دستاندازهای روابط ایران و آلمان
اگر جنگ اوکراین اتفاق نمیافتاد، نورد استریم ۱ همچنان در حال فعالیت بود و نورد استریم ۲ هم فعال میشد. لذا اتصالی بین روسیه و آلمان رخ میداد و عملا این دو بازیگر به بزرگترین بازیگران انرژی در خاک اروپا تبدیل میشدند. ولی طراحی جنگ اوکراین باعث شد آلمان به بزرگترین حامی مالی و تسلیحاتی این کشور در اروپا تبدیل شود. به همین دلیل جنگ اوکراین برای آلمانیها خیلی مهم بود و ادعای اینکه ایران در این جنگ دخالت داشته و از روسها حمایت کرده برای آلمانیها سخت آمد.
به معنی واضحتر، زمانی آلمان، ایران را تهدید غیرمستقیم و در چارچوب خاورمیانه و شمال آفریقا میدید که نیازمند مدیریت تهدید است. ولی هنگامی که جنگ اوکراین رخ داد، درک تهدید آلمانیها از ایران به یک جنگ و به یک تهدید فوری با اولویت بالا و علیه خاک اروپا که امنیت آلمان را تحتتاثیر قرار میدهد، تبدیل شد. هزینههایی که آلمان بابت جنگ اوکراین پرداخته خیلی زیاد است و موضوع اوکراین به پارامتری در سیاست داخلی آلمان نیز تبدیل شده است. در واقع ترجمه ادعای دخالت ایران در جنگ اوکراین به واسطه تاثیری که روی نظم امنیت اروپا گذاشته و به تبع آن تاثیرگذاری روی امنیت آلمان، تغییر کلیدی در سیاستهای این کشور ایجاد کرده است.
روابط ایران با آلمان در حوزه اقتصادی سالها حدود یکمیلیارد و چهارصدمیلیون یورو بود، اما این آمار در حال کاهش است. یعنی روابطی که اغلب حدود پنجمیلیارد تا ششمیلیارد یورو در نوسان بود، به یکپنجم یا رقمی کمتر از این تبدیل شده است. در حوزه فرهنگی و ارتباطات انسانی هم سفارت آلمان در تهران، آنچنان فعال نبوده و مشکلات متعدد در بحث صدور ویزا و روابط انسانی بین دو کشور وجود دارد. بورسهایی که به دانشجویان ایرانی اعطا میشد نیز تقریبا لغو یا بسیار کم شده است. در کنار این موارد، امنیت اسرائیل برای آلمانیها خیلی مهم بوده و هست. همگرایی با منافع کشورهای عربی مثل عربستان، امارات و قطر در منطقه هم بخشی از سیاست آلمان بوده و همچنان ادامه دارد.
یعنی در سطوح منطقه خاورمیانه، در سطح اروپا و بنا به دلایل داخلی، آلمانیها در این سالها از روابط خوب با ایران فاصله گرفتند و هر چه جلوتر میآییم، با روی کار آمدن سیاستمدارانی در آلمان مواجه هستیم که چندان شبیه سیاستمداران قدیمی آلمان نیستند که ریشهدار بودند و درک بهتری از تحولات بینالمللی داشتند. سیاستمداران قدیمی صبورتر بودند اما افراد جدید بهراحتی اعلام موضع میکنند و خود این مساله باعث تشدید تنش در روابط میشود.
از همه اینها بگذریم، خود پارامتر روابط فراآتلانتیکی یعنی گام آخر آن چیزی که بین آلمان و آمریکا میگذرد، نیز خیلی مهم به نظر میرسد. آلمانیها در این دوره خیلی تلاش میکنند دست به کاری نزنند که ترامپ را تحریک کنند. ترامپ در دوره قبل انتقاد و سختگیری زیادی علیه آلمان داشت، ولی آلمانیها این دوره تلاش کردند که در مدار ترامپ قرار گیرند. بنابراین در مورد ایران نیز بهراحتی پیرو سیاستهای فراآتلانتیکی و دستورات ترامپ هستند. این مسائل، مسائلی است که در کلیت روابط ما با اروپا وجود دارد.
بنابراین جمعبندی این است که تا تغییری در پرونده هستهای، روابط ایران با اسرائیل، روابط ایران و آمریکا ایجاد نشود، روابط ایران با آلمان هم در بهترین حالت در همین سطح فعلی حفظ میشود، یا حتی بدتر خواهد شد. متاسفانه آلمان امروز یکی از کشورهایی است که در اغلب قطعنامههای حقوقبشری علیه ایران یا بانی است یا پشتیبان. در اغلب قطعنامههایی که آژانس از سمت اروپا داشته همپای کار بوده و در سطح دیپلماتیک قطعا همین روند را علیه ایران ادامه میدهد. البته مواردی مثل اعلام آمادگی برای مذاکره یا بحث میانجیگری هم مطرح میشود که اصلا در ظرفیت آلمان نیست که دست به چنین اقداماتی بزند. در پایان سیاست ایران در قبال آلمان نیز باید دستخوش تحرک و تغییر شود. بههرحال باید سفیری در آن کشور داشته باشیم که فعال باشد، زبان آلمانی بداند و مراودات انسانی با آن کشور را تقویت کند و در یک عبارت باید برای آلمان برنامه جدی داشته باشیم.
* استادیار دانشگاه تهران