چالشهای تدوین نقشه پایدار برای تجارت ایران
در ادبیات اقتصاد بینالملل، ترسیم نقشه تجاری مستلزم ثبات نسبی در سه حوزه است: افق تولید، افق نهادی و افق تعاملات خارجی. نقشه زمانی معنا دارد که بتوان درباره مسیر آینده تصمیم گرفت و از تداوم آن اطمینان نسبی داشت. در شرایطی که این افقها بهطور مداوم دستخوش تغییر هستند، سیاست تجاری ناگزیر به واکنشهای کوتاهمدت فروکاسته میشود. مساله ایران دقیقا در همین نقطه قرار دارد؛ نه بهدلیل فقدان ظرفیت، بلکه بهواسطه سیالبودن مداوم محیط تصمیمگیری.
اقتصاد ایران از منظر ساختار تولید، متکی بر انرژی، صنایع بالادستی و تولیدات میانپایه است؛ ساختاری که ذاتا به افقهای بلندمدت، سرمایهگذاری پایدار و بازارهای قابل پیشبینی نیاز دارد. با این حال زمانی که متغیرهای کلان اقتصادی از نرخ ارز گرفته تا سیاستهای تجاری در بازههای کوتاه تغییر میکنند، امکان همراستاسازی تولید با بازارهای هدف از بین میرود. در چنین فضایی، نه بنگاه میتواند استراتژی صادراتی تعریف کند و نه سیاستگذار قادر است مسیر مشخصی را تثبیت کند. بنابراین فقدان نقشه تجاری بیش از آنکه ناشی از تصمیم نگرفتن باشد، حاصل ناپایداری افق تصمیمگیری است.
در سطح نهادی نیز نقشهداشتن مستلزم پیشبینیپذیری است. اما زمانی که قواعد تجارت خارجی، نظام ارزی، سازوکارهای تامین مالی و حتی اولویتهای سیاست خارجی بهطور مستمر در حال تغییر هستند، تجارت در وضعیتی «شناور» قرار میگیرد. در چنین شرایطی کنشگران اقتصادی یاد میگیرند بهجای برنامهریزی خود را با شرایط تطبیق دهند. این تطبیقپذیری، اگرچه در کوتاهمدت بقا را ممکن میکند، اما در بلندمدت امکان طراحی نقشه را از بین میبرد. نقشه نیازمند ایستایی نسبی است؛ درحالیکه محیط تجارت ایران نسبتا سیال است.
از منظر تعاملات خارجی نیز نقشه تجاری زمانی شکل میگیرد که کشور بتواند جایگاه خود را در نظام اقتصاد جهانی تعریف کند. این جایگاه نه صرفا سیاسی است و نه صرفا اقتصادی، بلکه ترکیبی از هر دو است. در شرایطی که روابط خارجی تحت تاثیر عدمقطعیتهای مداوم قرار دارد، تفکیک بازارها و تعریف نقش پایدار در شرق یا غرب دشوار میشود. نه غرب بهعنوان بازاری قاعدهمحور، امکان اتکای بلندمدت مییابد و نه شرق بهعنوان بازاری مقیاسمحور، افق قابل پیشبینی ارائه میدهد. در نتیجه، تجارت در وضعیتی معلق باقی میماند که در آن، نقشهداشتن بهلحاظ عملیاتی معنا پیدا نمیکند.
ویژگی غالب این وضعیت، «واکنشیشدن عقلانیت تجاری» است. در چنین بستری، سیاستها نه برای رسیدن به مقصدی مشخص، بلکه برای مدیریت شرایط جاری اتخاذ میشوند. هر شوک بیرونی یا درونی، مسیر تجارت را اندکی جابهجا میکند، بیآنکه این جابهجاییها در چارچوب یک مسیر از پیشطراحیشده معنا یابند. این وضعیت، نه نشانه فقدان آگاهی، بلکه پیامد منطقی زیستن در محیطی با عدمقطعیت ساختاری است.
در ادامه باید تاکید کرد از منظر ژئواکونومیک نیز هرچند ایران در موقعیتی ممتاز قرار دارد، اما بهرهبرداری از این موقعیت مستلزم پیوند آن با استراتژی تجاری بلندمدت است. در شرایطی که اولویتها، قواعد و مسیرها دائما در حال بازتعریف هستند، مزیت جغرافیایی بهجای آنکه به راهبرد تبدیل شود، به ظرفیت بالقوهای معلق بدل میشود. بنابراین، «معطلماندن ژئو اکونومیک» بیش از آنکه ناشی از غفلت باشد، حاصل نبود بستر لازم برای تبدیل مزیت به نقشه است. بهعبارتی نمیتوان از نداشتن نقشه تجارت سخن گفت، بیآنکه به شرایطی پرداخت که امکان نقشهداشتن را محدود کردهاند. مساله اصلی تجارت ایران، نه فقدان اراده نه خطای فردی و نه کمبود ظرفیت است؛ بلکه حاکمبودن وضعیتی است که در آن ثبات، پیشبینیپذیری و افق بلندمدت به حداقل رسیدهاند. تا زمانی که این شرایط کلان تغییر نکند، نقشه تجاری نه طراحیناپذیر، بلکه بیمعنا خواهد بود. در چنین بستری، نخستین گام نه ترسیم نقشه، بلکه فراهمکردن شرایطی است که نقشهداشتن را ممکن کند.
* کارشناس حوزه تجارت خارجی