زندگینامه ایروینگ فیشر و میراث ماندگار او بررسی شد؛
سرگذشت یک نابغه
فیشر در دورهای میزیست که اقتصاد ایالات متحده و جهان شاهد تحولات شگرفی بود: از دوران «عصر طلایی» تا رکود بزرگ دهه ۱۹۳۰. زندگی او آینهای از این تحولات بود؛ از اوج شهرت و ثروت تا سقوط مالی در جریان سقوط بازار سهام در سال ۱۹۲۹. با این حال، شکستهای شخصی او هرگز از تاثیرگذاری عمیق اندیشههایش نکاست. این یادداشت میکوشد با واکاوی آثار، نظریات، و زندگی پرفراز و نشیب فیشر، تصویری جامع و منصفانه از این چهره ماندگار علم اقتصاد ترسیم کند.
زندگی و بستر تاریخی
درک کامل دستاوردهای فیشر بدون توجه به بستر زندگیاش ممکن نیست. او در ۲۷ فوریه ۱۸۶۷ در شهر کوچک گیگر، نیویورک، به دنیا آمد. پدرش که یک کشیش بود، هنگامی که فیشر تنها ۱۷ سال داشت درگذشت و او را با مسوولیت مالی خانواده رها کرد. با این حال، استعداد درخشان فیشر باعث شد با کسب بالاترین نمرات ممکن در رشته ریاضیات، به دانشگاه ییل راه یابد.
در ییل، مسیر حرفهای او تحتتاثیر ویلیام گراهام سامنر، از پیشگامان جامعهشناسی و اقتصاد، شکل گرفت. فیشر در مقطع دکتری، با دفاع از رساله «Mathematical Investigations in the Theory of Value and Prices» (۱۸۹۲)، نه تنها درجه دکترای اقتصاد، بلکه نخستین دکترای اقتصاد صرفا ریاضی را در تاریخ دانشگاه ییل کسب کرد. این رساله، سنگبنای رویکردی شد که بعدها «اقتصاد نئوکلاسیک» نام گرفت.
فیشر در سال ۱۸۹۳ با مارگارت هازارد ازدواج کرد که این ازدواج تا پایان عمرش پایدار ماند. تراژدی شخصی زمانی به زندگی او وارد شد که در ۳۱ سالگی به بیماری سل مبتلا شد. پزشکان به او گفتند که تنها چند ماه به زندگیاش باقی مانده است اما فیشر با ارادهای پولادین، به کلیما (منطقهای در کوههای راکی) نقل مکان کرد و در آنجا نه تنها بهبود یافت، بلکه در دوران نقاهت، یکی از پرفروشترین کتابهایش به نام «چگونه سالم بمانیم» (۱۹۱۵) را نوشت. این کتاب نشاندهنده علاقه مادامالعمر او به مسائل بهداشت عمومی و اصلاحات اجتماعی بود.
دستاوردهای علمی و حوزههای مطالعه
دستاوردهای فیشر در اقتصاد آنقدر گسترده است که نمیتوان آنها را به سادگی فهرست کرد. با این حال، میتوان محورهای اصلی مباحث او را در چند حوزه کلیدی زیر خلاصه کرد:
نظریه سرمایه و بهره: شاید بزرگترین و ماندگارترین اثر فیشر، کتاب «نظریه بهره» (۱۹۳۰) باشد. در این کتاب، فیشر نظریه خود درباره بهره را با وضوحی بینظیر ارائه میکند. از نظر فیشر، «نرخ بهره» قیمتی است که تعادل بین «صبر» (یا میل به مصرف در آینده به جای امروز) و «فرصتهای سرمایهگذاری» (یا بازدهی حاصل از سرمایهگذاریهای مولد) را برقرار میسازد. او تمایز بنیادینی بین «نرخ بهره اسمی» (عددی که در قراردادها میبینیم) و «نرخ بهره حقیقی» (نرخ بهره اسمی منهای نرخ تورم) قائل شد. این تمایز، که امروزه برای ما بدیهی مینماید، در زمان خود انقلابی در نظریه پولی و مالی به پا کرد.
نظریه مقداری پول و معادله مبادله: فیشر در کتاب کلاسیک خود «قدرت خرید پول» (۱۹۱۱)، نظریه مقداری پول را که ریشه در قرون گذشته داشت، به شکلی دقیق و ریاضیاتی صورتبندی کرد. فیشر استدلال میکرد که در کوتاهمدت، حجم تراکنشها (یا مقدار کالاها و خدمات مبادلهشده) و سرعت گردش پول (میانگین تعداد دفعاتی که یک واحد پولی در یک دوره معین دست به دست میشود) نسبتا ثابت هستند، زیرا سرعت گردش پول به عادات پرداخت جامعه و حجم تراکنشها به سطح واقعی تولید (که در کوتاهمدت تغییر چندانی نمیکند) بستگی دارد.
بنابراین، هر تغییر در حجم پول در گردش مستقیما به تغییر متناسب در سطح عمومی قیمتها منجر خواهد شد. این دیدگاه، هسته مرکزی مکتب پولگرایی شد که میلتون فریدمان بعدها آن را بسط داد. اگرچه فیشر به ثبات کامل حجم تراکنشها و سرعت گردش پول در بلندمدت باور نداشت و عوامل موثر بر آنها را به تفصیل تحلیل میکرد، اما این فرمولبندی او بود که نقش کلیدی پول در ایجاد تورم را به شکلی گویا نشان داد.
نظریه قیمتها و شاخصهای عددی: فیشر یکی از پیشگامان توسعه و تئوریسازی شاخصهای قیمت بود. او در کتاب عظیم خود به نام «ساخت شاخصهای عددی» (۱۹۲۲)، با دقت ریاضیاتی بالا، انواع فرمولهای شاخص قیمت (مانند شاخص لاسپیرز، پاشه و به ویژه شاخص ایدهآل فیشر) را مورد بررسی قرار داد. «شاخص ایدهآل فیشر» که به عنوان میانگین هندسی شاخص لاسپیرز و پاشه محاسبه میشود، از نظر تئوری بسیاری از آزمونهای آماری را پشت سر میگذارد و هنوز هم به عنوان یک معیار تئوریک مهم در آمار اقتصادی مورد استفاده قرار میگیرد.
فیشر این کار را نه تنها برای پیشبرد علم آمار، بلکه برای ایجاد یک «واحد حساب باثبات» انجام داد. او معتقد بود که بیثباتی در ارزش پول (نوسانات تورمی و رکودی) باعث اختلال در تصمیمگیریهای اقتصادی و تشدید چرخههای تجاری میشود. بنابراین، ایجاد شاخصهای دقیق قیمت، گام اول برای رسیدن به یک نظام پولی باثبات بود.
سیاست پولی و مالی: فیشر بر اساس نظریات خود، پیشنهادهای سیاستی جسورانهای ارائه میکرد. مشهورترین این پیشنهادها، طرح «پول ثابت» یا «دلار ثابت» بود. او پیشنهاد میداد که بانک مرکزی باید به جای تثبیت ارزش پول ملی به یک فلز (طلا)، آن را به یک «سبد از کالاها» (یک شاخص قیمت) متصل کند تا قدرت خرید پول در برابر کالاها و خدمات ثابت بماند.
این ایده، الهامبخش جنبش «پولگرایان» در قرن بیستم و حتی مفهوم «هدفگذاری تورم» در بانکهای مرکزی مدرن بود. علاوه بر این، فیشر از مدافعان اولیه مالیات بر عایدی سرمایه بود. او استدلال میکرد که مالیاتستانی از درآمدهای ناشی از سفتهبازی در بازار داراییها (مانند سهام و مسکن) که معاف از مالیات بودند، نه تنها به عدالت مالیاتی کمک میکند، بلکه با کاهش انگیزه برای سفتهبازی، به ثبات کلی اقتصاد نیز یاری میرساند. این ایدهها نشاندهنده نگاه پیشرو و اصلاحطلبانه فیشر به سیاستگذاری اقتصادی بود.
فیشر در مقام یک مصلح اجتماعی: از سلامت عمومی تا علم سنجی
علاقه فیشر به بهبود جامعه، محدود به اقتصاد نبود. او که خود برنده نبرد با بیماری سل بود، یک حامی پرشور جنبش «سلامتی» شد. کتابش با عنوان «چگونه سالم بمانیم» به یک کتاب پرفروش ملی تبدیل شد و در آن بر رژیم غذایی سالم، ورزش و بهداشت شخصی تاکید میکرد. او از ممنوعیت کامل نوشیدنیهای الکلی حمایت کرد و حتی در کمپینهای ضد سیگار فعال بود. علاوه بر این، فیشر یکی از بنیانگذاران انجمن اقتصادسنجی و از حامیان اولیه استفاده از آمار و ریاضیات در علوم اجتماعی بود. او حتی در توسعه «علم سنجی» (مطالعه کمی بر روی علم و فناوری) نیز پیشگام بود و تلاش کرد تا با تحلیل آمارهای انتشارات علمی، قوانین حاکم بر تولید دانش را کشف کند.
اگرچه فیشر به معنای مرسوم، مکتب فکری مستقلی با شاگردان بسیار پرنفوذ تشکیل نداد، اما اندیشههایش از طریق تدریس در دانشگاه ییل و نوشتههایش، نسلهای بعدی اقتصاددانان را عمیقا تحتتاثیر قرار داد. در میان دانشجویان مستقیم او میتوان به جیمز توبین (برنده جایزه نوبل اقتصاد ۱۹۸۱) اشاره کرد که نظریه فیشر در مورد سرمایه و مصرف را بسط داد. شاید مهمتر از شاگردان مستقیم، اقتصاددانانی بودند که در ادامه، نظریات او را گسترش دادند و به کمال رساندند. میلتون فریدمن (برنده جایزه نوبل اقتصاد ۱۹۷۶) را میتوان مهمترین وارث فکری فیشر در حوزه نظریه پولی دانست.
فریدمن در اثر کلاسیک خود به نام «تاریخ پولی ایالات متحده» (۱۹۶۳) که با آنا شوارتز نوشت، به طور صریح به تحلیلهای فیشر از رکود بزرگ ارجاع میدهد و استدلال میکند که اتخاذ سیاست انقباضی پولی توسط فدرالرزرو، عامل اصلی تبدیل یک رکود عادی به یک فاجعه اقتصادی (رکود بزرگ) بود. این دقیقا تاییدی بر نظریه مقداری پول فیشر بود. علاوه بر این، نظریه «نرخ بهره حقیقی» فیشر امروزه به یکی از ارکان اصلی مدلهای تورمی و سیاست پولی بانکهای مرکزی تبدیل شده است. حتی در مبحث بدهی و تورم، نظریه «چرخههای بدهی-تورم» فیشر در آثار اقتصاددانان مطرح معاصری مانند رابرت شیلر و هیمن مینسکی (در نظریه بیثباتی مالی) بازتاب یافته است.
نقدها، تضادها و درسهای یک زندگی
هر اندازه که دستاوردهای فیشر درخشان باشد، زندگی و کار او خالی از انتقاد و تضاد نبود. بزرگترین ضربه به اعتبار عمومی او، پیشبینی فاجعهبارش درباره بازار سهام در اکتبر ۱۹۲۹ بود. او تنها چند روز قبل از سقوط تاریخی والاستریت، در ۲۲ اکتبر ۱۹۲۹، اعلام کرد که «قیمت سهام به یک سطح بلندمدت و پایدار رسیده است» و «من انتظار دارم بازار سهام در ماههای آینده به طور قابلتوجهی بالاتر برود». این پیشبینی نادرست، همراه با ورشکستگی مالی شخصیاش، باعث شد که بسیاری از همعصران او، فیشر را به عنوان یک نظریهپرداز منفک از واقعیتهای بازار محکوم کنند. از منظر تئوریک نیز برخی از اقتصاددانان (مانند جان مینارد کینز) بر نظریه مقداری پول فیشر ایراد گرفتند.
آنها استدلال میکردند که حجم تراکنشها و سرعت گردش پول در کوتاهمدت ثابت نیستند و به ویژه در دوران رکود، سرعت گردش پول میتواند به شدت کاهش یابد و باعث شود که افزایش حجم پول لزوما به افزایش سطح عمومی قیمتها منجر نشود (و در عوض، اقتصاد را از رکود بیرون بکشد). این دقیقا چیزی بود که در رکود بزرگ رخ داد و فیشر در تحلیلهای بعدی خود (در کتاب « The Debt-Deflation Theory of Great Depressions»، ۱۹۳۳) به آن پی برد و نقش «چرخههای بدهی» و «فروش اجباری داراییها» را برجسته کرد. با این حال، این اصلاح دیدگاه او کمتر از پیشبینی اولیهاش مورد توجه عموم قرار گرفت.
جایگاه امروز فیشر در اقتصاد مدرن
امروزه، میراث فیشر نه تنها زنده است، بلکه در تار و پود اقتصاد مدرن تنیده شده است. معادله فیشر در مورد نرخ بهره، یک استاندارد در تمامی متون آموزشی اقتصاد کلان و مباحث بانکداری مرکزی است. بانکهای مرکزی در سراسر جهان، هنگام «هدفگذاری تورم»، در واقع در حال اجرای نسخه مدرنی از ایده «پول ثابت» فیشر هستند. آنها میکوشند با کنترل انتظارات تورمی، یک واحد حساب باثبات برای اقتصاد فراهم آورند.
شاخصهای قیمتی که او برای توسعه آنها تلاش کرد، امروزه به عنوان قطبنمای سیاستهای اقتصادی عمل میکنند. حتی در پی بحران مالی جهانی ۲۰۰۸، بار دیگر تحلیلهای فیشر در مورد «چرخههای بدهی-تورم» مورد توجه جدی اقتصاددانان قرار گرفت. بسیاری استدلال کردند که مکانیسمی که فیشر برای رکود بزرگ توصیف کرده بود، یعنی فروش اجباری داراییها برای پرداخت بدهیها که منجر به سقوط بیشتر قیمت داراییها و تشدید رکود میشود، در بحران وامهای مسکن نیز تکرار شده است. بنابراین، فیشر را نباید تنها یک چهره تاریخی دانست، بلکه باید او را یک اندیشمند پیشگوی به شمار آورد که چارچوبهای تحلیلی او برای درک بحرانهای اقتصادی مدرن همچنان کاملا مرتبط و قدرتمند هستند.
ایروینگ فیشر را شاید بتوان «تراژدی یک نابغه» نامید؛ نابغهای که در اوج شهرت، به دلیل یک قضاوت اشتباه در مورد بازار، اعتبار عمومی خود را از دست داد، اما هرگز روحیه علمی و کنجکاوی خود را از دست نداد. او تا آخرین روزهای عمرش به تحقیق و نوشتن ادامه داد. میراث فیشر بسیار فراتر از یک معادله یا یک نظریه خاص است. او کمک کرد تا اقتصاد را به علمی کمی، دقیق و مبتنی بر مدلهای ریاضی تبدیل کند. او نشان داد که پول یک متغیر اسمی بیاهمیت نیست، بلکه نقشی کلیدی در تعیین تولید، اشتغال و ثبات اقتصادی ایفا میکند. او بر انتظارات به عنوان یک نیروی محرکه اقتصاد کلان تاکید کرد و درک ما را از تورم، بهره و چرخههای تجاری متحول ساخت.