مقامات اروپا در تنگنای دشوار گرفتار شدهاند؛
تهدید راست افراطی برای اقتصاد اروپا

چنین وضعیتی ضربهای جدی به رفاه اقتصادی قاره خواهد بود. تهدید مستقیم، شیوه حکمرانی این جریان است: آنان مدیریت تکنوکراتیک را به سخره میگیرند، وعده میدهند رایدهندگان را از رقابت و تخریب خلاقانه محافظت کنند و بهجای آن ترکیبی وسوسهانگیز از یارانهها و کاهش مالیات ارائه میدهند. تحقق کامل چنین برنامهای به معنای رکود مزمن یا حتی بحرانهای پیاپی در بازار اوراق قرضه خواهد بود. تهدید غیر مستقیم اما از این هم جدیتر است: احزاب جریان اصلی، هراسان از خیزش پوپولیستی، در حال عقبنشینی از اصلاحات سخت و گاه تقلید از سیاستهای افراطی هستند؛ روندی که خطر پیروزی قطعی راست افراطی را بیشتر میکند.
از منظر اکونومیست، واقعیت آن است که اقتصاد اروپا در سالهای اخیر چندان کارنامه درخشانی نداشته است. رشد سالانه تولید ناخالص داخلی تنها ۱ درصد است. بازده اوراق ۳۰ساله بریتانیا در دوم سپتامبر به ۵.۷درصد رسید که بالاترین سطح در یکچهارم قرن اخیر است. در فرانسه، پس از اعلام نخستوزیر درباره رای اعتماد پارلمان در ۸ سپتامبر، بازده اوراق ۳۰ساله به ۴.۴۶درصد افزایش یافت؛ بالاترین سطح از سال ۲۰۰۸. آلمان، موتور اقتصادی سنتی اروپا، نیز از سال ۲۰۱۹ رشد ناچیزی تجربه کرده است. این رکورد ضعیف در ظاهر به سود استدلالهای راست افراطی است که اروپا نیازمند تغییر بنیادین است.
اما آنچه آنان پیشنهاد میکنند دقیقا همان چیزی است که اقتصاد اروپا تاب تحمل آن را ندارد. برای درک دقیق تهدید، باید سیاستهای راست افراطی را مرور کرد. این احزاب هرچه به قدرت نزدیکتر شدهاند، در ظاهر از مواضع رادیکال فاصله گرفتهاند. شعار خروج از اتحادیه اروپا یا کنار گذاشتن یورو بیش از پیش به نمادگرایی تقلیل یافته است. با توجه به پیرشدن جمعیت اروپا، حتی از طرحهایی برای جذب کارگران مهمان حمایت کردهاند تا نیروی کار تازه تامین شود. در ظاهر، آنان تلاش میکنند از شوکهای اقتصادی که رایدهندگان را میترساند اجتناب کنند.
سرکوبگران رشد
اما همین مقاومت در برابر تغییر، آنان را به «سرکوبگران رشد» بدل کرده است. در ایتالیا، جورجیا ملونی نسبتا میانهرو رفتار کرده، حتی در قبال بروکسل. اما او از اجرای اصلاحات ساختاری که میتواند رشد را تقویت کند اما پایگاه اجتماعیاش را ناراضی سازد، پرهیز کرده است. در آمریکا جنبش «ماگا» شاخهای حامی فناوری و مقرراتزدایی دارد که با شاخه نوستالژیک رقابت میکند. اما در اروپا پوپولیسم بیشتر بر حفظ گذشتهای خیالی استوار است. پیروزی راست افراطی ویژگیهای کمبازده اروپا را تثبیت میکند: حمایت از گروههای خاص، حمایتگرایی و دشمنی با رقابت.
مشکل بزرگتر، ولنگاری مالی است. احزاب پوپولیست تقریبا همه ترکیبی از کاهش مالیات و افزایش سخاوتمندانه مزایا برای بازنشستگان و خانوادههای دارای فرزند را وعده میدهند تا نرخ زاد و ولد بومی را بالا ببرند. آنان مدعیاند با حذف هزینههای مهاجران، سوءاستفادهگران و ریختوپاشهای بروکسل تراز مالی را برقرار میکنند.
بازار اوراق بهطور قطع چنین توهماتی را برملا خواهد کرد. ترکیب رشد پایین و بیانضباطی مالی ناگزیر به سمت بحران پیش میرود. در بهترین حالت، این بحران دولتها را به عقلانیت وادار میکند. ملونی در ایتالیا، با خاطره بحران یورو در ذهن و وابستگی به تایید بودجه از سوی اتحادیه برای دریافت حمایت بانک مرکزی اروپا، سیاست مالی نسبتا انقباضی در پیش گرفته است. اما در صورت وقوع بحران تازه یورو، خطر پوپولیسم دوچندان میشود.
بانک مرکزی اروپا امروز عملا نقش وامدهنده نهایی دولتها را ایفا میکند. اعتماد بازارها بر پایه وعده تاریخی ماریو دراگی، رئیسسابق بانک مرکزی، بنا شده است که «هر کاری لازم باشد» برای حفظ یورو انجام خواهد داد؛ مشروط به آنکه دولتها «عقلانیت کلان اقتصادی» نشان دهند. در دوران کرونا، انسجام کافی وجود داشت تا صندوق بازیابی مشترک شکل بگیرد. اما آیا در صورت ریاستجمهوری مارین لوپن یا ژردن باردلا در فرانسه هم چنین انسجامی وجود خواهد داشت؟ در بحران یورو، دولتهای ملی باید شبانهروز با یکدیگر و بانک مرکزی اروپا هماهنگ شوند. هرگونه دودلی یا تفرقه، واکنش سخت بازارها را به دنبال خواهد داشت. در دهههای گذشته پاسخ به بحرانها همواره هماهنگی بیشتر بوده است؛ از نظارت مشترک بانکی گرفته تا انتشار اوراق قرضه مشترک. چنین راهحلهایی اما برای احزابی که وعده "اروپای کمتر" دادهاند، بسیار دشوار خواهد بود.
طبیعی است که سرمایهگذاران بازار اوراق در صورت پیروزی جبهه ملی فرانسه انسجام یورو را به چالش بکشند. شاید این سناریوها هنوز فرضی به نظر برسند، اما سایه آنها از هماکنون بر اقتصاد افتاده است. بسیاری از سیاستمداران جریان اصلی به دلیل ترس از دستاویز شدن اصلاحات، از اجرای برنامههای ضروری خودداری میکنند. سال گذشته ماریو دراگی مجموعهای از پیشنهادها برای تقویت اقتصاد اروپا ارائه داد، از جمله یکپارچهسازی بازارهای مالی و کاهش بوروکراسی. این پیشنهادها اما هیچگاه پیش نرفت. سیاستمداران اروپا در تنگنای دشواری گرفتار شدهاند. اصلاحات میتواند محبوبیتشان را کاهش دهد و ریاضت اقتصادی، وعدههای افراطیها را جذابتر کند. اما در مقابل، احتیاط و انفعال، همان پوسیدگی را استمرار میدهد که اعتماد رایدهندگان به سیاست را از بین برده است. اجرای تغییرات بزرگ به شجاعت زیادی نیاز دارد. اما بدیل این شجاعت، تسلیم شدن در برابر راست افراطی و واگذاری ابتکار عمل به آنان است.