اروپا، آژانس و بازتولید بیاعتمادی
دولتها بازیگرانی عقلانیاند که هدف اصلیشان نه سلطهجویی، بلکه تامین امنیت است. اما همین تلاش برای امنیت، اگر بدون درک درست از حساسیتها و محاسبات امنیتی طرف مقابل صورت گیرد، میتواند «مارپیچ بیاعتمادی» ایجاد کند؛ وضعیتی که در آن هر اقدام یک طرف بهعنوان تهدید تلقی شده و واکنشی دفاعی و سختتر از سوی دیگران برمیانگیزد. تحرکات اخیر اروپا دقیقا مصداق چنین اشتباهی است. پیشنویس قطعنامهای و سپس تصویب قطعنامه، نه سازگاری تازه در دیپلماسی هستهای، بلکه بازتولید همان راهبرد فشار است که سالها امتحان شد و هیچگاه نتیجه پایداری ایجاد نکرد.
در این قطعنامه، اروپا بدون ارائه مبنای حقوقی روشن، خواستار دسترسی «فوری و بدون قید» آژانس به برخی مراکز شده است؛ درحالیکه از دید ایران، این درخواست بیش از آنکه فنی باشد، ابزاری برای تکمیل فشارهای سیاسی است. اروپا با این اقدام دو هدف را دنبال میکند: نخست، حفظ نقش ظاهری خود در پرونده هستهای در دورهای که عملا قدرت اثرگذاریاش کاهش یافته؛ دوم، ساختن روایتی که ایران را بازیگری غیرقابل اعتماد جلوه دهد تا استمرار فشار امری طبیعی و ضروری جلوه کند. اما باید به این نکته توجه کرد که کشورها زمانی واکنشی سخت نشان میدهند که احساس کنند طرف مقابل در حال سوءاستفاده از سازوکارهای بینالمللی است.
ایران طی دو دهه گذشته از نزدیک تجربه کرده است که برخی دادههای فنی و اطلاعات حساس ارائهشده به آژانس نهایتا در اختیار سرویسهای اطلاعاتی آمریکا و اسرائیل قرار گرفته و برای عملیات خرابکارانه یا فشار سیاسی استفاده شده است. بنابراین وقتی اروپا در فضایی سیاسیشده و بدون تضمینهای لازم، درخواست دسترسی گسترده را مطرح میکند، واکنش طبیعی ایران - محدودکردن دادههای غیرضروری و افزایش کنترل بر همکاریها - نه رفتار خصمانه، بلکه پاسخی منطقی به نااطمینانی تحمیلشده است. همین چرخه، همان مارپیچ بیاعتمادیای است: هر فشار تازه، انگیزهای تازه برای کاهش همکاری ایجاد میکند؛ و هر کاهش همکاری، بهانهای تازه برای فشار بیشتر طرف مقابل میشود.
اروپا با این رویکرد نهتنها بیاعتمادی را افزایش میدهد، بلکه هزینه امنیتی رفتارهایش را نیز نمیسنجد. در شرایط فعلی، محیط امنیتی ایران پیچیدهتر از هر زمان دیگری است: از یکسو رقابت قدرتهای بزرگ به نقطه جوش رسیده، از سوی دیگر جنگ غزه و تحولات غرب آسیا موازنههای منطقهای را دگرگون کرده و از طرفی تحریمهای اقتصادی و محدودیتهای مالی همچنان بخشی از فضای عمل ایران را تحت تاثیر قرار میدهد. در چنین محیطی، وارد کردن فشار بدون در نظر گرفتن «توازن منافع» انگیزه ایران را برای تقویت توان بازدارندگی افزایش میدهد. واقعگرایی تدافعی همواره بر این نکته تاکید دارد: کشورها وقتی احساس ناامنی کنند، نه عقبنشینی، بلکه افزایش هزینه برای طرف مقابل را انتخاب میکنند.
افزون بر این، اروپا گرفتار یک توهم قدرت نیز هست. تجربه برجام به روشنی نشان داد اروپا بدون همراهی آمریکا قادر به ایفای نقش مستقل و سازنده نیست. خروج آمریکا از توافق و ناتوانی اروپا در اجرای حتی حداقلی از تعهدات خود، اعتبار این کشورها را در چشم ایران و بسیاری از بازیگران دیگر کاهش داد.
اکنون نیز اروپا، که درگیر بحران انرژی و وابستگی امنیتی به واشنگتن است، میکوشد با ارائه قطعنامهای علیه ایران، «تصویر» قدرت را بازسازی کند؛ درحالیکه فاقد ابزارهای واقعی برای تحمیل نتیجه است. این رفتار، نمونهای از همان اقداماتی است که کشورها برای جبران ضعف ساختاری انجام میدهند؛ اقداماتی نمادین که گاه بیش از آنکه سودمند باشد، به تشدید تنش منجر میشود.
در چنین فضایی، ایران باید سیاستی مبتنی بر «هوشیاری راهبردی» اتخاذ کند. این یعنی حفظ سطح ضروری از همکاری با آژانس، در حدی که امکان اجماعسازی علیه ایران به حداقل برسد، اما درعینحال جلوگیری از تبدیل شدن آژانس به اهرم فشار اطلاعاتی. ایران میتواند ضمن تاکید بر تعهد خود به همکاری فنی، بهخوبی نشان دهد که مشکل اصلی نه با آژانس، بلکه با «سیاسیسازی آژانس» توسط اروپا و برخی بازیگران دیگر است. این تفکیک مهم، مانع از آن میشود که ایران در دام اروپا بیفتد و درگیری خود را با نهاد فنی تعریف کند، درحالیکه بازیگر اصلی پشت صحنه اروپاست.
اروپاییها نیز اگر واقعا به دنبال امنیت منطقهای و جهانی هستند، باید این واقعیت را درک کنند که تضعیف آژانس هیچ دستاورد پایداری برای آنان نخواهد داشت. هرچه اعتماد ایران به بیطرفی آژانس کمتر شود، همکاریها کاهش یافته و امکان شکلگیری توافقات آینده دشوارتر خواهد شد. در نهایت، اروپاییها باید بپذیرند مسیر فشار و قطعنامهسازی نه ایران را وادار به امتیازدهی میکند و نه به امنیت آنان میافزاید؛ تنها نتیجه آن فروپاشی تدریجی اعتبار نهادی است که ستون اصلی نظام نظارت بینالمللی محسوب میشود.
راه واقعگرایانه نه در فشار بیپایه، بلکه در ایجاد توازن منافع، احترام به حساسیتهای امنیتی طرف مقابل و اجتناب از اقدامات تحریکآمیزی است که نااطمینانی را افزایش میدهد. اروپا اگر در پی امنیت است، باید بهجای بازتولید بیاعتمادی، به سمت بازسازی اعتماد حرکت کند؛ و این مسیر، نه از قطعنامههای سیاسی، بلکه از درک واقعیتهای قدرت و احترام به منطق امنیتی بازیگران میگذرد.
* کارشناس مسائل بینالملل