معجزه چینی کاهش فقر؟

راهبرد تحلیلی مقاله آن است که با استناد به تاریخ، «کره‌جنوبی و تایوان» به منزله مسیر قیاسی ممکن و قابل دفاع برای چین مابین سال‌های ۱۹۵۰تا۱۹۸۰ اخذ می‌شوند؛ سپس با یک تخمین بر اساس روش «اختلاف در اختلاف‌» (difference-in-differences) بر پایه داده‌های تاریخی نشان داده می‌شود که تقریبا دو سوم فقر چین در ۱۹۸۰ حاصل مسیر مائوئیستی بوده است؛ برآوردی که به قرینه آزمون‌های استحکام، اگر خطایی داشته باشد، به احتمال بیشتر کم‌برآورد است تا بیش‌برآورد.

این خوانش «همزمان ستایش موفقیت پسااصلاحات و اذعان به شکست پیشااصلاحات» برای ارزیابی‌های سیاستی حیاتی است: اگر سطح آغازین فقر به سبب خطاهای قبلی بالاتر نگه داشته شده باشد، بخشی از «معجزه کاهش فقر» در حقیقت «جبران عقب‌ماندگی انباشته» است، نه صرفا خلق مسیری کاملا نو.

اهمیت تحلیلی رهیافت «واقعیت محقق نشده» (Counterfactual) در آن است که به جای بسنده‌ کردن به مقایسه خام سطوح فقر، «مسیر ممکن چین اگر از ابتدا به جای سوسیالیسم مائوئیستی، نوعی سرمایه‌داری سیاسی (Political Capitalism) مشابه کره یا تایوان برگزیده بود» را شبیه‌سازی می‌کند.

به محض آنکه این مسیر قیاسی رسم شود، یافته‌های کلیدی مقاله شفاف می‌شود: نخست، فقر ۱۹۸۰ چین حدود ۲۷ واحد درصد بیشتر از واقعیت محقق نشده کره یا تایوانی است؛ دوم، بخش عمده آثار مائوئیسم در همان دو دهه نخست (دهه‌های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰) انباشته می‌شود؛ سوم، اقتصاد پسااصلاحات برای جبران «زمین از دست‌ رفته» حدود ۱۰ تا ۲۰ سال زمان لازم داشت و دست ‌کم نیمی از این جبران تا سال ۱۹۹۰، یعنی تا پایان رهبری دنگ، تحقق یافت؛ و پنجم، سهم غالب کاهش فقر پسااصلاحات از نخستین موج اصلاحات روستایی، یعنی واگذاری مسوولیت به خانوار (Household Responsibility System)، خنثی‌سازی مالیات ضمنی تدارکات غله و بازگرداندن انگیزه‌های قیمتی، می‌آید.

مسیر مائوئیستی

راوالیون بحث را با قرار دادن چین، تایوان و کره‌جنوبی در زمینه تاریخی و نهادی مشترکی آغاز می‌کند: ریشه‌های کنفوسیوسی، اخلاق کار، حرمت آموزش و اهمیت خانواده در تولید، به ویژه در کشاورزی دهقانی. با این‌ حال، از نظر شرایط آغازین، چین در ۱۹۵۰ فقیرتر از مجموع کره یا تایوان بود؛ از نظر سرمایه انسانی، سهم آموزش ابتدایی تکمیل‌شده در جمعیت ۱۵تا۶۴ ساله در کره بسیار بالاتر از چین و حتی تایوان گزارش می‌شود؛ تمایزی که برای جذب سرمایه و بهره‌گیری از رشد صنعتی تعیین کننده است.

این تفاوت‌ها مسیرهای سیاستی متمایزی را پس از ۱۹۵۰ شکل داد: در چین، راه مائوئیستی با برنامه‌ریزی متمرکز هم‌سبک شوروی، اولویت‌بخشی به صنعتی‌سازی سریع و سرمایه‌بر و ارزان نگه‌داشتن خوراک شهری و سپس تعاونی‌سازی کشاورزی (Collectivization) رقم خورد؛ در مقابل، در کره یا تایوان گونه‌ای «سرمایه‌داری سیاسی» با مداخله‌گری راهبردی دولت، اما حفظ مالکیت خصوصی ابزار تولید و اتکای پررنگ به سیگنال‌های بازار به تدریج شکل گرفت.

در مسیر مائوئیستی، برنامه «یک گام بزرگ به جلو» (Great Leap Forward)، ۱۹۵۸تا۱۹۶۲، به عنوان تلاشی افراطی برای جهش صنعتی با بسیج نیروی کار و سرمایه محدود، به واگرایی فزاینده منابع از تولید غذا انجامید و با کمبود گسترده مواجه شد؛ هسته روایی مقاله در اینجا یادآور می‌شود که این سیاست یکی از وخیم‌ترین قحطی‌های ثبت‌شده تاریخ را رقم زد (با برآورد ده‌ها ‌میلیون مرگ) و اثرات آن بر سطح تغذیه و درآمد واقعی روستایی در کل دوره ۱۹۵۰تا۱۹۸۰ به صورت رکود ممتد نمایان است.

پس از آن، «انقلاب فرهنگی» (Cultural Revolution)، در فاصله سال‌های ۱۹۶۶تا۱۹۷۶ نیز با سرکوب جریان‌های اصلاح‌گر، به پایداری الگوی غیر‌ انگیزشی در روستا انجامید. قرینه‌های متعددی در مقاله تاکید می‌کند که در این سی سال، دستاورد قابل ‌اعتنایی در کاهش فقر روستایی رخ نداد؛ عرضه غذای سرانه تغییر محسوسی نکرد و دستمزدهای واقعی کشاورزان عملا راکد ماند. تنها از حوالی ۱۹۷۰، حتی پیش از اصلاحات رسمی، نشانه‌هایی از بهبود محدود در تولید غذا دیده می‌شود اما این بهبود نیز در سایه شکست پیشین جهش بزرگ معنا دارد.

در برابر این تصویر، مسیر کره یا تایوان، با اصلاحات ارضی (Land Reform)، تضعیف رانت زمین، حفظ کشاورزی خانوار، تقویت انجمن‌های کشاورزی و همترازسازی تدریجی قیمت‌های تولیدکننده غلات با قیمت‌های جهانی تا دهه ۱۹۶۰، به بستری برای «صنایع کاربر صادرات‌محور» (Export-Oriented, Labor-Intensive Manufacturing) بدل شد.

سرمایه‌گذاری سنگین در آموزش پایه و متوسطه، هم بازدهی سرمایه را بالا برد و هم مانع جهش نابرابری دستمزدی شد و انباشت پس‌اندازهای خانوار نیز تامین مالی صنعتی‌سازی را تسهیل کرد. دستاورد این مسیر، جهش چشم‌گیر تولید سرانه بود؛ تا ۱۹۸۰، تولید سرانه حقیقی مجموع کره یا تایوان بیش از پنج برابر ۱۹۵۰ شد و فقر مطلق عملا ریشه‌کن گردید. این تقارن تاریخی، منطق اتخاذ «کره یا تایوان» به مثابه یک واقعیت محقق نشده قابل دفاع برای چین را قوی می‌کند: اگر چین، با حفظ کنترل سیاسی حزب، مسیر سرمایه‌داری سیاسی مشابه کره یا تایوان را می‌آزمود، سطح فقر آغاز دهه ۱۹۸۰ چه می‌بود؟ پاسخ مقاله آن است که به طور معنی‌داری پایین‌تر می‌شد.

در نهایت، مسیر «دنگ» خود دارای نسبتی با کره یا تایوان است: چرخش قاطع به سمت «مسوولیت خانوار» در کشاورزی، بازگرداندن قیمت‌ها به حوالی سطح بازار و زدودن مالیات ضمنی تدارکات اجباری و سپس گسترش تدریجی اصلاحات به بخش‌های غیرکشاورزی. برآوردهای نقل ‌شده در مقاله نشان می‌دهد که «رفع تعاونی‌سازی و احیای انگیزه‌های قیمتی» تا میانه دهه ۱۹۸۰، سهمی در حد نیمی از رشد تولید کشاورزی داشته و کانال نخست کاهش فقر بوده است. از این منظر، «سهم سیاست‌های خرد روستایی» در توضیح افت شتابان فقر در دهه نخست پسااصلاحات، محور قرائت راوالیون قرار می‌گیرد.

جبران عقب‌ماندگی انباشته

اعداد تخمینی اصلی، تصویر روشنی ارائه می‌کنند. با تحقیقات بورگیون-موریسون، نرخ فقر چین در ۱۹۵۰ حدود ۸۷.۵درصد و نرخ فقر کره یا تایوان در همان سال ۷۳.۳درصد به‌ دست می‌آید. تا ۱۹۸۰، خط فقر شدید در کره یا تایوان عملا به ۰.۳درصد کاهش یافته است درحالی‌که در چین هنوز ۴۱.۶درصد جمعیت زیر خط فقر شدید قرار دارند. قرار دادن این جا به ‌جایی در چارچوب DID نشان می‌دهد که «واقعیت محقق نشده چین در ۱۹۸۰» ۱۴.۵درصد می‌توانست باشد؛ بنابراین، اثر منتسب به مسیر مائوئیستی در آستانه اصلاحات، ۲۷ واحد درصد است؛ یعنی تقریبا دو سوم فقر مشاهده ‌شده در ۱۹۸۰. 

یک نکته روش‌شناختی در درک این اعداد تاریخی، تمایز میان دو شیوه سنجش رفاه است. داده‌های تاریخی که مقاله به ناچار از آنها استفاده می‌کند، میانگین درآمد را بر اساس «تولید ناخالص داخلی سرانه» (GDP) محاسبه کرده‌اند. این در حالی است که سنجش‌های مدرن فقر، متکی بر «درآمد یا مصرف خانوار» حاصل از پیمایش‌های آماری هستند. این دو شاخص لزوما همگام با هم حرکت نمی‌کنند. به‌ویژه در اقتصادهای شرق آسیا مانند چین که نرخ پس‌انداز بسیار بالایی دارند، رشد GDP می‌تواند به شکلی معنادار سریع‌تر از رشد میانگین استانداردهای زندگی واقعی خانوارها باشد.

این شکاف، یک چالش مهم برای برآوردهای تاریخی فقر است و ضرورت آزمون‌های حساسیت را دوچندان می‌کند.هنگامی که فرض محافظه‌کارانه گذردهی ۷۵درصد از رشد GDP به میانگین مصرف را اعمال کنیم، نرخ فقر ۱۹۸۰ چین به حدود ۵۱.۹درصد می‌رسد و اثر منتسب به حدود ۳۷ واحد درصد افزایش می‌یابد؛ در عین‌ حال، اگر موفقیت کره یا تایوان را کمی کمتر بگیریم و فقر ۱۹۸۰ آنها را ۳درصد فرض کنیم، واقعیت محقق نشده چین در ۱۹۸۰ از ۱۴.۵درصد به حدود ۱۷درصد جهش می‌کند اما گزاره اصلی پا بر جاست: بخش بزرگی از افت فقر پسااصلاحات در واقع «جبران شکست‌های پیشااصلاحات» و جبران عقب‌ماندگی‌های انباشته است، نه صرفا خلق روندی کاملا نو.

تقسیم اثر در طول زمان نیز معنادار است: تقریبا تمام اثر مسیر مائوئیستی بین ۱۹۵۰ تا ۱۹۷۰ انباشته شده و بخش بزرگ‌تر آن به دهه ۱۹۵۰ بازمی‌گردد؛ دوره‌ای که جهش بزرگ و تبعات آن بر امنیت غذایی و درآمد روستایی رخ داد. این نتیجه با قرائن تاریخی سازگار است: «عرضه غذای سرانه» میان آغاز و پایان ۳۰سال پس از ۱۹۴۹ تغییر محسوس نداشت و «دستمزد واقعی کشاورزان» عمدتا راکد ماند. همچنین با شروع اصلاحات دنگ و تمرکز بر روستا، افت فقر شتاب گرفت: با خط ۰.۹۰ دلاری، چین تا ۱۹۸۷ نرخ فقر خود را به ۳۵درصد سطح ۱۹۸۱ رساند و با خط ۱.۴۰ دلاری به ۵۱درصد؛ این الگوی زمانی موید این ادعا است که «دستاورد آغازین اصلاحات» عمدتا از «کانال کشاورزی» آمده است؛ یعنی رفع تعاونی‌سازی، بازگرداندن انگیزه‌های خرد و نزدیک کردن قیمت‌ها به سیگنال‌های بازار.

از حیث «زمان جبران»، مقاله نشان می‌دهد که با خط ۰.۹۰ دلاری، تا ۱۹۹۰، کمی پس از کناره‌گیری دنگ، «جبران کامل زمین از دست ‌رفته» محقق شده است؛ در حالی ‌که با خط ۱.۴۰ دلاری، این جبران تا حدود ۲۰۰۳ به ‌تعویق می‌افتد؛ با این‌ حال، نزدیک به نصف فاصله ۱۹۸۱ تا واقعیت محقق نشده ۱۹۸۰، تا پایان رهبری دنگ پر شده بود.

از منظر حساسیت‌سنجی، چند نتیجه تکمیلی اهمیت دارد. تغییر «سال پایه قیمتی» از ۱۹۸۵ به ۲۰۱۱ (تحقیقات مدیسن) نشان می‌دهد که فاصله تولید سرانه ۱۹۵۰ به نفع کره یا تایوان کمی کوچک‌تر است؛ لذا تفاوت نرخ‌های فقر ضمنی در ۱۹۵۰ اندکی کمتر و در نتیجه «اثر منتسب به مسیر مائوئیستی در ۱۹۸۰» اندکی بزرگ‌تر می‌شود. آزمون‌های Placebo در سال‌های پیش از ۱۹۵۰ نیز میانگین اثری نزدیک به صفر با پراکندگی کم نشان می‌دهد؛ نشانه دیگری از اینکه «شکست روندهای موازی» پیش از ۱۹۵۰ به ‌سختی قابل ‌ادعاست.

افزون بر این، تفاوت «نابرابری اولیه» به سود چین در ۱۹۵۰، با منحنی لورنز، دلالت نظری روشنی دارد: حتی با نرخ‌های رشد برابر، «کشش فقر نسبت به رشد» در چین باید بالاتر از کره یا تایوان می‌بود؛ بنابراین، اگر انحرافی در DID باشد، محتمل‌تر آن است که رهیافت واقعیت محقق نشده ۱۹۸۰ چین را «بیش‌برآورد» کرده باشد؛ یعنی باز هم «اثر منتسب به مسیر مائوئیستی» کم‌برآورد است. به بیان دیگر، مفروضات محتاطانه، حکم به استحکام گزاره مرکزی می‌دهند.

پیامدهای سیاستی این روایت روشن است. نخست، ارزیابی منصفانه عملکرد ضد فقر چین مستلزم دوگانه‌نگری است: تحسین دستاورد عظیم پس از ۱۹۸۰ با اذعان صریح به «سهم قابل‌ توجه خطاهای سیاستی گذشته در بالا بودن سطح آغازین فقر». دوم، درس مستقیم برای کشورهایی با «حاکمیت سیاسی متمرکز» آن است که «سرمایه‌داری سیاسی» به شرط تعهد به سیگنال‌های بازار در قیمت‌گذاری کشاورزی، اصلاحات ارضی کارآمد و سرمایه‌گذاری در آموزش، می‌تواند مسیری واقع‌بینانه برای رشد فراگیر باشد. سوم، در تحلیل‌های آینده‌پژوهانه، پرهیز از همسان ‌انگاری «کاهش سریع فقر» با «خلق مزیت جدید» ضروری است؛ چه ‌بسا گاهی سریع‌ترین کاهش‌ها همان «بازگشت به مسیر ممکن از دست ‌رفته» باشند.

خوانش بر پایه واقعیت محقق نشده راوالیون نشان می‌دهد که اگر چین از ۱۹۵۰ تا ۱۹۸۰ مسیر شبیه کره یا تایوان را می‌پیمود، در آستانه اصلاحات ۱۹۸۰ با نرخ فقری به ‌مراتب پایین‌تر رو به ‌رو می‌شد؛ محاسبات نشان می‌دهد که حدود دو ‌سوم فقر مشاهده‌ شده ۱۹۸۰ می‌توانست وجود نداشته باشد. بخش اعظم اثر منفی مسیر مائوئیستی در دو دهه نخست انباشته شد و در دهه اول پسااصلاحات، عمدتا به ‌واسطه اصلاحات کشاورزی و بازگرداندن انگیزه‌های قیمتی، جبران شد؛ تا حدی که با خطوط فقر پایین‌تر، جبران کامل تا ۱۹۹۰ رخ داده و با خطوط سخت‌گیرانه‌تر، اندکی دیرتر حاصل شده است.

افزون بر این، آزمون‌های استحکام در طول مدلسازی و برآوردها اگر اثری داشته‌اند، گواهی می‌دهند که برآورد مقاله درباره اثر مسیر مائوئیستی احتمالا محتاطانه و حتی کمتر از واقع است. این جمع‌بندی، هم برای فهم تاریخی چین و هم برای سیاستگذاری امروز کشورهای در حال ‌توسعه پیام روشنی دارد: اصلاحات خرد انگیزشی، به ویژه در کشاورزی و پرهیز از قیمت‌گذاری‌های معوج، نه تنها شرط موفقیت پسین‌اند، بلکه می‌توانند از وقوع «زمین از دست ‌رفته» مشابه پیشگیری کنند.

مقاله پایه یادداشت:

*Ravallion, M. (۲۰۲۱). Poverty in China Since ۱۹۵۰: a counterfactual perspective (No. w۲۸۳۷۰). National Bureau of Economic Research.‌