فرمول جدید سرمایهگذاری گلدمنساکس برای دهه پیشرو؛
پرتفوی جهانی زیر ذرهبین
در حال حاضر ارزش این سبد عظیم الجثه حدود ۲۵۰تریلیون دلار است. این رقم تقریبا معادل دو برابر تولید ناخالص داخلی کل جهان است. برای بسیاری از سرمایهگذاران نهادی و افراد حرفهای، این پرتفوی حکم نقطه شروع را دارد. سرمایهگذاران هنگامی که میخواهند برای دهه آینده برنامهریزی کنند، نگاهی به ترکیب پرتفوی جهانی انداخته و از آن بهعنوان معیاری کلیدی استفاده میکنند.
فرصتهای پنهان بازارهای نوظهور
بسیاری از بازیگران بازار تصور میکنند که پیروی از وزن داراییهای حاضر در این سبد منجر به چینش پرتفویی با کمترین ریسک و بیشترین تنوع خواهد شد، بااینحال موسسه گلدمنساکس در آخرین گزارش خود عنوان کردهاست که این روش لزوما ایده خوبی نیست چراکه پرتفوی جهانی «آنچه هست» را نشان میدهد، نه «آنچه باید باشد». در شرایطی که داراییهای آمریکایی بیش از ۶۰درصد وزن سهام جهانی را در اختیار دارند و اوراق قرضه دولتی کشورهای توسعهیافته بخش عظیمی از سبد بدهی را تشکیل میدهند، دنبالکردن کورکورانه این وزنها ممکن است افراد را در معرض ریسک و حبابهای احتمالی قرار دهد.
سلطه بیش از حد برخی از داراییها در پرتفوی جهانی موجب شدهاست که بسیاری از طبقات دارایی جذاب از جمله فرصتهای موجود در بازارهای نوظهور، کالاها و داراییهای جایگزین مانند بازارهای خصوصی، از دید این سبد پنهان بمانند. گلدمنساکس معتقد است که این سبد ۲۵۰ تریلیون دلاری اغلب به داراییهایی وزن بالاتری میدهد که برخلاف اندازهشان، شایستگی چنین سهمی را نداشته و همزمان داراییهای متنوع دیگر را نادیده میگیرد، در نتیجه اگرچه برخی از داراییها قابلیت معامله فوری را نداشته و برخی نیز از شفافیت قیمتی کافی برخوردار نیستند، اما میتوان دامنه داراییهای قابلسرمایهگذاری را با افزودن گزینههایی مانند املاک مسکونی، زمینهای کشاورزی، اقلام کلکسیونی یا حتی داراییهای نامشهود گستردهتر کرد.
برخی از سادهترین رویکردهای تخصیص دارایی نیز در افقهای زمانی طولانی عملکرد بهتری از پرتفوی جهانی داشتهاند. برای نمونه، ترکیب ۶۰درصد سهام و ۴۰درصد اوراق قرضه از سال ۱۹۵۰ تاکنون، بازده تعدیلشده با ریسک (نسبت شارپ) بالاتری داشتهاست. این مساله نشان میدهد که حتی در افقهای سرمایهگذاری بلندمدت، فاصله گرفتن از شاخصهای معیار میتواند فرصتهای قابلتوجهی ایجاد کند.
سهگانه سرمایهگذاری
گلدمنساکس از روشی بهنام شیبدهی استراتژیک (Strategic Tilting) برای چینش پرتفوی استفاده میکند. در این روش، بازده مورد انتظار هر دارایی و بازده ضمنی شاخص فعلی بررسیشده، و سپس وزنهای فعلی پرتفوی جهانی با وزنهای بهینهای که از نظر عملیاتی قابلاجرا هستند مقایسه میشود. یکی از روشهای استخراج شده برمبنای مدل شیب دهی استراتژیک، مدیریت فعال ترکیب سهام، اوراق قرضه و طلا است. در این روش، نسبت داراییها به گونهای تغییر میکند که بازده نهایی پرتفوی با در نظر گرفتن ریسک، بهینه شده و بتواند عملکردی بهتر از شاخص جهانی بهدست آورد.
در حال حاضر وزن سهام در پرتفوی جهانی معادل ۵۰درصد است که براساس ارزیابیهای صورت گرفته، معقول بهنظر میرسد. از نظر تاریخی نیز از سال ۱۹۰۰ تاکنون، سهام بهطور متوسط سالانه حدود ۴ تا ۵درصد بهتر از اوراق قرضه بازده داشتهاست، بنابراین سهم قابلتوجه سهام در پرتفوی منطقی بهنظر میرسد.
با این حال، وزن فعلی طلا در پرتفوی جهانی تنها حدود ۵درصد است، که بسیار کمتر از سطح بهینهای است که پژوهشهای اخیر نشان میدهند. سهم کم طلا باعث شدهاست که پرتفوی جهانی نسبت به فشارهای تورمی آسیبپذیر باشد، چراکه طلا بهعنوان یک دارایی واقعی و محافظ در برابر تورم شناخته میشود. شوکهای تورمی معمولا باعث کاهش ارزش پرتفویهای سنتی ۶۰-۴۰ (۶۰درصد سهام و ۴۰درصد اوراق قرضه) میشوند و این موضوع اهمیت داشتن بخشی از سرمایه در داراییهایی مانند طلا، املاک یا کالاهای واقعی را برجسته میکند.
روش دوم برای بهبود پرتفوی جهانی، شامل تنوعبخشی بینالمللی برای کاهش سلطه داراییهای آمریکایی و مدیریت فعال ریسک ارزی است. وزن بالای سهام آمریکا در پرتفوی جهانی، در مقایسه با شیبدهیهای استراتژیک تاریخی، نشان میدهد که سهام آمریکا احتمالا در دهه آینده همچنان حدود ۴ تا ۵درصد بهتر از سهام غیرآمریکایی عمل خواهد کرد. این مساله با روند صعودی بازار سهام آمریکا از زمان بحران مالی ۲۰۰۸ نیز همخوانی دارد، بااینحال ارزشگذاری بالای سهام آمریکا و تمرکز شدید بر شرکتهای بزرگ (Mega-Cap) میتواند ضرورت تنوعبخشی بینالمللی را افزایش دهد.
درحال حاضر تحلیلگران معتقدند که روند برتری سهام آمریکایی ممکن است به قوت سابق نباشد، زیرا دیگر از حمایتهای گذشته در زمینه ارزشگذاری، سودآوری و قدرت دلار بهرهمند نیست. پژوهشها نشان میدهند که دلار آمریکا در ماههای آینده در برابر سایر ارزهای اصلی تضعیف خواهد شد. این وضعیت باعث میشود سرمایهگذاران غیرآمریکایی بیش از پیش ریسک ارزی را در پرتفویهای خود مدنظر قرار دهند. همچنین، ارزهای کشورهای نوظهور میتوانند در سالهای آینده بهعنوان یک نیروی مثبت برای داراییهای مرتبط عمل کنند.
سرمایهگذاری در داراییهای بازارهای نوظهور، طلا یا ارزهای امن مانند فرانک سوئیس میتواند ریسک مرتبط با دلار آمریکا را کاهش دهد. داراییهای بازارهای نوظهور معمولا با دلار آمریکا همبستگی منفی دارند و بخشهایی مانند شرکتهای فناوری چین میتوانند به متنوعسازی ریسکهای ناشی از اختلالات احتمالی در شرکتهای فناوری بزرگ آمریکا کمک کنند و پرتفوی را مقاومتر کنند.
در سومین روش، پیشنهاد شدهاست که سرمایهگذاران با استفاده از داراییهای جایگزین که در شاخصهای معیار حضور ندارند، نسبت بازده تعدیلشده با ریسک پرتفوی را بهبود بخشند. بهعنوان مثال، بازارهای خصوصی در سالهای اخیر رشد قابلتوجهی داشتهاند و میتوانند با مدیریت فعال، بازده بیشتری با نوسان کمتر فراهم کنند.عملکرد نسبی بهتر و همبستگی پایین داراییهای کوچکتر با دیگر داراییها موجب میشود که بازیگران بازار از مزایای تخصیص سرمایه به این دسته در میانمدت بهرهمند شوند.
همچنین سرمایهگذاران میتوانند با تمرکز بر بخشهای خاص در سهام، ریسک و بازده پرتفوی جهانی را بهبود دهند. بهعنوان مثال، سهمهای کمنوسان میتوانند ریسک ناشی از تمرکز بازار بر سهام فناوری آمریکا را کاهش دهند. علاوهبر این، صندوقهای پوشش ریسک و برخی داراییهای جایگزین با نقدشوندگی بالا، که معمولا همبستگی کمی با پرتفوی جهانی دارند و در شرایط بحرانی نسبت شارپ بهتری ارائه میکنند، میتوانند در آینده مزایای تنوعبخشی بیشتری فراهم کنند.