات گوناگون است که عواملی چون دسترسی به منابع طبیعی مانند زغالسنگ، موقعیت جغرافیایی، وجود حقوق مالکیت، امپراتوریهای استعماری و حتی فرهنگ کارآفرینی را شامل میشود. با این حال، بیشتر این نظریهها در توضیح یک ویژگی اساسی آن دوره ناتواناند. آنها پاسخ نمیدهند چرا این رشد اقتصادی، برخلاف دورههای موقت و محدود گذشته، پایدار باقی ماند. این نظریهها همچنین روشن نمیکنند که چرا نوآوریهای فناورانه نه تنها متوقف نشد، بلکه شتاب گرفت و به جریانی همیشگی تبدیل شد.
تحلیل جوئل موکیر، برنده نوبل اقتصاد، نشان میدهد که موتور اصلی این تحول پایدار، یک عامل صرفا مادی یا ساختاری نبوده، و در انقلابی فکری ریشه داشت. به گفته او، رشد اقتصادی مدرن پیامد مستقیم جنبشی است که میتوان آن را روشنگری صنعتی نامید. این جنبش، شیوههای تولید، انباشت و مهمتر از همه، توزیع دانش مفید در جامعه را از اساس تغییر داد. در واقع، انقلاب صنعتی در اساس خود، انقلابی در اقتصاد اطلاعات بود. کاهش چشمگیر موانع دسترسی به دانش، به نوآوری اجازه داد تا از یک اتفاق پراکنده به فرایندی بالنده و مستمر تبدیل شود.
برنامه بیکن و روشنگری صنعتی
برای فهم این سازوکار، باید با دو مفهوم کلیدی که موکیر مطرح میکند، آشنا شویم. مفهوم نخست دانش مفید است. این دانش تنها به معنای علم نظری یا فلسفه طبیعی رایج در آن زمان نیست و طیف بسیار گستردهتری را دربرمیگیرد. دانش مفید به هر نوع شناختی گفته میشود که به فرایندهای تولید کمک کند؛ از فهرست کردن ویژگیهای مواد و اندازهگیری دقیق دما و فشار گرفته تا طبقهبندی گیاهان، کانیها و فنون کشاورزی. این دانش مانند پلی بود که میان علم نظری (دانشی که به چرایی پدیدهها میپردازد، مانند قوانین فیزیک) و دانش فنی (دانشی که به چگونگی انجام کارها، یعنی خود فناوری، مربوط است) ارتباط برقرار میکرد.
مفهوم دوم که اهمیتی محوری دارد، هزینههای دسترسی به دانش است. اگر یک دانش حیاتی تنها در ذهن یک فرد باقی بماند، ارزش اقتصادی آن تقریبا هیچ است. ارزش واقعی دانش زمانی آشکار میشود که در جامعه گسترش یابد و به دست کسانی برسد که توانایی استفاده از آن را دارند. هزینههای دسترسی شامل تمام موانع موجود در این مسیر است؛ از اطلاع یافتن درباره وجود یک دانش مشخص و پیدا کردن منبع آن گرفته تا هزینه به دست آوردن و در نهایت، اطمینان از درستی و اعتبار آن. استدلال اصلی موکیر این است که روشنگری صنعتی با کاهش سازمانیافته این هزینهها، راه را برای رشد اقتصادی مدرن هموار کرد.
این تحول فکری بر پایههایی استوار بود که در قرن هفدهم با اندیشههای فرانسیس بیکن شکل گرفت. بیکن برنامهای فکری را پایهریزی کرد که بر اساس آن، هدف دانش دیگر ارضای کنجکاوی یا اثبات مباحث متافیزیکی نبود، بلکه بهبود مادی زندگی بشر بود. به باور او، برای مهار طبیعت ابتدا باید آن را شناخت و این شناخت نیز باید پروژهای جمعی، تجربی و پویا باشد. این برنامه بیکنی در قرن هجدهم الهامبخش روشنگری صنعتی شد و این باور را در میان نخبگان فکری و اقتصادی اروپا گسترش داد که پیشرفت مادی از طریق دانش، هم ممکن است و هم مطلوب. این جنبش دو هدف اصلی را دنبال میکرد. از یک سو به دنبال گسترش دانش مفید و کاربردی کردن آن بود و از سوی دیگر، آگاهانه برای کاهش هزینههای دسترسی به دانش موجود تلاش میکرد. این دو هدف به شکلی هوشمندانه یکدیگر را تکمیل کردند و به موتور محرک انقلاب صنعتی تبدیل شدند.
سازوکار کاهش هزینههای دسترسی
در قرن هجدهم، مجموعهای از تحولات فنی، فرهنگی و نهادی دسترسی به دانش را بسیار آسانتر کرد. این تحولات در کنار یکدیگر، فضای بسیار بهتری را برای تبادل اطلاعات به وجود آوردند.
نخست، عوامل فنی به شکل چشمگیری بهبود یافتند. اگرچه انقلابهای بزرگ در صنعت حملونقل هنوز در راه بود، اما بهبود جادهها و خدمات پستی در آن دوره، سرعت جابهجایی افراد، کتابها و نامهها را افزایش داد. فناوری چاپ و کاغذ که قرنها از عمر آن میگذشت، سرانجام در این دوران به شکوفایی کامل رسید و کتابها، جزوهها و بهویژه مجلات فنی و علمی ارزانتر و در دسترس همگان قرار گرفتند. همزمان، زبان فناوری نیز پیشرفت کرد. استفاده از نمادهای ریاضی استاندارد، مقیاسهای جهانی و ترسیمات فنی دقیق، انتقال دانش مدون را بسیار سادهتر کرد. افزون بر این، زبان لاتین به تدریج جای خود را به زبانهای بومی داد و به این ترتیب، موانع زبانی برای بخش بزرگی از صنعتگران و مکانیکهای ماهر برداشته شد.
دوم، تحولات فرهنگی و اجتماعی نقشی حتی مهمتر داشتند. فرهنگ علم باز که در قرن هفدهم شکل گرفته بود، به یک رویه رایج تبدیل شد. بر اساس این فرهنگ، اکتشافات علمی باید به صورت کامل و شفاف در اختیار عموم قرار میگرفت و اعتبار هر کشف به نخستین کسی تعلق داشت که آن را ارائه کرده بود. این رویکرد، دانش را به یک کالای عمومی تبدیل کرد و مانع از انحصار و پنهانکاری شد که در قرون وسطی رواج داشت. این شفافیت، امکان راستیآزمایی یافتهها، تکرار آزمایشها و جلوگیری از تحقیقات تکراری را فراهم میکرد. در نتیجه، اعتماد به دانش تولیدشده افزایش یافت، زیرا دیگران میتوانستند آن را بیازمایند و متخصصان هر حوزه آن را نقد و بررسی کنند.
مهمتر از آن، شکاف تاریخی میان اندیشمندان و صنعتگران شروع به کمرنگ شدن کرد. در اروپای قرن هجدهم، ارتباط میان دانشمندان و کارآفرینان به امری عادی تبدیل شد. این یک ارتباط دوسویه بود. از یک سو، صنعتگران مشکلات فنی خود را با دانشمندان در میان میگذاشتند و از دانش نظری آنان بهره میبردند. از سوی دیگر، مسائل عملی دنیای صنعت، مسیر تحقیقات دانشمندان را به سمت حوزههای کاربردیتر هدایت میکرد. سوم، نهادهای جدیدی ظهور کردند که به کانالهای اصلی انتقال دانش تبدیل شدند. اگرچه دانشگاههای انگلستان در این دوره نقش چندانی نداشتند، اما دانشگاههای اسکاتلند مانند گلاسکو و ادینبورگ به مراکز مهم آموزش علوم کاربردی تبدیل شدند و حتی درهای خود را به روی صنعتگران و مردم عادی گشودند. در کنار دانشگاهها، شبکهای از سخنرانان سیار، قهوهخانهها و محافل خصوصی نیز به فضاهایی برای تبادل ایدههای علمی و فنی تبدیل شدند.
با این حال، مهمترین نوآوری، پیدایش و گسترش انجمنهای علمی و آکادمیها بود. این انجمنها که از نمونههای اولیه مانند انجمن سلطنتی لندن الهام گرفته بودند، در سراسر اروپا، بهویژه در شهرهای کوچک، گسترش یافتند. سازمانهایی مانند «انجمن قمری بیرمنگام» (Lunar Society of Birmingham) به نماد این دوران تبدیل شدند. این انجمن محل گردهمایی منظم دانشمندانی چون جوزف پریستلی، مخترعانی مانند جیمز وات و کارآفرینان برجستهای چون متیو بولتون بود. این فضاها تبادل دانش را به یک فعالیت سازمانیافته تبدیل کردند و موانع دسترسی را برای اعضای خود بهطور چشمگیری کاهش دادند. پدیده مذکور تنها به بریتانیا محدود نبود و شبکههای مشابهی در فرانسه، آلمان، هلند و دیگر نقاط اروپا نیز شکل گرفت که نشاندهنده ماهیت فراملی و اروپایی این جنبش فکری بود.
در این میان، ظهور چهرههایی که میتوان آنها را کارآفرینان فکری نامید، نقشی حیاتی داشت. تخصص این افراد، ایجاد پل میان دانش نظری و کاربردی بود. کسانی مانند ویلیام شیپلی، بنیانگذار «انجمن هنرها» یا جوزف بنکس، رئیس انجمن سلطنتی، زندگی خود را وقف ترویج دانش مفید، حمایت از نوآوری و ایجاد ارتباط میان دانشمندان و صنعتگران کردند. آنها با سازماندهی جوایز برای اختراعات، انتشار اطلاعات و ایجاد شبکههای ارتباطی، به طور فعال در کاهش موانع دسترسی به دانش نقش داشتند.
سنجش روشنگری با آمار و ارقام
شاید به نظر برسد که نمیتوان تاثیر گسترده پدیدهای مانند روشنگری صنعتی را با آمار و ارقام سنجید. اما جوئل موکیر با استفاده از دادههای آماری نشان میدهد که این جنبش ابعادی کاملا قابل اندازهگیری دارد و این آمار، تصور سنتی از جغرافیای روشنگری را به چالش میکشد.
یک راه برای سنجش این پدیده، بررسی توزیع جغرافیایی مفاهیم مرتبط با آن در منابع معتبر است. موکیر با شمارش ارجاعات جغرافیایی در یک دایرةالمعارف مدرن درباره روشنگری، میبیند که برخلاف تصور رایج که فرانسه را قلب تپنده روشنگری میداند، دادهها نشان میدهد که بریتانیا (بهویژه با احتساب اسکاتلند) و کشورهای کوچکتری مانند هلند و سوئیس، به نسبت جمعیت خود، فعالیتهای فکری بسیار بیشتری داشتند. حتی در مقیاس کلی، بریتانیا از فرانسه پیشی میگیرد و آلمان نیز فاصله چندانی با آن ندارد. این آمار نشان میدهد که روشنگری یک جنبش فراگیر اروپایی بود و تمرکز صرف بر فرانسه، تصویری ناقص از آن ارائه میدهد.
شاخص دیگر، انتشار مجلات علمی و فنی است. این مجلات که هدفشان انتشار و خلاصهسازی دانش روز بود، ابزاری کلیدی برای آسان کردن دسترسی به اطلاعات به شمار میرفتند. تحلیل آمار این مجلات در قرن هجدهم، سه روند مهم را آشکار میکند. نخست، افزایش چشمگیر تعداد مجلات جدید، بهویژه پس از سال ۱۷۵۰، که نشاندهنده رشد شدید تقاضا برای دانش مکتوب است. دوم، تغییر در موضوعات مورد علاقه مردم بود. درحالیکه سهم مجلات علمی و پزشکی تقریبا ثابت ماند، شمار مجلات مرتبط با اقتصاد، فناوری، مهندسی و کشاورزی به شدت افزایش یافت. این آمار نشاندهنده یک چرخش به سوی دانش کاربردی است. نکته سوم، توزیع جغرافیایی این مجلات است که بار دیگر ثابت میکند این پدیده در سراسر اروپا گسترش یافته بود. آلمان در تعداد مطلق مجلات پیشتاز بود، اما کشورهای کوچکی مانند هلند، سوئیس و اسکاندیناوی به نسبت جمعیت خود نرخ انتشار بسیار بالایی داشتند.
آمار تاسیس انجمنهای علمی نیز همین الگو را تایید میکند. تعداد این انجمنها پس از سال ۱۷۳۰ و بهویژه پس از ۱۷۵۰ به شدت افزایش یافت. این رشد در سراسر اروپا، از جمله بریتانیا، فرانسه، آلمان و دیگر کشورها دیده میشود. افزون بر این، تعداد انجمنهایی که به طور ویژه بر علوم کاربردی و فناوری تمرکز داشتند، در نیمه دوم قرن هجدهم رشد چشمگیری کرد. این شواهد آماری در کنار هم، تصویری از اروپای غربی را ترسیم میکنند که در آن قرن، به طور فزایندهای در حال ایجاد زیرساختهای لازم برای تولید و انتشار دانش مفید بود. بنابراین، پیشگامی بریتانیا در انقلاب صنعتی، به دلیل وجود فرهنگی استثنایی و منحصربهفرد نبوده و باید آن را در چارچوب یک پدیده مشترک اروپایی دید که بریتانیا به دلایل دیگر، توانست زودتر از رقیبانش از آن بهرهبرداری کند.
میراث پایدار روشنگری
روشنگری صنعتی با ایجاد سازوکاری پایدار برای تولید و توزیع دانش مفید، انقلاب صنعتی را از یک جهش فناورانه به جریانی همیشگی برای رشد اقتصادی تبدیل کرد. این جنبش با تاکید بر برنامه بیکن، یعنی استفاده از دانش برای بهبود زندگی بشر، و با ایجاد نهادها و فرهنگهایی که موانع دسترسی به دانش را کاهش میدادند، یک چرخه مثبت میان علم و فناوری به وجود آورد. این چرخه که در قرن نوزدهم با پیوند نزدیکتر علم و صنعت قویتر شد، تداوم نوآوری را تضمین کرد.
یکی از مهمترین پیامدهای این فرایند، برگشتناپذیر شدن آن بود. با آسانتر شدن دسترسی به دانش، اطلاعات در میان افراد بیشتری توزیع شد و در کتابها و اسناد بیشتری ثبت گردید. این گستردگی، خطر از بین رفتن دانش را که همواره در تمدنهای گذشته وجود داشت، تقریبا به صفر رساند. پس از انقلاب صنعتی، بازگشت به عقب در مسیر پیشرفت فناوری تقریبا غیرممکن شد.
اما دلیل موفقیت خود جنبش روشنگری در اروپا چه بود؟ موکیر استدلال میکند که علت آن در ساختار سیاسی منحصربهفرد اروپا است. پراکندگی سیاسی این قاره و وجود چندین مرکز قدرت رقیب، یک بازار آزاد برای ایدهها ایجاد کرده بود. اندیشمندان و نوآورانی که در یک کشور با مخالفت یا سرکوب روبهرو میشدند، به سادگی میتوانستند به سرزمین دیگری پناه ببرند. این رقابت میان حاکمان برای جذب نخبگان، فضایی را فراهم کرد که در آن ایدههای نو، حتی اگر سنتها را به چالش میکشیدند، فرصت شکوفایی مییافتند. در واقع، همین پراکندگی سیاسی، شرط لازم برای پیروزی جنبشی بود که بر پایه تردید، نقد قدرت و تبادل آزادانه اطلاعات بنا شده بود.