ایالات متحده در حال بازنگری در سیاست خود در قبال اروپاست؛
پروژه محدودسازی ناتو


در مقابل، اتحادیه اروپا با استفاده از تعرفهها و موانع غیرتعرفهای، دسترسی محصولات آمریکایی را محدود و فعالیت شرکتهای فناوری و کسبوکارهای کوچک را دشوار کرده است. ترامپ بلافاصله پس از ورود به کاخ سفید، اروپا را هدف قرارداد. او معاون خود، جی. دی. ونس، و وزیر دفاع تازه تایید شده خود، پیت هگست، را به اروپا فرستاد تا هشدار دهند که واشنگتن قصد دارد شرایط رابطه را تغییر دهد. ونس در پاریس خواستار کاهش مقررات مرتبط با هوش مصنوعی و انرژی شد. در مونیخ، درباره تعهد اروپا نسبت به ارزشهای غربی مشترک تردید وارد کرد. هگست در بروکسل اعلام کرد که آمریکا دیگر نمیتواند فقط روی امنیت اروپا تمرکز کند و باید اولویتهای دیگری داشته باشد. ترامپ سپس تعرفههای تنبیهی برای کاهش موانع تجاری اعمال کرد.
این فشار چندجانبه نتایج اولیهای داشت. در نشست ناتو در ژوئن، متحدان اروپایی وعده دادند تا سال ۲۰۳۵ هزینههای دفاعی خود را به ۵ درصد تولید ناخالص داخلی برسانند.

در ژوئیه، ترامپ و رئیس کمیسیون اروپا، اورسولا فون در لاین، توافق کردند اتحادیه اروپا ۷۵۰میلیارد دلار محصولات انرژی آمریکایی خریداری و ۶۰۰میلیارد دلار در بازار آمریکا تا سال ۲۰۲۸ سرمایه گذاری کند. با اینحال، این موفقیتها جزئی و شاید توهمی بودند. وعده ۵ درصدی هزینههای دفاعی در کوتاهمدت سودی برای آمریکا ندارد و تضمینی نیست که کشورهای اروپایی به آن پایبند بمانند. ضمن اینکه آمریکا همچنان کنترل سمتهای کلیدی ناتو را حفظ کرده و وابستگی نظامی اروپا را تثبیت میکند. توافق تجاری با اتحادیه اروپا نیز فعلا فقط چارچوبی اولیه است. توانایی اروپا برای انجام تعهدات چندساله نامشخص است و بروکسل همچنان با اصلاح مقرراتی که فعالیت شرکتهای فناوری آمریکایی را محدود میکند، مخالفت میکند. این توافق یک اقدام منفرد است و پشتیبانی نهادی ندارد. در نتیجه، بوروکراسی پیچیده اتحادیه اروپا همچنان توانایی آمریکا برای بازسازی روابط اقتصادی فرا آتلانتیک را محدود خواهد کرد. اگر دولت ترامپ واقعا قصد دارد رابطه واشنگتن با اروپا را متعادل کند، نمیتواند به توافقهای کوچک و گذرا متکی باشد؛ بلکه باید پیشفرضهای اساسی سیاست فرا آتلانتیک را مورد بازنگری قرار دهد. سه انتخاب مهم در زمان تاسیس ناتو عبارتاند از:
۱. اولویتدادن به اروپا به هزینه آمریکا و قاره آمریکا. ۲. تمرکز بر بعد نظامی بهجای بعد اقتصادی رابطه فرا آتلانتیک. ۳. قراردادن اتحاد منطقهای در چارچوب ایدئولوژیک جهانی.
هر یک از این تصمیمات مشکلاتی به همراه داشته و در سالهای اخیر شدت یافتهاند. تا زمانی که این پیشفرضها بازنگری نشوند، رابطه فرا آتلانتیک با همان مسائل اساسی مواجه خواهد بود.محور پس از جنگ جهانی دوم در یکونیم قرن اول حیات آمریکا سیاست خارجی نیمکرهای را در اولویت قرارداد. جورج واشنگتن در آخرین سخنرانی خود پیش از کنارهگیری از قدرت در سال ۱۷۹۶ و جیمز مونرو، پنجمین رئیسجمهور ایالات متحده، در سال ۱۸۲۳ هشدار دادند که آمریکا نباید خود را با اروپا درگیر کند.
تلاشها برای نهادینهکردن سیاست پانآمریکایی در سال ۱۹۴۷ با پیمان ریو به اوج خود رسید. با پیوستن آمریکا به ناتو در سال ۱۹۴۹، این پیمان با دکترین مونرو مقایسه شد. اروپا پس از جنگ ویران شده بود و آمریکا میتوانست بهطور مقرونبهصرفه نفوذ خود را گسترش دهد. اما این تمرکز بر اروپا، رد سیاست سنتی نیمکرهای آمریکا بود و هزینههای واضحی برای منافع این کشور در قاره آمریکا داشت. پس از پایان جنگ سرد، توجه آمریکا به نیمکره غربی کاهش یافت و مسائل امنیتی داخلی مانند مرز جنوبی و نفوذ کارتلها برجسته شد. روابط با کوبا و ونزوئلا دچار مشکل شد و فرصتهای سرمایهگذاری منطقه به شرکتهای غیرآمریکایی منتقل شد.حضور نیروهای آمریکایی در اروپای پسا جنگ مبتنی بر یک نگاه اقتصادی بود و هدف، ایجاد بازار صادرات و مقابله با نفوذ کمونیسم بود. برنامه مارشال (۱۹۴۷)میلیاردها دلار کمک اقتصادی فراهم کرد،
استانداردهای صنعتی آمریکا را رواج و موانع تجاری را کاهش داد. اما پروژه کوتاهمدت بود و اروپا خود به یکپارچگی اقتصادی ادامه داد. امنیت متقابل ابتدا دغدغه اروپاییها بود و سپس به بار سنگینی برای آمریکا در طولانیمدت تبدیل شد. پیمانهای دانکرک و بروکسل و سپس معاهده شمال آتلانتیک (۱۹۴۹) این مسیر را تثبیت کردند.حتی در آن زمان، بسیاری در آمریکا معتقد نبودند که باید غرب اروپا را به طور نامحدود محافظت کنند. جورج کنان، معمار سیاست مهار، ناتو را بیشتر ابزاری روانی برای افزایش اعتمادبهنفس اروپاییها میدانست تا تمرکز بر بازسازی اقتصادی و ثبات سیاسی. چهل سال بعد، بلوک شوروی فروپاشید، اما نیروهای آمریکایی باقی ماندند و ناتو نه تنها ادامه یافت بلکه گسترش پیدا کرد.
برای اصلاح رابطه فراآتلانتیک، ترامپ میتواند تمرکز خود را به اروپا و شمال آتلانتیک بازگرداند و رابطه با ناتو را به حوزه منطقهای محدود کند. فعالیتهای این سازمان باید عمدتا در داخل اروپا متمرکز شود و از دخالت در مسائل فراتر از این محدوده اجتناب شود. همچنین بهتر است محور رابطه از همکاری صرف نظامی به مشارکت اقتصادی و فناوری تغییر یابد. آمریکا میتواند مذاکراتی را برای بستن درهای باز ناتو و جلوگیری از پیوستن اعضای جدید آغاز کند و از حمایت یا نقشآفرینی در هرگونه عملیات نظامی خارج از محدوده فعلی ناتو، از جمله عبور ناوها از تنگه تایوان و مناطق ممنوعه پروازی در اوکراین، پرهیز کند.
* استاد دانشگاه جورجتاون
** پژوهشگر ارشد در مرکز استیمسون