(بخش هفدهم)؛
بازی بزرگان: همزیستی چین و آمریکا در دهه۲۰۳۰

این دو اقتصاد بزرگ بیش از آنکه رقیب هم باشند، مکمل یکدیگر میشوند و ترس از آسیبپذیری کاهش مییابد؛ خطر درگیری نظامی کاهش یافته و بیشتر تنشها حول مسائل اقتصادی و تقسیم بار در حل مشکلات جهانی میگردد. تنش اصلی در اینباره ناشی از هویتهای پنهان است: هویت چین بهعنوان حامی منافع کشورهای درحالتوسعه و هویت ایالات متحده در همراهی با منافع کشورهای توسعهیافته. تصور مسیرهای رسیدن به این سناریو دشوار است؛ زیرا نهتنها نیازمند تغییرات شدید در مرزهای امنیتی چین - حل مساله تایوان - است، بلکه به یک تحول چشمگیر در نظام سیاسی، ارزشها و ادراکات آن نیز نیاز دارد.
سناریوی دوم: تنشزدایی ایالات متحده - چین
این سناریو منعکسکننده جاهطلبیهای معتدلتری نسبت به سناریوی قبلی است. این سناریو یک تنشزدایی تعریفشده توسط ایالات متحده و چین را در یک الگوی قابلپیشبینی و پایدار از تعاملات شامل ترکیبی از رقابت و همکاری پیشبینی میکند. ماهیت این رابطه بسیار شبیه امروز است: رقابت در عرصههای امنیت، اقتصاد، فناوری و ایدئولوژی. بااینحال، در آن ساختار، تنشزدایی دارای ویژگیهای زیر است.
رقابت امنیتی به طور موثر با سازوکارهایی از ارتباطات مداوم و مدیریت بحران گرفته تا اقدامات اعتمادساز و کنترل تسلیحات محدود میشود. روابط اقتصادی و فناوری بهویژه در بخشهای خاصی رقابتی باقی میماند، اما از طریق سازوکارهای مشاوره دوجانبه که هر دو طرف روی آن سرمایهگذاری میکنند، مهار و مدیریت میشوند. ایالات متحده و چین منافع مشترک قابلتوجهی را در همکاری با یکدیگر بهمنظور باز نگهداشتن بازارهای جهانی و به اشتراک گذاشتن فناوریهای غیرمرتبط با امنیت ملی میبینند. این دو هنوز هم برای کسب مزیت دیپلماتیک در سطح جهانی تلاش و درعینحال برای مشکلات مشترک منطقهای و جهانی همکاری میکنند. در مجموع، این پویاییها اثر عملی تعدیل پویایی معضل امنیتی را با کاهش تاثیر «ارزیابیهای بدترین حالت» در هر دو طرف به دنبال دارند.
وسعت و عمق این همکاری به یک مابهازای اساسی برای رقابت محدود آنها و در حفظ تنشزدایی تبدیل میشود. «شبح تضاد» وجود دارد، اما بر اساس تمایل مشترک به رجحاندادن به ثبات و رفاه بهجای رقابت و دستاوردهای مطلق، گسترده نیست. سلاحهای هستهای هرگز به یک ویژگی خطرناک و بیثباتکننده رقابت نظامی تبدیل نمیشوند.دو شرط اصلی برای ظهور این سناریو وجود دارد. اولین شرط، به رسمیت شناختهشدن از سوی سیاستگذاران ایالات متحده و چین است مبنی بر اینکه بدتر شدن تدریجی روابط خطرناک است و نیاز به رسیدگی دارد. آنها متوجه میشوند که بدون مراقبت، به سمت رویارویی نظامی و جنگ بالقوه پیش خواهند رفت.
دومین شرط، پذیرش این مساله از سوی هر دو طرف است که برخی محدودیتهای استراتژیک به نفع آنها است و برایناساس، هر دو طرف روی مکانیسمهای مختلفی سرمایهگذاری میکنند که میتواند به این هدف دست یابد. الزام سوم برای تقویت تنشزدایی، ظهور یک همرایی سیاسیِ داخلیِ حامیِ تنشزدایی در هر دو کشور است. این یک چالش اساسی برای واشنگتن و پکن بهمنظور ایجاد و حفظ آن برای آینده قابلپیشبینی خواهد بود.
در مورد مسیرها، پرسش اصلی این است که چه چیزی باعث شناسایی موردنیاز از سوی سیاستگذاران ایالات متحده و چین میشود. باید یک رویداد یا مجموعهای از رویدادها وجود داشته باشد که محاسبات آنها را در مورد تواناییها و جاهطلبیهایشان تغییر دهد. این میتواند شامل یک بحران دوجانبه باشد که «وجدان هر دو طرف را تکان میدهد»، همانطور که بحران موشکی کوبا در طول جنگ سرد چنین کرد. این میتواند شامل یک بحران داخلی در هر یک از دو کشور باشد که به آن کشور انگیزهای برای دنبالکردن ثبات بیشتر میدهد. یا این میتواند شامل تغییر رهبری باشد که منجر به مجموعه جدیدی از ترجیحات سیاستگذاران میشود.