Joost R. Hiltermann copy
 جوست هیلترمان 
مشاور ویژه خاورمیانه
در گروه بین‌ المللی بحران 

از زمان آغاز دوره دوم ریاست‌جمهوری دونالد ترامپ، کاخ سفید کوشیده تا سیاستی متفاوت از دولت‌های پیشین در خاورمیانه اتخاذ کند. ترامپ در نخستین ماه‌های بازگشتش به قدرت، تلاش کرد از رویکرد صرفا نظامی به سمت دیپلماسی فعال حرکت کند؛ او مذاکرات مستقیمی با حماس برقرار کرد، گفت‌وگوهای متوقف‌شده هسته‌ای با ایران را از سر گرفت، میان حوثی‌های یمن و عربستان میانجی‌گری کرد و حتی بخشی از تحریم‌های سوریه را تعلیق نمود تا زمینه‌ای برای بازسازی سیاسی این کشور فراهم شود. هم‌زمان، واشنگتن امیدوار بود با گسترش توافق‌های موسوم به «ابراهیم» و جلب مشارکت عربستان سعودی و شاید حتی سوریه، چارچوب تازه‌ای برای ثبات منطقه‌ای ایجاد کند.

اما این ابتکار دیپلماتیک خیلی زود با اقدامات تل‌آویو با مانع روبه‌رو شد. در ماه مارس، رژیم صهیونیستی آتش‌بس موقت تحت نظارت آمریکا را نقض کرد و سپس با راه‌اندازی «عملیات انسان‌دوستانه»‌ای خارج از سازوکار سازمان ملل، دولت ترامپ را در عمل درگیر جنگی جدید کرد. تا اواخر بهار، شدت درگیری‌ها و قحطی در غزه، صدها هزار نفر را به مرز مصر کشاند و روابط دیرپای صلح میان تل‌آویو، قاهره و اَمان را متزلزل ساخت.

Natasha Hall copy
ناتاشا‌هال
محقق مرکز CSIS

در ژوئن، اسرائیل حملات گسترده‌ای علیه تاسیسات هسته‌ای ایران در فردو و نطنز انجام داد و با استفاده از بمب‌های سنگرشکن آمریکایی، عملا واشنگتن را نیز درگیر این حملات کرد. این اقدام باعث فروپاشی مذاکرات هسته‌ای و افزایش تنش در منطقه شد. در سوریه نیز، درحالی‌که واشنگتن می‌کوشید از طریق کمک‌های اقتصادی، دولت تازه‌تاسیس دمشق را تثبیت کند، تل‌آویو فشار نظامی بر این کشور را افزایش داد.

در سپتامبر، حمله هوایی اسرائیل به قطر – یکی از متحدان کلیدی آمریکا و میزبان بزرگ‌ترین پایگاه نظامی ایالات متحده در خاورمیانه – کاخ سفید را غافلگیر کرد. همین حادثه نقطه عطفی شد که ترامپ را واداشت برای مهار بحران، فشار نهایی را بر نتانیاهو وارد کند و زمینه امضای توافق غزه را فراهم سازد. از دید واشنگتن، ادامه جنگ نه‌تنها پرهزینه، بلکه در تضاد با منافع راهبردی آمریکا در منطقه بود.با وجود تمایل اسرائیل برای ادامه عملیات، نتانیاهو سرانجام در برابر فشارهای کاخ سفید تسلیم شد و توافق را پذیرفت. اما همان‌طور که تجربه نشان داده، دوام چنین توافقی به اندازه امضای آن دشوار است. 

اسرائیل ممکن است پس از آزادی گروگان‌ها و کاهش فشار بین‌المللی، به‌تدریج تعهدات خود را زیر پا بگذارد؛ از محدود کردن ورود کمک‌ها گرفته تا از سرگیری حملات با بهانه «دفاع پیش‌دستانه». همچنین نتانیاهو که درگیر بحران داخلی بر سر سربازی اجباری برای یهودیان ارتدوکس و رقابت‌های انتخاباتی است، ممکن است برای حفظ موقعیت سیاسی خود، دوباره دست به حملاتی به کشورهای منطقه بزند یا تنش با لبنان را از سر گیرد.

در واقع، اتکای مفرط تل‌آویو به قدرت نظامی برای حفظ برتری در منطقه، نه‌تنها امنیت اسرائیل را تقویت نمی‌کند بلکه ابتکارات واشنگتن را نیز تضعیف می‌سازد. ایالات متحده طی دهه‌های اخیر بارها کوشیده است با ترکیب دیپلماسی و بازدارندگی نظامی، نظم تازه‌ای در خاورمیانه ایجاد کند، اما هر بار اقدامات اسرائیل این تلاش‌ها را خنثی کرده است. از عملیات‌های پنهان در سوریه گرفته تا حملات مستقیم به دیگر کشورها، تل‌آویو با هدف حفظ آزادی عمل، متحد اصلی خود را در موقعیتی دشوار قرار داده است.

چنین رویکردی موجب شده آمریکا که خود را «میانجی بی‌طرف» معرفی می‌کند، در نگاه جهان عرب بیشتر به شریک اصلی جنگ دیده شود. در نتیجه، نه‌تنها اعتبار واشنگتن کاهش یافته، بلکه گروه‌های تندرو نیز با استناد به این وضعیت، مشروعیت بیشتری یافته‌اند. از سوی دیگر، کشورهای عربیِ هم‌پیمان با آمریکا، از جمله اردن و مصر، با فشار افکار عمومی خود برای فاصله گرفتن از تل‌آویو روبه‌رو هستند.

با این همه، ماه‌های اخیر نشان داده‌اند که اگر واشنگتن اراده کند، می‌تواند مسیر متفاوتی ترسیم نماید. فشار سیاسی و شخصی ترامپ بر نتانیاهو، در نهایت باعث امضای توافق غزه شد. این تجربه می‌تواند الگویی برای آینده باشد: هرگاه ایالات متحده به‌جای تبعیت از سیاست‌های تل‌آویو، بر اولویت‌های واقعی خود پافشاری کرده است، نتایج ملموس‌تری حاصل شده است. اکنون نیز ادامه موفقیت توافق غزه مستلزم آن است که واشنگتن بدون تردید از اهرم‌های خود برای واداشتن رژیم صهیونیستی به پایبندی کامل به آتش‌بس استفاده کند.

در غیر این صورت، این توافق نیز به سرنوشت ابتکارات شکست‌خورده گذشته دچار خواهد شد. تجربه نشان می‌دهد که اگر فشار دیپلماتیک جای خود را به ملاحظات سیاسی داخلی بدهد، چرخه خشونت در غزه دوباره آغاز خواهد شد. آینده صلح در منطقه نه به متن توافق، بلکه به اراده بازیگران اصلی – به‌ویژه واشنگتن – برای تبدیل این آتش‌بس شکننده به بنیانی برای بازسازی غزه و حرکت به‌سوی تشکیل دولت فلسطینی بستگی دارد. اگر آمریکا نتواند این مسیر را حفظ کند و بار دیگر درگیر رقابت‌های درونی یا فشار لابی‌های داخلی شود، توافق غزه نیز در نهایت به همان سرنوشت همیشگی دچار خواهد شد: امیدی کوتاه، و بازگشت به جنگی بی‌پایان.

سیاست‌های تهاجمی تل‌آویو تهدیدی بر ابتکار آمریکا

روابط ایالات متحده و رژیم صهیونیستی همواره با شعار «منافع مشترک در قالب راهبردی واحد» توصیف شده است، اما دو سال اخیر نشان داده‌اند که این اشتراک صرفا ظاهری است. برای واشنگتن، هدف اصلی حفظ ثبات منطقه‌ای و تمرکز بر چالش‌های جهانی – از رقابت با چین گرفته تا جنگ اوکراین – است؛ در حالی‌که تل‌آویو، امنیت خود را در گسترش مداوم مرزهای نفوذ نظامی و حفظ ناآرامی‌های کنترل‌شده در پیرامونش می‌بیند.

از دهه‌ها پیش، سیاست خاورمیانه‌ای آمریکا بر دو ستون استوار بوده است: حمایت از اسرائیل و تضمین جریان آزاد انرژی از خلیج فارس. در کنار این دو، واشنگتن کوشیده از طریق حضور نظامی گسترده در منطقه، ثبات نسبی را حفظ کند. اما در تمام این سال‌ها، آمریکا از رویارویی جدی با سیاست شهرک‌سازی در سرزمین‌های اشغالی پرهیز کرده است؛ روندی که عملا چشم‌انداز تشکیل دولت مستقل فلسطین را از بین برد.

در واقع، «فرایند صلح» همواره پوششی برای گسترش تدریجی کنترل اسرائیل بر کرانه باختری بود. به مرور زمان، احزاب میانه‌رو و چپ در ساختار سیاسی تل‌آویو به حاشیه رانده شدند و ائتلاف‌های راست‌گرا، به رهبری نتانیاهو، نگاه تازه‌ای به امنیت داخلی ارائه کردند: امنیت از طریق اشغال. از زمان ورود چهره‌هایی چون بزالل اسموتریچ و ایتامار بن‌گویر به کابینه، پروژه الحاق کامل کرانه باختری شتاب بی‌سابقه‌ای گرفت؛ پروژه‌ای که هرگونه حاکمیت فلسطینی را ناممکن می‌سازد.

در همین حال، دولت بایدن نیز تا پیش از رویدادهای اکتبر ۲۰۲۳، گمان می‌کرد که می‌تواند با توافق میان عربستان و اسرائیل، دور تازه‌ای از ثبات مصنوعی در خاورمیانه پدید آورد. اما حمله حماس و پاسخ نظامی سنگین تل‌آویو، واقعیت دیگری را آشکار ساخت: نه ریاض آماده عادی‌سازی روابط بود، نه جامعه جهانی آماده چشم‌پوشی از فجایع انسانی در غزه.

ولی برای نتانیاهو، این جنگ فرصتی طلایی بود تا پرونده تشکیل دولت فلسطینی را برای همیشه ببندد. او از ۲۰۲۴ به بعد، دامنه حملات را به لبنان، سوریه، یمن و حتی قطر گسترش داد و هر بار، ایالات متحده را به‌طور غیرمستقیم درگیر جنگی تازه کرد. به این ترتیب، واشنگتن خود را در موقعیتی یافت که می‌بایست میان حفظ اتحاد استراتژیک با تل‌آویو یا حفظ اعتبار جهانی‌اش یکی را انتخاب کند.

در ماه‌های پایانی دولت بایدن، حتی در داخل آمریکا نیز شکاف در رویکرد به اسرائیل آشکار شد. کنگره و پنتاگون خواهان فشار بر تل‌آویو برای توقف شهرک‌سازی بودند، اما کاخ سفید از ترس رویارویی با لابی‌های داخلی، تنها به تحریم چند شهرک‌نشین بسنده کرد. در نتیجه، اسرائیل در سال ۲۰۲۴ بیش از دو دهه پیشین زمین‌های کرانه باختری را مصادره کرد.

با آغاز دور دوم ریاست‌جمهوری ترامپ، بسیاری انتظار داشتند که رئیس‌جمهور جدید – که خود را معامله‌گر می‌داند – از نفوذ شخصی‌اش برای مهار بحران استفاده کند. اما در عمل، سیاست او نیز در برابر تل‌آویو متزلزل ماند. اگرچه دولت جدید در روز نخست موفق به برقراری آتش‌بس در غزه شد، تنها 6هفته بعد، اسرائیل آن را نقض کرد و واشنگتن واکنش موثری نشان نداد. در عوض، پروژه‌ای موسوم به «بنیاد بشردوستانه غزه» با مشارکت شرکت‌های آمریکایی و ارتش اسرائیل شکل گرفت که توزیع کمک‌های سازمان ملل را مختل کرد. طبق گزارش سازمان ملل، تا ماه اوت ۲۰۲5 نزدیک به ۹۰۰ فلسطینی در نزدیکی مراکز این بنیاد، در تلاش برای دریافت غذا، جان خود را از دست دادند.

در لبنان نیز، تضاد میان اهداف دو طرف آشکار است. آمریکا خواهان تقویت دولت مرکزی و تضعیف تدریجی حزب‌الله است، اما اسرائیل با تداوم حملات هوایی و اشغال چند نقطه در جنوب لبنان، این روند را مختل کرده است. در نتیجه، بی‌ثباتی ادامه دارد و هیچ توافق پایداری حاصل نشده است.

حتی در سوریه، جایی که سقوط رژیم اسد در سال ۲۰۲۴ در ابتدا پیروزی‌ای برای واشنگتن تلقی می‌شد، دخالت‌های اسرائیل بار دیگر معادلات را بر هم زد. حملات مکرر به زیرساخت‌های نظامی و اشغال بخش‌هایی از جنوب سوریه به بهانه حفاظت از اقلیت دروزی، بازسازی کشور را مختل کرده و تنش با ترکیه – عضو ناتو – را افزایش داده است. در واقع، هدف تل‌آویو حفظ سوریه‌ای ضعیف و تقسیم‌شده است، در حالی‌که واشنگتن به دنبال ثبات و جلوگیری از بازگشت داعش است.

در چنین شرایطی، توافق تازه غزه – که می‌تواند نقطه عطفی برای آرامش باشد – در معرض خطر قرار دارد. جزئیات مبهم تعهدات اسرائیل، به‌ویژه درباره خروج نیروها و تضمین عبور آزاد کمک‌های انسانی، این نگرانی را ایجاد کرده که تل‌آویو با بهانه‌های امنیتی مسیر بازسازی را مسدود کند. افزون بر آن، هیچ چشم‌اندازی از گفت‌وگو درباره تشکیل دولت فلسطینی در متن توافق دیده نمی‌شود؛ موضوعی که بدون آن، هیچ صلح پایداری ممکن نیست.

آزمون نهایی واشنگتن

ترامپ، مانند بسیاری از رؤسای‌جمهور پیش از خود، وعده داده که حضور نظامی آمریکا در خاورمیانه را کاهش دهد. اما تا زمانی که متحدش در تل‌آویو بر طبل جنگ می‌کوبد، چنین هدفی دست‌نیافتنی است. حمله اخیر اسرائیل به قطر – که به بهانه هدف قرار دادن مذاکره‌کنندگان حماس صورت گرفت – نشانه‌ای از اعتماد به نفس بیش از حد این رژیم است. این اقدام نه‌تنها روند گفت‌وگوهای صلح را مختل کرد، بلکه در پایتخت‌های عربی نگرانی ایجاد نمود که هرگونه نزدیکی به تل‌آویو ممکن است آنان را به میدان جنگ بکشاند.

در جهان امروز، جایی که ایالات متحده با چالش‌های هم‌زمان در آسیا و اروپا مواجه است، واگذاری ابتکار عمل در خاورمیانه به سیاست‌های نظامی‌محور اسرائیل، می‌تواند پیامدهایی جبران‌ناپذیر داشته باشد. بسیاری از فرماندهان نظامی آمریکا هشدار داده‌اند که بدون چشم‌انداز سیاسی برای فلسطین، رویکرد تل‌آویو تنها به «جنگ‌های بی‌پایان» منجر خواهد شد. در این میان، اگر نظم جهانی به «بازی برج جِنگا» تشبیه شود، اسرائیل همان قطعه‌ای است که ممکن است با کشیده شدنش، کل سازه فرو بریزد.

ایالات متحده در گذشته نیز نشان داده که می‌تواند از نفوذ خود برای مهار متحدانش استفاده کند. از آیزنهاور تا بوش پدر، کاخ سفید در مواقع لازم با تعلیق کمک‌ها یا تهدید به بازنگری روابط، اسرائیل را وادار به عقب‌نشینی کرده است. بنابراین، استفاده از اهرم فشار، بدعتی تازه نیست بلکه بازگشت به سنت دیپلماسی واقع‌گرایانه آمریکاست.

اکنون ترامپ در موقعیتی است که می‌تواند این مسیر را احیا کند؛ موقعیتی که البته نیازمند شجاعت سیاسی و پایداری در برابر فشارهای داخلی است. اگر واشنگتن بخواهد از تجربه تلخ دو سال گذشته درس بگیرد، باید بداند که صلح در خاورمیانه تنها زمانی پایدار می‌شود که آمریکا از سیاست تسلیم در برابر تل‌آویو فاصله بگیرد و نقش میانجی واقعی را ایفا کند.

foreignaffai copy