نگاهی بر اقتصاد ایالات متحده
قرن آمریکا نشانی از پایان دارد؟
البته حقیقت خیلی غمانگیز نیست ولی در هر صورت بسیار جذاب است: سهم آمریکا از قدرت اقتصادی و سهم بالقوه آن از قدرت نظامی جهانی تقریبا در سده گذشته ثابت بوده و احتمالا برای یک سده دیگر یا بیشتر نیز ثابت باقی میماند.
تولید ناخالص داخلی یک کشور تاحدی میتواند به عنوان یک معیار برای برآورد قدرت بالقوه نظامی در نظر گرفته شود. با استناد به گزارش بانک جهانی سال ۲۰۰۰، آمریکا ۲۷درصد از سهم تولید ناخالص داخلی جهان را به خود اختصاص داده بود. این رقم ممکن است که به نظر بسیار زیاد بیاید ولی در مقایسه با سهم آمریکا در سال ۱۹۱۳ در مییابیم که ۲۷درصد در سال ۲۰۰۰ در مقابل ۳۲درصد در سال ۱۹۱۳ و ۳۸درصد در سال ۱۹۰۰ رقم چندان زیادی نمیباشد. رابرت آ.پیپ دانشمند علم سیاست آمریکا به این نکته اشاره میکند: در قرن گذشته سهم آمریکا از تولید ناخالص جهانی به دوبرابر (یا گاهی بیشتر از) سهم هر کشور دیگری میرسید: ۳۲درصد در ۱۹۱۳، ۳۱درصد در ۱۹۳۸، ۲۶درصد در ۱۹۶۰، ۲۲درصد در ۱۹۸۰. در پایان جنگ جهانی دوم، آمریکا نیمی از تولید جهان را به خود اختصاص داده بود که در همان زمان هم چیز جدیدی نبوده است. در اوایل ۱۹۲۹، سهم آمریکا از تولید جهانی بیش از ۴۳درصد گزارش شده است.
در صورتی که آمریکا از ابتدا اقتصاد بالقوهاش را به قدرت نظامی تبدیل کرده بود، مقتدرترین قدرت جهانی از اوایل سال ۱۹۰۰ تا به حال محسوب میگشت. آمریکاییها انجام چنین کاری را تا زمانی که میسر بوده به این دلیل که آمریکا کشوری لیبرال و جامعهای مدنی است، به تعویق انداختند. در سالهای اولیه دو جنگ جهانی، آمریکاییها امیدوار بودند که انگلستان و دیگر کشورها بتوانند با یاری گرفتن از حمایت آمریکا آلمان را مهار کنند. حتی در سال ۱۹۳۷ هنگامی که آلمان هیلتری ۵/۲۳درصد از اقتصاد به مراتب کوچکترش را صرف ارتش میکرد، آمریکا ۵/۱درصد از تولید ناخالص داخلی خود را به دفاع اختصاص داده بود. هنگامی که آمریکا اقتصاد عظیمالجثه خود را به حرکت درآورد، آلمان نازی و امپراتوری ژاپن به نابودی کشیده شدند. بعدها، با اختصاص دادن بخش کوچکی از اقتصاد خود به دفاع، آمریکا توانست اقتصاد نظامی شده ولی به نسبت کوچکتر جماهیر شوروی را به سوی ورشکستگی سوق دهد.
اما همان طور که جنگ در عراق نشان داده است، سلاح برتر و ثروت بیشتر نمیتواند لزوما متضمن پیروزی در یک دعوای سیاسی باشد. از این رو نتیجهگیری از این که آمریکا بیش از اندازه بزرگ شده است میتواند اشتباه باشد.
از سال ۲۰۰۰ آمریکا مخارج نظامی خود را به کمی بیش از ۳درصد تولید ناخالص داخلی کاهش داده است که در قیاس با مخارج نظامی فرانسه که کمی پایینتر از ۵درصد از تولید ناخالص داخلی است زیاد در خور به نظر نمیآید.
این سطح از مخارج نظامی در مقایسه با هزینههای نظامی جنگ خلیج فارس (۶درصد)، جنگ ویتنام (۱۰درصد)، جنگ کره (۱۵درصد) و جنگ جهانی دوم (۳۵درصد) به مراتب پایینتر است.
از آنجایی که اقتصاد آمریکا بسیار بزرگ است تخصیص بودجهای کمتر از ۵درصد تولید ناخالص ملی این کشور به مصارف نظامی تقریبا معادل است با دو برابر مجموع بودجههای دفاعی که کل کشورهای عضو ناتو (کمتر از ۲درصد تولید ناخالص هر کدام از این کشورها) برای مقاصد نظامی اختصاص میدهند.
اگر کاهش هزینههای نظامی بعد از جنگ عراق، موجب اتخاذ سیاستی که مبنی بر اختصاص ۳ تا۴درصد از تولید ناخالص داخلی آمریکا به ارتش شود، چنین سیاستی احتمالا میتواند بدون بهرهگیری از بودجه پنتاگون و تا وقتی که هزینههای بازنشستگی نسل کنونی نوزادان به وسیله ترکیبی از افزایش مالیات و کاهش مخارج تامین شود، قابل تحمل باشد.
اما در آینده چه اتفاقی میافتد؟ در سال ۲۰۵۰ انتظار میرود که کشورهای چین، هند و آمریکا پرجمعیتترین ملتهای دنیا باشند.موسسه روابط بینالملل فرانسه پیشبینی میکند که تا آن زمان چین بزرگ (متشکل از چین، هنگکنگ، ماکائو و تایوان) به قدرت پیشتاز اقتصادی با ۲۴درصد سهم از کل اقتصاد جهان مبدل گردد.آمریکای شمالی (متشکل از آمریکا، کانادا و مکزیک) با ۲۳درصد سهم از تولید ناخالص داخلی جهان مقام دوم را به خود اختصاص خواهند داد.
به همین ترتیب طبق نظر گلدمن ساکس در سال ۲۰۵۰، چین صاحب بزرگترین اقتصاد دنیا خواهد بود و آمریکا و هند نیز در مقامهای بعدی جای میگیرند.
ترقی چین و هند به معنی تنزل آمریکا نیست. بلکه در عوض به ضرر اروپا که سهمش از تولید ناخالص داخلی جهان به دلیل کاهش جمعیت کاسته میشود، خواهد بود.
براساس برخی مطالعات کل اروپا ظرف نیم قرن آینده جمعیت به مراتب کمتری نسبت به آمریکا خواهد داشت. اگر نظر گلدمن ساکس صحیح باشد، سهم آمریکا، مکزیک و کانادا از تولید ناخالص داخلی جهان در ۲۰۵۰ به ۲۳درصد خواهد رسید که تقریبا با ۲۲درصد یعنی سهم آمریکا از تولید ناخالص جهان در ۷۰ سال پیش یعنی ۱۹۸۰ برابر خواهد شد.
درآمد سرانه در آمریکا اگر بسیار فراتر از درآمد سرانه در چین و هند در قرن ۲۱ نباشد، بسیار بالاتر از آنها خواهد بود.
اندازه نسبی آمریکا در اقتصاد جهانی ممکن است به صورت حیرتآوری در طول ۱۵۰ سال از سال ۱۹۰۰ تا ۲۰۵۰ ثابت بماند.
بعضی از محافظهکاران جدید تمایل دارند با مقایسه آمریکا و انگلستان در سالهای قبل از جنگ جهانی دوم قدرت آمریکا را دست کم بگیرند.
با این حال آمریکای معاصر نباید با انگلستان سال ۱۹۳۷ که ۲/۱۰درصد قدرت نظامی جهان را در اختیار داشته مقایسه شود، بلکه باید با آمریکای سال ۱۹۳۷ که ۷/۴۱درصد از کل قدرت نظامی دنیا را دارا بود، قیاس گردد.اما طرفداران برتری جهانی آمریکا ممکن است با اشتباه فرض کردن این نکته که سهم آمریکا از قدرت جهانی ثابت بوده است، دچار اطمینان کاذبی شوند.
کشوری که در بلند مدت یک چهارم از سهم تولید ناخالص داخلی دنیا را به خود اختصاص دهد، میتواند بزرگترین قدرت در بین قدرتهای بزرگ جهان چند قطبی برای چند نسل آینده باشد.
اما تلاش برای تبدیل به رومی جدید همراه با تحلیل بردن نیروی اقتصادی توسط گسترش بیش از اندازه نیروی نظامی میتواند بدون شک آمریکا را به یک شوروی دیگر مبدل نماید.
منبع: فایننشال تایمز