هیچ نسخهای برای توسعه جهانی، بدون در نظر گرفتن زمینههای محلی موفق نخواهد بود
توسعه اقتصادی هنر مدیریت فرصتهاست

در طول این سالها، نام کشورهایی که مورد مطالعه قرار میگرفتند هم تغییر کرد؛ از «جهان سوم» گرفته تا «بازارهای نوظهور» و «جنوب جهانی». با وجود این تغییرات، هنوز بسیاری از اقتصاددانان به دنبال یک نسخه واحد و یکسان برای توسعه همه کشورها هستند، غافل از اینکه شرایط هر کشور با دیگری متفاوت است. در سالهای اخیر، بسیاری از اقتصاددانان به این نتیجه رسیدهاند که مدل نولیبرالی توسعه اقتصادی بیش از حد قالبی و یکسانانگارانه بوده و پاسخگوی واقعیتهای متنوع کشورهای جهان نیست. اکنون زمان بازگشت به رویکردی بومی و مبتنی بر شرایط هر کشور فرا رسیده است.
«دنی رودریک»، اقتصاددان دانشگاههاروارد، بارها تاکید کرده است که سیاستهای موفق همیشه به شرایط محلی وابستهاند و استفاده از مزیتهای موجود و غلبه بر محدودیتهای داخلی، شرط لازم برای اصلاحات کارآمد است. در این میان، بازگشت به ایدههای آلبرت هیرشمن، یکی از بنیانگذاران اقتصاد توسعه و نویسنده کتاب «استراتژی توسعه اقتصادی» (۱۹۵۸)، میتواند راهگشا باشد. هیرشمن معتقد بود که توسعه اقتصادی هیچگاه متوازن و پیشبینیپذیر نیست و فشار بر «پیوندهای رو به جلو و عقب» در بخشهای اقتصادی مختلف، خود موجب اصلاحات و رشد میشود. او همچنین بر تمرکز استراتژیک سیاستگذاران بر بخشهای دارای فرصت و رویکرد بومی و ترکیبی در پروژههای توسعه تاکید داشت؛ ایدههایی که امروز رودریک و دیگر پژوهشگران اجتماعی به آن بازمیگردند. با این حال، هیرشمن هرگز به یک نسخه واحد پایبند نبود.
کتابهای او، به ویژه «تمایل به خودویرانگری»، نشان میدهد که توسعه اقتصادی پیچیده و دارای بازخوردهای چندلایه است و هر راهبرد ساده میتواند با خطرات ژئواقتصادی جدید مواجه شود. حتی کتاب مشهور او «قدرت ملی و ساختار تجارت خارجی» (۱۹۴۵) به هشدار درباره وابستگی نامتقارن کشورهای کوچکتر به اقتصادهای بزرگ میپردازد و نشان میدهد که گسترش تجارت و زنجیرههای تولید جهانی میتواند زمینهساز نفوذ و فشار اقتصادی شود.
این دیدگاهها امروز بیش از پیش اهمیت پیدا کردهاند، زیرا ابزارهای فشار اقتصادی و سیاستهای صنعتی در جهان به شکل گستردهای مورد استفاده قرار میگیرند. کشورهایی مانند چین از دههها پیش از قدرت اقتصادی خود برای تاثیرگذاری بر سیاستهای کشورهای دیگر بهره بردهاند و کنترل بر فناوریهای سبز و مواد معدنی حیاتی، وابستگی کشورهای کوچکتر به خود را افزایش داده است. ایالات متحده نیز در دوران ترامپ و حتی بایدن، سعی کرده از اهرمهای اقتصادی برای دریافت امتیازات سیاسی و اقتصادی از متحدان و رقبا استفاده کند. هیرشمن در مقابل رویکردهای نولیبرالی و «حرکت بزرگ» که بر برنامههای دقیق و توزیع متوازن سرمایهگذاریها تاکید داشتند، تاکید میکرد که رشد اقتصادی همواره نامتقارن و غیردقیق است و کشورها باید به جای دنبال کردن نسخههای یکسان، از فرصتهای محلی استفاده کنند و در مواجهه با محدودیتها انعطافپذیر باشند. این ایدهها با مفاهیمی که امروز تحت عنوان «پیوندهای اقتصادی به مثابه ابزار فشار » و «اقتصاد سیاسی قدرت» مطرح میشوند،
همخوانی دارد. در کنار این دیدگاهها، هیرشمن به اهمیت نقش غیربازاری در اقتصاد نیز توجه داشت. در کتاب «خروج، صدا و وفاداری» او نشان میدهد که فشارها و نفوذ غیرمستقیم، مانند اعتراضات داخلی یا فشار اجتماعی، میتوانند سازمانها و کشورها را تغییر دهند. او باور داشت که تجارت و فعالیتهای اقتصادی میتوانند به تعدیل خشونتها و تضادها کمک کنند و در عین حال، وابستگی اقتصادی نامتقارن میتواند ابزار فشار و سلطه ایجاد کند.
اما جهان امروز با گذشته متفاوت است. اعتماد به «صلح تجاری» و توانایی یک کشور برای مشارکت آزادانه در تجارت و سرمایهگذاری بینالمللی کاهش یافته است. روابط اقتصادی-سیاسی میان چین و آمریکا، سیاستهای اروپاییها در مواجهه با روسیه و فشارهای اقتصادی واشنگتن بر متحدان، نشان میدهد که اقتصاد باز به تنهایی تضمینکننده امنیت و توسعه نیست. کشورهای کوچکتر و در حال توسعه اکنون با واقعیتهای پیچیدهای مواجهاند که هیرشمن چند دهه پیش پیشبینی کرده بود: وابستگی اقتصادی میتواند هم فرصت و هم تهدید باشد و سیاستگذاران باید همواره انعطاف و رویکرد بومی را در دستور کار داشته باشند.
با توجه به این تحولات، بازگشت به روش هیرشمن، یعنی تمرکز بر فرصتها، بهرهگیری از مزیتهای محلی، و پیشبینی پیامدهای غیرمستقیم، میتواند راهگشا باشد. اما محدودیتها همچنان پابرجاست: وابستگیهای اقتصادی و فشارهای ژئواقتصادی، مسیرهای توسعه را محدود میکنند و حتی یک رویکرد منعطف و ترکیبی نیز با چالشهای جدی مواجه است. به بیان دیگر، درس اصلی هیرشمن این است که هیچ نسخهای برای توسعه جهانی، بدون در نظر گرفتن زمینههای محلی و محدودیتهای خارجی، موفق نخواهد بود.
او هشدار میدهد که سیاستگذاران نباید به راهحلهای مطلق دل ببندند و باید همواره آماده مواجهه با پیامدهای غیرقابل پیشبینی باشند. در جهانی که ابزارهای اقتصادی و تجاری به شکل فزایندهای برای فشار و نفوذ مورد استفاده قرار میگیرند، این نگرش انعطافپذیر و هوشمندانه از اهمیت ویژهای برخوردار است. در پایان، هیرشمن نشان میدهد که توسعه اقتصادی نه یک علم دقیق، بلکه هنر مدیریت فرصتها، ریسکها و وابستگیهاست. در دوران کنونی، زمانی که ابزارهای اقتصادی به سلاح تبدیل شدهاند و وابستگیها به تهدید بدل شدهاند، بازخوانی ایدههای او میتواند درک عمیقتری از مسیرهای ممکن توسعه و محدودیتهای آن فراهم کند.
* استاد سیاست بینالملل دانشگاه تافتس