چگونه بازار و امنیت ملی درهمتنیده شدهاند؟
اقتصاد به مثابه ابزار فشار


این تغییر نه تحقق رویای دونالد ترامپ برای سلطه یکجانبه آمریکا بر جهان بود و نه بازگشت به تلاش دولت بایدن برای مدیریت رقابت میان قدرتهای بزرگ. بلکه آغاز عصری تازه است، عصری که در آن پیوندهای اقتصادی بهمثابه ابزار فشار عمل میکنند و آمریکا درمییابد امروز کشورهای دیگر هم همان روشهایی را که واشنگتن سالها علیه دیگران به کار میبرد به خدمت گرفتهاند.
این دوره تازه با ابزارهایی چون تحریمها، حملات به زنجیرههای تامین و محدودیتهای صادراتی تعریف میشود؛ ابزارهایی که از گلوگاههای زیرساخت اقتصاد جهانی بهره میگیرند. بیش از دو دهه است، ایالات متحده به طور یکجانبه این گلوگاهها را در حوزه مالی، اطلاعاتی و فناوری به سلاح تبدیل کرده است. اما اکنون بازار و امنیت ملی چنان درهمتنیده شدهاند که آمریکا باید در جهانی از منافع خود دفاع کند که سایر قدرتها نیز توان بهرهبرداری از نقاط ضعفش را دارند.

پیامدهای توافق با چین
به همین دلیل بود که دولت ترامپ ناچار شد با چین معامله کند. برای کاهش محدودیتهای پکن بر صادرات مواد معدنی کمیاب- که صنایع خودروسازی آمریکا را فلج کرده بود - امتیازهایی در حوزه کنترل صادرات نیمهرساناها داده شد. بهاینترتیب شرکتهای آمریکایی مانند «سیناپسیس» و «کیدِنس» دوباره امکان فروش نرمافزار طراحی تراشه در چین را یافتند و «انویدیا» نیز توانست تراشههای H۲۰ که در آموزش هوش مصنوعی پرکاربرد هستند را دوباره به مشتریان چینی عرضه کند.مارکو روبیو، وزیر خارجه آمریکا، هشدار داد که چین «بازار مواد معدنی کمیاب را در اختیار گرفته» و جهان را در تنگنا قرار داده است. او اذعان کرد که توان صنعتی آمریکا به شکلی عمیق به کشورهای رقیب وابسته است و این وابستگی «ماهیت راهبردی» را تغییر میدهد.
اگرچه او بر خودکفایی تاکید داشت، اما سرعت دولت در دستیابی به توافق با چین نشان داد که مسیر انزواطلبی صرف با محدودیتهای جدی مواجه است. آمریکا تهدیدهایش را تعدیل میکند تا مانع فلج شدن بخشهای حیاتی اقتصادش شود. در این میان سایر قدرتها نیز در حال بازاندیشیاند که در جهانی با پیوندهای فناورانه و اقتصادی که به عنوان سلاح استفاده میشوند، چگونه منافع خود را تضمین کنند. همانطور که پس از ورود به دوران رقابتهای هستهای، آمریکا مجبور شد دستگاه امنیت ملیاش را بازطراحی کند، اکنون نیز باید وضع امنیت اقتصادی خود را بازسازی کند. سلاحهای اقتصادی مانند سلاحهای هستهای در حال تکثیرند و برای همه قدرتها معماهای تازهای میآفرینند. چین نیز با سرعتی چشمگیر با این روند سازگار میشود، درحالیکه اروپا همچنان سردرگم است.
مشکل اینجاست که دولت ترامپ همان منابعی را تضعیف کرد که آمریکا برای حفظ برتری بلندمدت خود به آنها نیاز دارد. در دوران رقابتهای هستهای، واشنگتن سرمایهگذاری عظیمی در نهادها و زیرساختها انجام داد؛ اما امروز منابع نهادی و تخصصی خود را از درون فرسوده میکند. این وضعیت ایالات متحده را به نخستین کشوری بدل کرده که «هواپیما را در حین پرواز» هدایت میکند و همزمان قطعاتی از موتور آن را جدا میسازد.
وابستگی متقابل که امروز به سلاح بدل شده است، محصول پیشبینینشده دوران جهانیسازی بود. پس از جنگ سرد، شرکتها یک اقتصاد جهانی شده و وابسته به زیرساختهای آمریکا بنا کردند: از اینترنت و تجارت الکترونیک تا نظام مالی دلاری و تولید نیمهرساناها. هرکدام همچون «مجموعهای» عمل میکردند که لایههای فناوری و خدمات را به هم گره میزد. این وابستگی برای مدتی بیخطر به نظر میرسید، اما حملات ۱۱ سپتامبر، آمریکا را به بهرهبرداری امنیتی از این زیرساختها کشاند. ابتدا برای تعقیب تروریستها، سپس علیه بانکها و در نهایت علیه کشورهایی مانند ایران و حتی متحدان اروپایی. خروج آمریکا از برجام در سال ۲۰۱۸ و تهدید به تحریم اروپا نشان داد که حتی نزدیکترین شرکای واشنگتن هم در برابر قدرت آن ناتوانند.
نظریه پیوندهای اقتصادی بهمثابه ابزار فشار
نشریه فارن افرز در سال ۲۰۱۹ برای نخستینبار از مفهوم «وابستگی متقابل بهعنوان ابزار فشار» نوشت. بسیاری از شبکههای کلیدی جهانی آنقدر متمرکز شده بودند که آمریکا میتوانست بهسادگی آنها را به ابزار اجبار بدل کند. بعدها این مفهوم در دولت ترامپ و بایدن به چراغ راهنمایی برای سیاستگذاری بدل شد. اما هدف ما هشدار درباره چهرة زشت این روند بود. جهانیسازی نه عرصهای هموار برای رقابتهای صلحآمیز، بلکه میدان قدرت و آسیبپذیری بود. چنین جهانی ناپایدار است: هرچه آمریکا بیشتر از پیوندها برای فشار استفاده کند، دیگران بیشتر به سمت جدا شدن، پنهانکاری یا مقابلهبهمثل خواهند رفت. جو بایدن نیز وابستگی بهعنوان اهرم فشار را به ابزاری روزمره در سیاست خارجی بدل کرد. او کنترلهای صادرات نیمهرساناها را علیه روسیه و سپس چین تشدید نمود. اما استفاده بیش از حد از تحریمها و محدودیتها نهتنها واکنش رقبای بزرگ را برانگیخت، بلکه نگرانی شرکا را همافزایش داد. طرح تقسیم جهان به سه بخش—متحدان نزدیک در صدر، اکثریت کشورها در میانه و دشمنان سرسخت در پایین—تلاشی بود برای تضمین مزیت آمریکا در حوزه هوش مصنوعی. اما این راهبرد عظیم تکنوکراتیک کنار گذاشته شد،
هرچند هدف سلطه بر گلوگاهها همچنان باقی ماند. چین فورا اقدام کرد: میلیاردها دلار به صنایع نیمهرسانا سرازیر، صادرات مواد معدنی کمیاب را محدود و برای ایجاد مجموعههای فناورانه مستقل سرمایهگذاری سنگین صرف کرد. این اقدامات، امنیت فناورانه داخلی چین را تقویت و جذابیت اقتصادی آن را برای دیگر کشورها افزایش میدهد. اروپا اما سردرگم و کند واکنش نشان داده است. تجربه برجام نشان داد حتی متحدان نزدیک هم قادر به حفاظت از شرکتهایشان در برابر فشار آمریکا نیستند. طرحهای اروپا برای کسب خودمختاری راهبردی اغلب پراکنده و بیپشتوانه نهادی است. کشورهای کوچکتر نیز در خاورمیانه و آسیا به دنبال مسیرهایی برای بهرهمندی از اقتصاد جهانی و همزمان دورزدن فشارهای واشنگتن هستند.
همانطور که آمریکا در دوران هستهای ناگزیر به بازسازی دستگاه امنیت ملی شد، امروز نیز باید وضعیت تازهای در امنیت اقتصادی ایجاد کند. تهدیدها نه فقط از سوی رقبای بزرگ بلکه از جانب متحدان احتمالی هم میآیند. ابزارهای اجبار اقتصادی و فناورانه در حال تکثیرند و معماهای تازهای میآفرینند. چین توانسته تهدیدها را به فرصت بدل کند؛ اروپا آهستهتر حرکت میکند؛ و بسیاری از کشورها، مسیرهای تازهای برای استقلال مییابند. در این میان، مشکل اصلی آمریکا از درون برمیخیزد: فرسایش منابع نهادی و فناورانهای که زمانی برتری آن را تضمین میکردند.
در نتیجه، ایالات متحده با خطری دوگانه روبهروست: هم از بیرون - زیرا رقبایی چون چین میتوانند از وابستگیها بهرهبرداری کنند- و هم از درون، چون ظرفیت نهادی و فکری لازم برای مدیریت این وضعیت روبهزوال است. اگر واشنگتن نتواند «هواپیما را در حین پرواز» بهدرستی بازسازی کند، خطر آن وجود دارد که در میانه رقابتهای فزاینده هم مزیتهای راهبردیاش را از دست بدهد و هم شهروندان و شرکتهای آمریکایی هزینههای سنگینی بپردازند.
* استاد دانشگاه جانزهاپکینز
** استاد دانشگاه جورج تاون