استراتژی دو ستونی چین در خلیج فارس بررسی شد؛
اژدها میان ایران و شیخنشینها
مقدمه: چرا خاورمیانه برای چین حیاتی شده است؟
چین طی دو دهه گذشته از یک قدرت منطقهای در شرق آسیا به بازیگری جهانی تبدیل شده که برای تداوم رشد اقتصادی خود نیازمند امنیت انرژی، ثبات مسیرهای تجارت و دسترسی به بازارهای نوظهور است. خلیج فارس، منطقهای که بیش از ۴۰ درصد نفت وارداتی چین را تامین میکند در این میان نقش تعیینکنندهای دارد. همزمان، جایگاه ایران به عنوان قدرتی ژئوپلیتیک، ضدهژمون و خارج از ساختارهای امنیتی غرب، برای چین جذابیت راهبردی ایجاد کرده است. به همین دلیل، پکن تلاش میکند دو نوع رابطه کاملا متفاوت را همزمان حفظ کند: روابط سیاسی عمیق با ایران و روابط اقتصادی گسترده با کشورهای شورای همکاری خلیج فارس. این دو ستون، بنیان رویکرد چین در منطقه را تشکیل میدهد؛ اما به دلیل رقابت و موازنههای امنیتی موجود میان ایران و کشورهای عربی، چین ناچار است سیاستی چندوجهی و پیچیده را دنبال کند.
ستون نخست: ایران به عنوان «عمق استراتژیک»
ایران برای چین صرفا شریکی اقتصادی نیست، نقش ایران بیشتر ژئوپلیتیک است تا اقتصادی. همانگونه که در یادداشت GRC نیز تاکید شده، ایران برای پکن نوعی «بیمه ژئوپلیتیک» محسوب میشود. علت این جایگاه ویژه را میتوان در چند محور خلاصه کرد:
۱. ایران بهعنوان شریک ضد آمریکایی: ایران یکی از معدود بازیگران منطقه است که صراحتا نظم تحت رهبری آمریکا را به چالش میکشد. برای چین، که خود رقابتی بلندمدت با آمریکا را مدیریت میکند، این ویژگی ایران ارزش راهبردی دارد.
۲. موقعیت جغرافیایی ویژه: ایران در قلب کریدورهای زمینی و دریایی قرار دارد که میتواند پروژه «کمربند و جاده» چین را تقویت کند. از نظر پکن، حضور فعال در ایران به معنای نفوذ در چهار راه غرب آسیا است.
۳. استقلال نسبی تهران از غرب: ایران بهدلیل تحریمها و قطع ارتباط گسترده با غرب، به همکاری با چین وابستگی بیشتری دارد. این مساله به پکن قدرت چانهزنی میدهد. با این حال، اقتصاد ایران به دلیل تحریمها و محدودیتها، نمیتواند شریک اصلی اقتصادی چین باشد. از همین رو ایران، در ساختار دو ستونی، بیشتر نقش یک ستون سیاسی- ژئوپلیتیک را ایفا میکند تا اقتصادی.
ستون دوم: GCC؛ «مقیاس اقتصادی» چین
برخلاف ایران؛ کشورهای GCCبهویژه عربستان سعودی، امارات و قطر، برای چین شریکی کاملا اقتصادی محسوب میشوند. چین مهمترین مشتری نفتی این کشورهاست و پروژههای بزرگ سرمایهگذاری و فناوری، از زیرساخت گرفته تا انرژیهای تجدیدپذیر، این روابط را تقویت کرده است. علت این جایگاه ویژه را میتوان در چند محور خلاصه کرد:
۱. اهمیت راهبردی انرژی و امنیت انرژی: بخش اعظم واردات نفت چین از عربستان، امارات و کویت تامین میشود. ثبات روابط با این کشورها برای امنیت انرژی پکن حیاتی است.
۲. اقتصادهای توانمند با ذخایر مالی عظیم: GCC برای چین هم بازار مصرف است، هم منبع سرمایه، هم شریک پروژههای زیرساختی. برخلاف ایران، کشورهای خلیجفارس میتوانند در پروژههای بزرگ فناوری و توسعه با چین مشارکت کنند.
۳. همگرایی و همراستایی با برنامههای توسعه GCC: چشمانداز 2030 عربستان و برنامههای تنوعبخشی امارات، فضای وسیعی برای همکاریهای چینی ایجاد کرده است. به این ترتیب، ستون دوم نقش پیشران اقتصادی بلندمدت چین را ایفا میکند- نقشی که ایران بهدلیل محدودیتهایش نمیتواند بر عهده بگیرد.
سیاست بیطرفی فعال: هنر موازنهسازی چین
چین برخلاف آمریکا که آشکارا از یک محور منطقهای حمایت میکند، تلاش دارد بیطرفی فعالی داشته باشد. این بیطرفی نه انفعالی است و نه بیهزینه؛ بلکه شامل مدیریت پیچیده ذهنیتهای متفاوت میان ایران و کشورهای GCC است. هدف اصلی پکن در این چارچوب چند محور اساسی است: اطمینان از اینکه هیچیک از دو طرف، چین را در جبهه مقابل تصور نکند، جلوگیری از کشیده شدن به رقابتهای امنیتی منطقه، حفظ فضا برای همکاری اقتصادی با GCC و روابط سیاسی با ایران. پکن از یکسو توافق میان ایران و عربستان در سال 2023 را تسهیل کرد و از سوی دیگر مراقب است که بیش از اندازه به هیچیک از طرفین نزدیک نشود.
محدودیت: پرهیز چین از ارائه «امنیت سخت»
اما یکی از نکات کلیدی تحلیل GRC این است که نفوذ چین در منطقه در نهایت بهدلیل امتناع آن از ورود به تعهدات امنیتی محدود میماند. برخلاف آمریکا؛ چین، پایگاه نظامی گستردهای در منطقه ندارد، در نظام امنیت دریایی و حفاظت از آبراهها نقش فعالی ایفا نمیکند، نمیخواهد هزینههای امنیتی بلندمدت بپردازد و قصد ندارد وارد اتحادهای دفاعی شود. این محدودیت باعث شده که کشورهای GCC در حوزه امنیت همچنان به آمریکا بهعنوان ضامن ثبات تکیه کنند، حتی اگر در حوزه اقتصادی به سمت چین متمایل باشند.
تناقض: راهبرد چین وابسته به امنیت آمریکاست
از نظر ژانگ، یک تناقض ساختاری در راهبرد چین وجود دارد: پکن برای موفقیت طرح دو ستونی خود، به ثباتی نیاز دارد که خود قادر به تامین آن نیست. مسیرهای انتقال انرژی؛ خطوط کشتیرانی، ثبات سیاسی در خلیج فارس و جلوگیری از جنگ، در حال حاضر تحت حمایت ساختار امنیتی آمریکا قرار دارند. چین در کنار سایر بازیگران و متحدان آمریکا از این کالای باثبات و چند دههای که واشنگتن تحت عنوان «سواری رایگان» ارائه کرده- و ترامپ از منتقدان بسیار جدی آن است- به خوبی بهرهمند شده است. اما اگر در آینده این نظم تضعیف شود، چین مجبور خواهد شد میان مداخله امنیتی یا از دست دادن منافع اقتصادی یکی را انتخاب کند؛ چیزی که پکن از آن گریزان است.
آینده راهبرد دو ستونی
ژانگ در پایان تحلیل خود به چشمانداز این راهبرد دو ستونی پرداخته و با اشاره دوباره به اینکه راهبرد چین در خلیج فارس بر دو پایه اصلی بنا شده است: ایران بهعنوان منبع عمق راهبردی و توازن ژئوپلیتیک و شورای همکاری بهعنوان پایه اصلی تجارت، انرژی و نفوذ اقتصادی، معتقد است که پکن نمیتواند هیچیک را از دست بدهد؛ اما حفظ همزمان آنها نیازمند ظرافت، مدیریت بحران و بیطرفی دقیق است. از دید GRC و بسیاری از کارشناسان، این راهبرد در حال حاضر کارآمد است، اما آسیبپذیری آن در برابر تحولات امنیتی خاورمیانه بالا است. به بیان دیگر، چین تا زمانی میتواند میان دو ستون حرکت کند که ستون سوم- یعنی امنیت تحت رهبری آمریکا- متزلزل نشود. هرگونه تغییر جدی در وضعیت امنیتی منطقه، پکن را در برابر انتخابهایی قرار میدهد که به احتمال زیاد از آن گریزان است. این وضعیت، آینده حضور چین در خلیجفارس را «بهرهمند از فرصتی عظیم اما نامطمئن» میسازد. فرصتی که اگرچه پکن با مهارت از آن بهره میبرد، اما کنترل کاملی بر آن ندارد.