گازهایی که می‌سوزند

پدیده گازسوزی یا فلرینگ (Flaring)، یعنی سوزاندن گازهای همراه نفت، در ایران به یک بحران مزمن و عادی‌شده تبدیل شده است. مشکل گازسوزی در ایران یک مساله صرفا فنی نیست، بلکه یک «عارضه سیستمی» است که از تلاقی تحریم‌های بین‌المللی، ناکارآمدی مدیریتی، بوروکراسی فلج‌کننده و مدل‌های اقتصادی شکست‌خورده نشأت می‌گیرد. گزارش‌های معتبر بین‌المللی، از جمله گزارش «ردیاب جهانی گازسوزی» بانک جهانی، به طور مداوم ایران را در کنار روسیه و عراق، به‌عنوان یکی از سه کشور اول جهان در حجم گازهای مشعل معرفی می‌کنند. این جایگاه، ابعاد این هدررفت عظیم را بیش از پیش نمایان می‌سازد.

از برنامه‌های توسعه تا امروز

ریشه‌های مشعل‌سوزی در ایران به دهه‌های پس از انقلاب بازمی‌گردد. در آن دوران، اولویت اصلی کشور بازسازی زیرساخت‌ها و تمرکز بر افزایش تولید نفت خام بود. در این پارادایم، گازهای همراه نفت نه یک منبع ارزشمند، بلکه یک محصول جانبی مزاحم تلقی می‌شد. این بی‌توجهی استراتژیک در اسناد بالادستی کشور نیز قابل ردیابی است. گزارش‌های مرکز پژوهش‌های مجلس نشان می‌دهند که چگونه اهداف تعیین‌شده برای جمع‌آوری گازهای مشعل در برنامه‌های توسعه متوالی، یکی پس از دیگری با شکست مواجه شده‌اند. اوج این ناکامی در برنامه ششم توسعه (۱۴۰۰-۱۳۹۶) رقم خورد. درحالی‌که دولت مکلف شده بود تا پایان این برنامه، ۹۰ درصد از گازهای مشعل را جمع‌آوری کند، گزارش‌های نظارتی حاکی از آن است که عملکرد واقعی تنها حدود ۵ درصد بوده است. این شکاف عمیق، نشان‌دهنده یک سیستم سیاستگذاری و اجرایی از هم گسیخته است.

اقتصاد دود؛ برآورد چهار دهه زیان انباشته

برای درک عمق فاجعه گازسوزی، باید زبان اعداد را به کار گرفت. بر اساس داده‌های بانک جهانی، حجم گازسوزی روزانه در ایران بین ۴۰ تا ۵۵‌میلیون مترمکعب در نوسان است. این حجم تقریبا معادل کل مصرف گاز طبیعی کلان‌شهری مانند تهران است و در برخی سال‌ها از کل حجم صادرات گاز کشور نیز فراتر رفته است. این یک تناقض استراتژیک تلخ است: کشوری که در فصول سرد با ناترازی شدید گاز مواجه می‌شود، همزمان ثروتی معادل مصرف یک پایتخت ۹‌میلیونی را در آسمان می‌سوزاند. جدول یک، با استفاده از داده‌های بانک جهانی برای حجم گازسوزی و قیمت‌های متوسط سالانه گاز در‌هاب هنری (Henry Hub) به‌عنوان یک شاخص معتبر جهانی، ابعاد مالی این فرصت‌سوزی را به تصویر می‌کشد. تحلیل داده‌های جدول فوق تصویری تکان‌دهنده را آشکار می‌سازد. مجموع زیان اقتصادی تنها در سال‌های منتخب این جدول، به بیش از ۱۷‌میلیارد دلار می‌رسد. اگر این روند را به کل چهار دهه گذشته تعمیم دهیم، با رقمی نجومی مواجه خواهیم شد که می‌توانست بخش قابل‌توجهی از کسری بودجه‌های سالانه دولت را پوشش دهد.

10 copy

تحریم، سوء مدیریت یا ضعف فنی؟

چرا ایران در مهار این هدررفت بزرگ ناکام مانده است؟ درحالی‌که تحریم‌ها همواره به‌عنوان متهم ردیف اول معرفی می‌شوند، شواهد نشان می‌دهد که مشکلات ساختاری داخلی نقشی به مراتب مخرب‌تر ایفا کرده‌اند.

۱. دیوار تحریم‌ها: شکی نیست که تحریم‌ها دسترسی ایران به سرمایه‌گذاری مستقیم خارجی، تامین مالی (فاینانس) بین‌المللی و فناوری‌های پیشرفته (مانند کمپرسورهای پیچیده) را مسدود کرده و باعث تاخیر و افزایش هزینه پروژه‌ها شده‌اند.

۲. مرداب داخلی؛ فراتر از تحریم: مشکلات داخلی به مثابه یک «ضریب فزاینده تحریم» عمل کرده‌اند. مهم‌ترین این موانع عبارتند از:

مدل‌های قراردادی و قیمت‌گذاری دستوری: بزرگ‌ترین مانع مشارکت بخش خصوصی، غیراقتصادی بودن پروژه‌هاست. شرکت ملی نفت، قیمت خوراک گاز و محصولات خروجی را به صورت دستوری و پایین‌تر از نرخ‌های جهانی تعیین می‌کند. این سیاست، حاشیه سود پروژه‌ها را از بین برده و انگیزه سرمایه‌گذاری را نابود می‌کند. بوروکراسی و ناهماهنگی نهادی: فرآیندهای طولانی کسب مجوز، عدم هماهنگی میان شرکت‌های ملی نفت، گاز و پتروشیمی و وجود انحصارهای دولتی، فضایی پرریسک و غیرقابل پیش‌بینی برای بخش خصوصی ایجاد کرده است.

اولویت‌بندی استراتژیک غلط: در فرهنگ سازمانی وزارت نفت، موفقیت مدیران همواره با «افزایش تولید نفت خام» سنجیده شده است. این تمرکز تک‌بعدی باعث شده تا مدیریت گازهای همراه و پروژه‌های زیست‌محیطی همواره در اولویت‌های بعدی قرار گیرند.

نکته کلیدی در این تحلیل، مقایسه هزینه-فایده است. بر اساس برآوردهای رسمی، سرمایه‌گذاری کل مورد نیاز برای مهار تقریبا تمام گازهای مشعل کشور، رقمی در حدود ۵‌میلیارد دلار است. وقتی این عدد در کنار زیان اقتصادی سالانه (که در سال‌های اخیر بین ۲ تا ۴‌میلیارد دلار در نوسان بوده) قرار می‌گیرد، عمق ناکارآمدی مدیریتی آشکارتر می‌شود. به عبارت دیگر، کل سرمایه‌گذاری لازم برای حل این معضل تاریخی، در کمتر از دو تا سه سال از محل جلوگیری از همین هدررفت، بازگشت داده می‌شود.

پروژه‌های جمع‌آوری گاز مشعل

۱. بیدبلند؛ نماد امید و فرسایش:پالایشگاه گاز بیدبلند خلیج فارس بزرگ‌ترین پروژه ایران در این زمینه است. این ابرپروژه که مصوبه آن در سال ۱۳۸۲ اخذ شد، به دلیل تحریم‌ها و مشکلات تامین مالی، برای بیش از یک دهه تقریبا متوقف ماند. سرانجام در بهمن ۱۳۹۹، پس از ۱۷ سال، به بهره‌برداری رسید. این پالایشگاه با ظرفیت فرآوری روزانه 56.6‌میلیون مترمکعب گاز، یک دستاورد فنی بزرگ در شرایط تحریم است، اما تاخیر ۱۷ ساله آن به معنای سوزانده شدن صدها‌میلیارد مترمکعب گاز و از دست رفتن ده‌ها‌میلیارد دلار درآمد است.

۲. کارخانه‌های NGL و طرح‌های دیگر:علاوه بر بیدبلند، چند پروژه مهم دیگر نیز در سال‌های اخیر با هدف جمع‌آوری گازهای مشعل تعریف شده‌اند. وضعیت این پروژه‌ها در جدول 2 خلاصه شده است.

11 copy

مرثیه‌ای برای زمان سوخته

و اینجا، در پایان این تحلیل، سخن گفتن از «راهکار» عبث به نظر می‌رسد. راهکارها، آن فرمول‌های شیک اقتصادی و فنی، سال‌هاست که بر کاغذها نوشته شده، در جلسات تکرار شده و در نهایت، در غبار فراموشی بایگانی شده‌اند. حقیقت تلخ آن است که این مساله دیگر یک معادله مهندسی یا یک چالش مدیریتی نیست؛ این یک تقدیر خودساخته است که بر جغرافیای ما سایه افکنده. در دشت‌های جنوب، اسکلت‌های فلزی پروژه‌ها زیر آفتاب سوزان ایستاده‌اند؛ یادمان‌هایی از رویاهایی که قرار بود این شعله‌های سرکش را رام کنند. پیمانکاران، چه قوی و چه ضعیف، در این برزخ انتظار دست و پا می‌زنند؛ چشم‌دوخته به تزریق پولی که یا هرگز نمی‌رسد، یا آنقدر قطره‌چکانی است که تنها عطش ماشین‌آلات را بیشتر می‌کند.

اینجا همه در یک تقدیر مشترک شریک‌اند: توقف. پروژه‌ها رسما «در جریان» هستند، اما این جریان، نه رودخانه‌ای خروشان، که مردابی راکد است که هر امیدی را در خود فرو می‌برد. حلقه تحریم، گلوی اقتصاد را می‌فشارد و خزانه خالی، توان هر جهشی را گرفته است. در این میان، آنچه بی‌رحمانه می‌سوزد و از دست می‌رود، فراتر از دلارهایی است که در جداول محاسبه کردیم. گوهری گرانبهاتر در این آتش می‌گدازد: زمان. پولی که امروز می‌سوزد، شاید فردا بازگردد؛ اما دهه‌هایی که سوخت، سال‌هایی که به دود تبدیل شد و فرصت‌هایی که خاکستر شدند، هرگز باز نخواهند گشت. 

* کارشناس ارشد مدیریت ساخت