کارمندان جهان متحد شوید!

 در طول تابستان، شرکت سیلزفورس نیز شمار زیادی از کارکنانش را به دلیل استفاده از هوش مصنوعی تعدیل کرد؛ شرکت‌های یو‌پی‌اس، جی‌پی‌مورگان چیس و وِندیز نیز در حال کاهش نیروی انسانی خود هستند، زیرا بخش‌های بیشتری از فعالیت‌هایشان را خودکار می‌کنند. در همین حال، فارغ‌التحصیلان دانشگاه‌ها با دشوارترین بازار کار در نزدیک به یک دهه اخیر روبه‌رو هستند و یافتن شغل‌های سطح ابتدایی برایشان سخت‌تر شده است. 

هوش مصنوعی بی‌تردید فرصت‌های شغلی جدیدی ایجاد خواهد کرد، اما هم‌زمان، بسیاری از مشاغل موجود را نیز بر هم می‌زند. اقتصاددانان بر سر اینکه نتیجه نهایی این فرایند، از دست رفتن شغل‌ها خواهد بود یا افزایش اشتغال یا صرفا بازآرایی در ساختار بازار کار، اختلاف‌نظر دارند. با این حال، فارغ از اینکه پیامدهای بلندمدت آن چه باشد، هوش مصنوعی به‌زودی به یکی از موضوعات مهم سیاسی تبدیل خواهد شد. اگر میزان این دگرگونی گسترده باشد، دولت‌ها با خشم کارگرانی مواجه خواهند شد که شغل خود را به ماشین‌ها باخته‌اند، و این نارضایتی در صندوق‌های رای خود را نشان خواهد داد. بنابراین، سیاستمداران ناچار خواهند بود خیلی زود طرح‌هایی برای حمایت از شهروندان خود ارائه کنند.

برای تدوین راهبردی کارآمد در برابر پیامدهای گسترده ناشی از هوش مصنوعی، سیاستگذاران ابتدا باید درک کنند که خودِ کارگران این تهدید فناورانه را چگونه می‌بینند. در نوامبر ۲۰۲۳، ما از شش‌هزار آمریکایی و کانادایی درباره نگرانی‌هایشان از اخراج‌های گسترده ناشی از هوش مصنوعی و نحوه واکنش دولت به این مساله نظرسنجی کردیم. یافته‌های ما ابعاد این چالش را آشکار کرد: پاسخ‌دهندگان، ترس از ازدست‌دادن شغل به‌واسطه هوش مصنوعی را بالاتر از هر نگرانی دیگری درباره این فناوری دانستند، حتی بالاتر از نگرانی درباره استفاده نظامی از آن.

با این حال، وقتی صحبت از سیاست‌های مطلوب برای مقابله با این پدیده به میان می‌آید، ترکیبی از امید و بدبینی دیده می‌شود. از جنبه مثبت، بیشتر شرکت‌کنندگان از سیاست‌هایی مانند برنامه‌های آموزش مجدد نیروی کار و گسترش حمایت‌های اجتماعی حمایت کردند؛ اقداماتی فنی و اجرایی که از نظر اقتصاددانان می‌تواند موثر واقع شود. اما از سوی دیگر، شمار زیادی از پاسخ‌دهندگان از اعمال محدودیت‌های تجاری و مهاجرتی جدید نیز حمایت کردند؛ راهبردهایی که نه‌تنها می‌توانند اوضاع را بدتر کنند، بلکه ممکن است به دلایل سیاسی، دولت‌ها را به اجرای آنها وسوسه نمایند.

در گذشته نیز کشور‌های متعددی در واکنش به بیکاری‌های ناشی از برون‌سپاری مشاغل، به اعمال تعرفه‌های سنگین و افزایش اخراج مهاجران دست زدند؛ هرچند هیچ‌یک از این اقدامات نتیجه‌بخش نبود. اگر دولت‌ها واقعا قصد دارند این بحران را حل کنند و از بروز موج تازه‌ای از پوپولیسم جلوگیری نمایند، باید اکنون دست به کار شوند، پیش از آنکه موج اخراج‌ها شدت گیرد و در زمانی که هنوز حمایت عمومی از راه‌حل‌های موثر پابرجاست.

برای بررسی دقیق‌تر اینکه رأی‌دهندگان چه سیاست‌هایی را برای مقابله با بیکاری ناشی از هوش مصنوعی ترجیح می‌دهند، ما صرفا یک نظرسنجی ساده انجام ندادیم. در عوض، ۸۱ سناریوی متفاوت طراحی کردیم که در آنها یا به‌کارگیری هوش مصنوعی یا برون‌سپاری، تاثیرات اقتصادی متفاوتی بر اشتغال و قیمت‌ها داشت. برای مثال، در یک سناریو، هوش مصنوعی قیمت تلفن‌های هوشمند را ۵۰درصد کاهش می‌داد، اما ۲۵درصد از مشاغل کارخانه‌ای را حذف و به‌جای آن، ۲۵درصد موقعیت شغلی جدید در حوزه علم داده ایجاد می‌کرد. در سناریوی دیگری، قیمت‌ها ثابت می‌ماند اما مشاغل خدمات مشتریان ۲۵درصد کاهش یافته و اشتغال در کارخانه‌ها تغییری نمی‌کرد.

به هر شرکت‌کننده چهار سناریوی تصادفی از میان این مجموعه ارائه شد. همچنین فهرستی از سیاست‌های ممکن در اختیارشان گذاشتیم - از جمله آموزش مجدد، گسترش حمایت اجتماعی، مقررات‌گذاری بر شوک اقتصادی (چه در اثر هوش مصنوعی یا برون‌سپاری)، محدودیت‌های تجاری و محدودیت‌های مهاجرتی - و از آنها خواستیم میزان حمایت خود را از هر سیاست اعلام کنند. 

نتایج بسیار روشن بود. بدون توجه به گرایش سیاسی، در هر دو کشور، آموزش مجدد نیروی کار محبوب‌ترین سیاست پیشنهادی بود. میانگین میزان حمایت از این سیاست، ۴ از ۵ بود؛ عدد ۱ نشان‌دهنده مخالفت کامل و ۵ به معنای حمایت کامل است. تنظیم‌گری بر هوش مصنوعی دومین گزینه محبوب بود و در سراسر طیف سیاسی از حمایت گسترده‌ای برخوردار شد. در جایگاه سوم، گسترش هزینه‌های اجتماعی قرار داشت، گرچه این سیاست در میان جمهوری‌خواهان آمریکایی و محافظه‌کاران کانادایی با استقبال کمتری روبه‌رو بود.

این نتایج دلگرم‌کننده‌اند. اگر از اقتصاددانان بپرسید که در مواجهه با اخراج‌های ناشی از هوش مصنوعی چه سیاستی پیشنهاد می‌کنند، تقریبا همه از آموزش مجدد، تنظیم‌گری یا بیمه بیکاری سخن می‌گویند. منطق این توصیه‌ها ساده است: پیشرفت فناوری را می‌توان کند کرد، اما متوقف کردن آن تقریبا ناممکن است؛ بنابراین بهترین اقدام دولت‌ها برای حمایت از شهروندان آسیب‌دیده آن است که به آنان مهارت‌های تازه بیاموزند، چارچوب‌های منطقی برای استفاده از فناوری تعیین کنند و شبکه‌های حمایتی جدید ایجاد نمایند.

بااین‌حال، مشکل اینجاست که دولت‌ها به ندرت چنین سیاست‌هایی را در عمل اجرا می‌کنند. در واکنش به شوک‌های اقتصادی اخیر - مانند کاهش اشتغال صنعتی ناشی از تجارت جهانی - اکثر کشورها هیچ نظام گسترده‌ای برای آموزش مجدد کارگران ایجاد نکردند. وضعیت در حوزه مقررات نیز چندان بهتر نیست. 

خوش‌بینان بر این باورند که با افزایش اختلالات ناشی از هوش مصنوعی، سیاستگذاران ناگزیر خواهند شد در آموزش، برنامه‌های اجتماعی و مقررات سرمایه‌گذاری کنند. اما تجربه تاریخی نشان می‌دهد که فشار برای تنظیم‌گری و جبران خسارت ممکن است در گذر زمان کاهش یابد. در نتیجه، وعده‌های جبران خسارت یا تامین مالی نمی‌شوند، یا بد اجرا می‌شوند، یا به‌کلی کنار گذاشته می‌شوند.

وعده‌ای پوچ

بزرگ‌ترین خطر در مواجهه با پیامدهای هوش مصنوعی، شاید بی‌توجهی دولت‌ها به راه‌حل‌های موثر نباشد، بلکه اتخاذ سیاست‌هایی باشد که نتیجه معکوس می‌دهند. بسیاری از سیاستمداران، به‌ویژه در جریان‌های پوپولیستی راست، ممکن است در واکنش به موج بیکاری ناشی از هوش مصنوعی، به‌جای اصلاحات ساختاری، به سمت محدود کردن مهاجرت و تجارت خارجی بروند؛ درست همان‌گونه که در بحران‌های اقتصادی گذشته عمل کردند.

در ظاهر، این استدلال ساده به نظر می‌رسد: اگر دولت نتواند مردم خود را از رقابت با ربات‌ها محافظت کند، دست‌کم می‌تواند آنها را از رقابت با نیروی کار خارجی مصون دارد. اما این منطق «بازی با حاصل جمع صفر» در عمل پایدار نیست. تقریبا تمامی پژوهش‌ها نشان می‌دهند که محدودسازی مهاجرت و تجارت نه‌تنها مانع از گسترش استفاده از هوش مصنوعی نمی‌شود، بلکه حتی ممکن است اخراج نیروی کار را تسریع کند.

برای مثال، کاهش تجارت باعث افزایش هزینه مواد اولیه، محدود شدن بازارهای صادراتی و افزایش نااطمینانی اقتصادی می‌شود؛ فشارهایی که صنایع را بیش از پیش به استفاده از فناوری‌های کاربر‌زدا مانند خودکارسازی سوق می‌دهد. از سوی دیگر، محدود کردن مهاجرت نیز با افزایش هزینه نیروی کار، انگیزه استفاده از هوش مصنوعی را بیشتر می‌کند.

تحلیلگران می‌توانند این پیامدهای احتمالی را برای رأی‌دهندگان روشن کنند، اما تجربه نشان داده که سیاست‌های حمایتی و ملی‌گرایانه معمولا در افکار عمومی محبوبیت دارند. در نظرسنجی ما، حمایت از محدودیت‌های مهاجرتی میانگین ۳.۴ از ۵ را داشت و محدودیت‌های تجاری ۳.۲ از ۵ امتیاز گرفت. در میان جمهوری‌خواهان ایالات متحده، این اعداد حتی بالاتر بود: حمایت از محدودیت مهاجرتی به ۴ از ۵ رسید و به محبوب‌ترین سیاست پیشنهادی آنها بدل شد؛ حتی بالاتر از آموزش مجدد نیروی کار. حمایت از محدودیت‌های تجاری نیز ۳.۵ بود، تقریبا هم‌سطح با آموزش مجدد و بسیار بیشتر از حمایت اجتماعی.

 طبق پژوهشی از دانشمند علوم سیاسی نیکول وو (Nicole Wu)، زمانی که به آمریکایی‌ها گفته می‌شود «ربات‌ها مشاغل را تهدید می‌کنند»، جمهوری‌خواهان به‌طور محسوسی مواضع ضد مهاجرتی پیدا می‌کنند، درحالی‌که دموکرات‌ها گرایش بیشتری به سیاست‌های ضدتجاری نشان می‌دهند.

دلایل دیگری نیز وجود دارد که ممکن است سیاستمداران را به اتخاذ سیاست‌های انحصارگرایانه سوق دهد.

نخست، اجرای چنین سیاست‌هایی ساده‌تر است. برای راه‌اندازی و تامین بودجه برنامه‌های آموزش مجدد یا توسعه حمایت اجتماعی و تنظیم‌گری هوش مصنوعی، دولت‌ها نیازمند تصویب قوانین جدید و اختصاص منابع مالی قابل‌توجه هستند. اما اخراج مهاجران یا وضع تعرفه‌های تجاری معمولا نیازی به قانون‌گذاری تازه ندارد و می‌تواند در مدت کوتاهی اجرا شود.

دوم، این سیاست‌ها نتایج قابل اندازه‌گیری و ملموس دارند: اخراج هزاران مهاجر یا کسب صدها‌میلیون دلار از محل تعرفه‌ها، درحالی‌که نتایج برنامه‌هایی چون آموزش یا بیمه بیکاری به‌مراتب دیرتر و غیرمستقیم‌تر دیده می‌شود.

و سوم، سیاست‌های ملی‌گرایانه برای رأی‌دهندگان دشمنی قابل لمس فراهم می‌کنند. خشمگین شدن از کارگران یا کالاهای خارجی بسیار ساده‌تر است تا پذیرش واقعیت اجتناب‌ناپذیر پیشرفت فناوری.

پیامدهای سیاسی؛ از انزواگرایی تا افراط‌گرایی

اگر رأی‌دهندگان در برابر بحران‌های ناشی از هوش مصنوعی به سمت سیاست‌های حمایت گرایانه متمایل شوند، بعید است دوباره به راه‌حل‌های منطقی‌تر بازگردند. بر اساس پژوهش سیاسی‌دانان آلن جیکوبز و مارک کایزر درباره دموکراسی‌های اروپایی، هنگامی که اقشار آسیب‌دیده از تغییرات اقتصادی به احزاب راست افراطی روی می‌آورند، معمولا وفاداری خود را به آنها حفظ می‌کنند. از همین رو، سیاستمدارانی که از شعارهای ضد مهاجرت یا ضد تجارت سود می‌برند، انگیزه‌ای برای بازگرداندن رأی‌دهندگان به میانه‌روی ندارند.

در واقع، برخی دولت‌ها و احزاب که همواره با مهاجرت مخالف بوده‌اند - از جمله دولت ژاپن - اکنون آشکارا هوش مصنوعی را جایگزینی برای نیروی کار خارجی معرفی می‌کنند. بسیاری از این یافته‌ها چشم‌انداز خوشایندی برای آینده کار و حتی دموکراسی ترسیم نمی‌کنند. بااین‌حال، همان‌طور که نتایج نظرسنجی‌ها نشان می‌دهد، مسیر درست - آموزش مجدد، تنظیم‌گری و حمایت اجتماعی - همان مسیری است که اکثریت مردم نیز خواهان آن‌اند.

بازیابی اعتماد عمومی و فوریت اقدام

اجرای این سیاست‌ها نه‌تنها ‌میلیون‌ها کارگر را یاری خواهد کرد، بلکه می‌تواند اعتماد مردم به کارآمدی دولت را نیز احیا کند. زمانی که مقامات با صراحت از کارگرانی که شغل خود را به فناوری باخته‌اند حمایت کنند، نشان می‌دهند که دولت هنوز توانایی پاسخ‌گویی به نیازهای شهروندانش را دارد؛ و این به نفع خود سیاستمداران نیز خواهد بود.

پژوهش اقتصاددان سیاسی یاتام مارگالیت نشان داده است که در دوران دولت جورج بوش، احزاب حاکم در شهرستان‌هایی که سهم بیشتری از کارگران واجد شرایط آموزش مجدد داشتند، عملکرد انتخاباتی بهتری نشان دادند. به بیان دیگر، دسترسی کارگران به حمایت دولتی، میزان واکنش منفی آنها به از دست دادن شغل را کاهش می‌دهد. 

زمان، بزرگ‌ترین دشمن سیاستگذاران در این میدان است. روند به‌کارگیری هوش مصنوعی با سرعتی فزاینده در حال گسترش است و آثار منفی آن بر اشتغال دیگر فرضی نیست؛ این آثار هم‌اکنون گسترده‌اند و هر ماه شدیدتر می‌شوند. در مقابل، سیاست‌های سازگارانه برای اثرگذاری نیازمند سال‌ها زمان است. اگر دولت‌ها می‌خواهند از اقتصاد خود - و از ثبات سیاسی‌شان - محافظت کنند، باید هم‌اکنون وارد عمل شوند.