معمای خاورمیانه

 اگرچه گروگان‌های زنده آزاد شده‌اند، اما طبق پیش‌بینی، حماس نتوانسته بقایای همه قربانیان را پیدا کند.  کاروان‌های کمک باید مسیر خود را از میان آوارهای پر از مواد منفجره عبور دهند. حماس هنوز کنترل شهر غزه را در دست دارد و به مقابله با جناح‌های مخالف می‌پردازد. اگر حماس موفق به حفظ سلاح‌های خود شود، اسرائیل بهانه‌ خواهد داشت تا نیروهای نظامی خود را در منطقه حفظ و آماده شروع مجدد درگیری‌ها باشد. برای پیشبرد روند صلح، باید به زودی گام‌های بزرگی برداشته شود. مهم‌ترین نیاز فوری، استقرار نیروی بین‌المللی ثبات‌بخش و برقراری نظم و قانون در نوار غزه است. بدون این اقدام، توزیع کمک‌ها دشوار باقی خواهد ماند و یک حکومت موقت جدید نمی‌تواند وارد مرحله بازسازی و بهبود شود. فرماندهی مرکزی آمریکا در دوحه نقش مشورتی در استقرار این نیرو خواهد داشت، هرچند هیچ سرباز آمریکایی در آن دخالت نخواهد داشت. مصر نقش مهمی در آرام‌کردن اوضاع غزه دارد و در حال آماده‌سازی یک نیروی پلیس کوچک فلسطینی است (اسرائیل از تشکیل نیروی بزرگ‌تر نگران است). 

اندونزی به نظر می‌رسد آماده مشارکت قابل‌توجه در نیروی ثبات‌بخش است، اگرچه ممکن است برای این منظور خواهان تصویب قطعنامه‌ای در شورای امنیت سازمان ملل باشد. پاکستان و آذربایجان نیز به عنوان گزینه‌های دیگر مطرح شده‌اند.

توافق بر سر اندازه گروه‌ها و تنظیم ساختار فرماندهی و لجستیک چنین نیروهایی معمولا هفته‌ها یا حتی ماه‌ها طول می‌کشد، اما در این مورد چنین زمانی در اختیار نیست (البته اگر قرار است از یک وضعیت آشفته جلوگیری شود). هرچه این روند طولانی‌تر شود، مردم غزه ناامیدتر و خسته‌تر خواهند شد. همانند همیشه در مورد ترامپ، زبان و لحن او اغراق‌آمیز است و جزئیات ناقص و مبهم؛ و مثل همیشه در مورد ترامپ، این شائبه وجود دارد که با وجود نتایج اولیه و ارتقای فوری جایگاهش، اگر روند پیشرفت متوقف شود، حوصله و تحمل خود را از دست بدهد و به پروژه بزرگ بعدی خود مشغول شود. البته سابقه طرح‌های پیشین برای دستیابی به صلح پایدار در خاورمیانه چندان دلگرم‌کننده نیست. 

با این حال، این توافق هم‌اکنون یک نقطه عطف است، نه تنها به دلیل مقصد احتمالی آن، بلکه به دلیل چگونگی شکل‌گیری‌اش. این روند نکات زیادی درباره تحول منطقه در دو سال گذشته، تغییر احتمالی این تحولات توسط اولویت‌های ترامپ و مهم‌تر از همه، رویکرد اسرائیل در ضربه وارد آوردن به رقبایش در کنار کاهش قدرت و نفوذش، به ما می‌گوید. نتانیاهو می‌توانست ماه‌ها پیش با ارائه یک برنامه «روز پس از جنگ» که بیشتر به نفع منافع سیاسی و نظامی او طراحی شده بود، پیروزی خود را جشن بگیرد.

او این کار را انجام نداد، زیرا کابینه اش نتوانست بر سر پایان جنگ به توافق برسد و از نظر سیاسی آسان‌ترین راه ادامه جنگ بود. او می‌توانست پشت ابتکارات نظامی، حمایت داخلی را جلب کند، اما هرگونه اقدام دیپلماتیک که مستلزم امتیاز دادن به دیدگاه جامعه بین‌الملل یا آرمان‌های فلسطینی بود، تنها به تفرقه می‌انجامید. بنابراین ترامپ برای او تصمیم گرفت، به این معنا که نتانیاهو با توافقی مواجه شد که رئیس‌جمهور با شادمانی آن را به نام خود ثبت کرد و اگر فراتر از مراحل اولیه ناپایدار پیش برود، اسرائیل کنترل کمی بر روند آن خواهد داشت.

اشتباه نتانیاهو این بود که مطمئن بود می‌تواند نگرانی کسانی که از شدت کارزار نظامی اسرائیل انتقاد داشتند را نادیده بگیرد، زیرا از حمایت آمریکا اطمینان داشت. 

این وضعیت باعث شد که او به‌شدت به حسن‌نیت ترامپ، که به بی‌ثباتی در خلق و خو و تصمیمات مشهور بود، وابسته شود و در نهایت نقش رئیس‌جمهور را بیش از حد بدیهی بگیرد. لحظه سرنوشت‌ساز در نهم سپتامبر (۱۸ شهریور) رخ داد، زمانی که نتانیاهو مجوز حمله‌ علیه رهبران سیاسی حماس در دوحه را صادر کرد، اما این حمله ناکام ماند. قطر از نقض حاکمیت خود خشمگین و برآشفته شد و تهدید کرد که از نقش میانجی‌گری خود کنار می‌کشد. در نتیجه، ترامپ مجبور شد بین اسرائیل و قطر انتخاب کند. او قطر را انتخاب کرد.

Untitled2 copy

 تفاوت‌های دولت اول و دوم ترامپ

برای درک چگونگی رخ دادن این امر، باید به شرایط بسیار متفاوت دولت اول ترامپ بازگردیم. در سال ۲۰۱۷، مساله فلسطین اهمیت زیادی نداشت، زیرا رهبری فلسطین همچنان میان حماس در غزه و فتح در کرانه باختری اشغالی تقسیم شده بود. اسرائیل این تقسیم‌بندی را دامن زده بود. برای اکثر دولت‌های عرب، مساله راهبردی فوری‌تر، چالش برخی نیروهای منطقه ای، به‌ویژه حزب‌الله در لبنان بود. بزرگ‌ترین درگیری، با سطوح بسیار بالای تلفات و رنج، جنگ داخلی سوریه بود. ورود نیروی هوایی روسیه به متحدان اسد کمک کرد و نتیجه جنگ را علیه شورشیان تغییر داد. اسد نجات یافت. 

رئیس‌جمهور پیشین آمریکا، باراک اوباما، قصد داشت از خاورمیانه فاصله بگیرد و تمرکز خود را بر منطقه هند و اقیانوس آرام بگذارد. او از دخالت در جنگ داخلی سوریه خودداری کرد، اگرچه مجبور شد نیروهایی را به عراق بازگرداند، یعنی وقتی داعش از سوریه به سمت بغداد پیشروی کرد.  از سوی دیگر، اوباما برای جلوگیری از تبدیل شدن ایران به قدرت هسته‌ای، در سال ۲۰۱۵ با تهران توافق کرد. در جریان این تلاش‌ها، اوباما نه تنها با اسرائیل، بلکه با سعودی‌ها و دیگر کشورهای خلیج فارس نیز مخالف بود. اوباما به رژیم خودکامه سعودی آشکارا با دیده انزجار می‌نگریست.

در نقطه مقابل، ترامپ جذب ثروت و قدرت سعودی‌ها شد و با بی‌توجهی به سوابق حقوق بشری، ریاض را مقصد اولین سفر خارجی خود در سال ۲۰۱۷ قرار داد. او سپس آمریکا را از توافق هسته‌ای با ایران خارج و ادعا کرد با موجی از تحریم‌ها می‌تواند به توافق بهتری دست یابد. در ژانویه ۲۰۲۰، ترامپ دستور ترور ژنرال ایرانی قاسم سلیمانی را صادر کرد. در همان زمان، احساس تهدید اعراب از جانب ایران باعث شد کشورهای عرب و مسلمان روابط دیپلماتیک با اسرائیل برقرار کنند، اگرچه این توافق‌ها عمدتا قراردادی و تجاری بود. این توافق‌ها به «توافق‌های ابراهیم» معروف شدند، که مذاکرات آنها عمدتا توسط داماد ترامپ، جرد کوشنر، انجام شد و به مهم‌ترین دستاورد سیاست خارجی دولت اول ترامپ بدل شد.

از سال ۲۰۲۱، جو بایدن تلاش کرد دامنه توافق‌ها را به عربستان سعودی گسترش دهد و همزمان توافق هسته‌ای با ایران را احیا کند، اما پیشرفت محدودی در این زمینه حاصل شد. اثرگذاری آمریکا پس از خروج ناگهانی از افغانستان در تابستان ۲۰۲۱ و سپس تهاجم نظامی روسیه به اوکراین تضعیف و توجه آمریکا به جای دیگری معطوف شد. حتی دستیابی به یک توافق میان عربستان و اسرائیل در ازای وعده فروش تسلیحات آمریکایی به ریاض، قریب‌الوقوع به نظر می‌رسید، اما این روند پس از حمله هفتم اکتبر و واکنش اسرائیل مختل شد. پس از آن، همه چیز تحت‌الشعاع درگیری‌ها و بحران انسانی در غزه قرار گرفت.

بایدن چندین بار نارضایتی خود را از سیاست‌های نتانیاهو ابراز کرد، اما به نظر نمی‌رسید بتواند کار زیادی درباره کارزار سبعانه اسرائیل در غزه انجام دهد. شرکای نتانیاهو در ائتلاف راست‌گرای او، شکست حماس را بر بازگشت گروگان‌ها ترجیح می‌دادند. از آنجا که حماس آسیب می‌دید اما از بین نمی‌رفت، اصرار بر حذف کامل آن به فرمولی برای جنگ بی‌پایان تبدیل شد. حماس باید به عنوان نماد مقاومت زنده ماند، درحالی‌که امیدوار بود خشم بین‌المللی نسبت به رفتار اسرائیل، این رژیم را مجبور به پذیرش آتش‌بس کند. وقتی حزب‌الله لبنان وارد درگیری با اسرائیل بر سر غزه شد،‌ این گروه تلاش کرد از جنگ تمام‌عیار اجتناب کند. حزب‌الله غافلگیر شد وقتی اسرائیل در سپتامبر ۲۰۲۴ عملیات خود را به‌طور چشم‌گیری تشدید کرد، که شامل فرآیندی بی‌رحمانه برای حذف رهبران بود و با انفجار پیجرها آغاز شد. اسرائیل به ترور رهبر حزب‌الله روی آورد.

سپس شرایط به سوی آتش‌بس با حزب الله پیش رفت. در آوریل ۲۰۲۴، پس از آنکه حمله اسرائیل به کنسولگری ایران در دمشق منجر به ترور دو نظامی ارشد ایرانی شد، تهران حملاتی تلافی‌جویانه علیه اسرائیل انجام داد. با وجود اینکه رهبر حماس، اسماعیل هنیه، در تهران در ژوئیه گذشته ترور شد، تهران موشک‌هایی به سمت اسرائیل شلیک کرد که این بار خسارت بیشتری وارد کرد. اسرائیل سپس جنگ 12 روزه علیه ایران را کلید زد. از سوی دیگر، شورشیان مورد حمایت ترکیه علیه اسد پیشروی کردند و رژیم اسد ظرف چند روز در دسامبر فروپاشید. کسی نتوانست کار زیادی انجام دهد. در این میان، حوثی‌های یمن مقاومت نشان می‌دادند.

این یک تغییر چشم‌گیر در موازنه قدرت منطقه‌ای بود. همزمان با آماده شدن ترامپ برای مراسم تحلیف، یک توافق آتش‌بس بین اسرائیل و حماس با حمایت فرستاده او، استیو ویتکاف، به تصویب رسید. ترامپ برای سفر اول خود به منطقه در دوره دوم، کشورهای حاشیه خلیج فارس، را انتخاب کرد؛ کشورهایی که خانواده او به طور مرتب با آنها تجارت می‌کنند.  این بار او به قطر سفر کرد،

کشوری که در سال ۲۰۱۷ از دست داده بود؛ او برخی سرمایه‌گذاری‌های بزرگ در آمریکا را جشن گرفت و حتی یک هواپیما هدیه گرفت. کشورهای ثروتمند نفتی خلیج فارس در حال افزایش نفوذ و قدرت بودند. قطر نقش ویژه‌ای به عنوان میانجی برای خود ایجاد کرده بود و با میزبانی همزمان حماس و یک پایگاه نظامی آمریکا، واقع‌گرایی خود را نشان داده بود. در بیشتر دوره اول ترامپ، قطری‌ها با امارات و عربستان در اختلاف بودند. 

امارات و بحرین به توافقنامه‌های ابراهیم پیوستند، اما قطر و عربستان این کار را نکردند. این توافقات در طول جنگ غزه برقرار ماندند. هیچ کشور عربی روابط دیپلماتیک خود را با اسرائیل قطع نکرد، اگرچه در ماه‌های اخیر این روابط تحت فشار بیشتری قرار گرفته بود. نتانیاهو متوجه شد که اگر آتش‌بس تا زمان عقب‌نشینی ارتش اسرائیل ادامه یابد و حماس همچنان در غزه حضور داشته باشد، ائتلاف او احتمالا دوام نخواهد آورد. او دلیلی برای ترک این روند یافت. شرایط قبلا برای مردم غزه وحشتناک بود و با محاصره کامل، اکنون غیرقابل تحمل شده بود. طرح توزیع کمک‌های غذایی مورد حمایت اسرائیل و آمریکا، که هدفش حذف مسوولیت از سازمان‌های بین‌المللی وابسته به سازمان ملل بود، به قدری ناقص بود که در ترکیب با محاصره، شرایط قحطی را در نوار غزه ایجاد کرد. 

با این شرایط، حماس احساس نیاز به دادن امتیازات بزرگ برای آتش‌بس جدید نکرد. تلاش‌های ویتکاف برای احیای روند مذاکرات پیشرفت چندانی نداشت و به نظر می‌رسید ترامپ دیگر علاقه‌ای نداشت. با این حال، غرایز معامله‌گری او همچنان پابرجا بود. او ویتکاف را تشویق کرد تا ببیند آیا می‌تواند به جای آن با ایران توافقی به دست آورد اما اسرائیل و سپس آمریکا با حمله به ایران، امکان توافق را پایان دادند. الگوی مشخصی وجود داشت: ترامپ از اسرائیل حمایت می‌کرد، اما تنها تا حد مشخص و بر اساس شرایط خودش. او نمی‌خواست جنگ‌های همیشگی داشته باشد. در همین حال، اسرائیل به‌طور فزاینده‌ای به خاطر جنگ منزوی شده و این وضعیت با مواضع جناح راست درباره اخراج فلسطینی‌ها از غزه و الحاق کرانه باختری اشغالی تشدید شده بود.  مخالفت‌ها با سیاست‌های اسرائیل شدت گرفت. دولت‌های اروپایی، از جمله فرانسه و بریتانیا، تصمیم گرفتند یک دولت فلسطینی را به رسمیت بشناسند. این اقدام عمدتا نمادین بود و دولت ترامپ به‌طور فعال با این ایده مخالفت داشت.

مخالفت ترامپ برای نتانیاهو مایه آرامش بود، اما نشان می‌داد او چقدر تنهاست. حتی در داخل آمریکا، حمایت سنتی از اسرائیل رو به زوال بود، به‌ویژه در میان جوانان. اسرائیل احساس می‌کرد می‌تواند بدون ترس از مجازات عمل کند، اما تنها به این دلیل که ترامپ همیشه طرف او را می‌گرفت. به همین دلیل، حمله اسرائیل به دوحه به یک اشتباه بزرگ تبدیل شد. هدف این بود که رهبران سیاسی حماس از بین بروند و توافق آتش‌بس متوقف شود؛ اما شکست آن به معنای زنده ماندن رهبران و تقویت روند صلح بود.

قطر خشمگین شد و به همین دلیل ترامپ هم خشمگین شد. ترامپ تلاش زیادی کرد تا نشان دهد که در این طرح، اسرائیل نقشی نداشته و قول داد اجازه ندهد چنین حمله‌ای به قطر بار دیگر تکرار شود. اکنون ترامپ نه تنها آتش‌بس می‌خواست، بلکه یک طرح بلندپروازانه‌تر موسوم به «روز بعد» را نیز برای حل این مساله یک‌بار برای همیشه مدنظر داشت. او به ضرورت جلب حمایت کشورهای عربی پی برد، که ناگزیر به معنای توجه بیشتر به مساله فلسطین بود. باید تضمین می‌شد که هیچ جابه‌جایی اجباری فلسطینی‌ها صورت نگیرد، اشغال غزه رخ ندهد، الحاق کرانه باختری انجام نشود و حداقل امکان تشکیل دولت فلسطینی فراهم باشد.

پیش از انتشار طرح، نتانیاهو توانست برخی از عباراتی که مربوط به خلع سلاح حماس و عقب‌نشینی اسرائیل بود را تغییر دهد، اما جهت‌گیری کلی طرح را نتوانست دستکاری کند. تنها چیزی که توانست درباره دولت فلسطینی به دست آورد، پذیرش مخالفتش توسط ترامپ بود. ترامپ نه تنها او را مجبور کرد که طرح را امضا کند، بلکه نتانیاهو را واداشت برای عذرخواهی با نخست‌وزیر قطر تماس بگیرد. چون واضح بود که نتانیاهو تحت فشار برای توافق قرار گرفته است. در عوض، این ترامپ بود که تشویق‌ها را دریافت کرد، درحالی‌که نتانیاهو با سرزنش‌ها روبه‌رو شد.ما می‌دانیم که همه چیز ممکن است از هم بپاشد، اما می‌توانیم لحظه‌ای به روندی امیدوارکننده‌تر نگاه کنیم.  اولین گام‌ها سخت‌ترین هستند.

 دولت‌های عربی و ترکیه قول دادند که حماس را کنترل کنند، تا زمانی که ترامپ اسرائیل را تحت کنترل نگه دارد. بزرگ‌ترین مساله آن نیست که اسرائیل می‌خواهد با غزه چه کند، بلکه فشار مداوم بر کرانه باختری است. اگر نیروی تثبیت‌کننده به‌طور موفقیت‌آمیز معرفی شود؛ اگر از قابلیت‌های نظامی حماس کاسته شود؛ اگر حکومت انتقالی بتواند زندگی در غزه را آرام تر کند؛ اگر منابع صرف رفاه مردم شود؛ و اگر دولت فلسطین بتواند اصلاحات وعده داده شده را اجرا کند - اینها مجموعه‌ای از «اگرهای» بزرگ هستند - آنگاه به مرور زمان یک دولت فلسطینی نوپا شروع به شکل‌گیری خواهد کرد.  اسرائیل تقریبا نمی‌تواند کاری در این زمینه انجام دهد.

اگر ائتلافی کمتر راست‌گرا در قدرت باشد، ممکن است منطق احترام به آرمان‌های فلسطینی در کرانه باختری را بپذیرد و به دنبال آن، وعده گسترش توافق‌های ابراهیم، از جمله به سعودی‌ها میسرتر شود. چالش‌های زیادی پیش رو است، اما اینها مسائل مربوط به بازیگران جدید قدرت در خلیج فارس است که با آمریکا همکاری می‌کنند. به زودی خواهیم دید که آنها برای این وظیفه آماده‌اند یا خیر.

فایننشال تایمز

* گزارشگر فایننشال‌تایمز