(بخش بیستوسوم)؛
بازی بزرگان: سناریوهایی برای همزیستی چین و آمریکا در دهه ۲۰۳۰

در موقعیتهای سرنوشتساز، دغدغه نهایی دولتها قدرت نیست، بلکه امنیت است». واقعگرایان تدافعی استدلال میکنند که دولتهای منطقی که به دنبال بقا هستند، باید تواناییهای نظامی کافی برای دفاع از منافع حیاتی خود داشته و درعینحال تهدید دیگران را تا حد امکان به حداقل برسانند؛ بهطوریکه باعث برانگیختن واکنش تهاجمی دیگران یا ایجاد ائتلاف متعادلی نشوند که تواناییهای ترکیبیشان، آنها را آسیبپذیرتر کند. بنابراین، واقعگرایان تدافعی میپذیرند که هرجومرج دولتها را به قدرتطلبی تشویق میکند و به آنها اجازه میدهد در صورت تمایل برای کسب آن تلاش کنند. اما درعینحال، فقدان یک اقتدار مرکزی نیز به دولتها انگیزههای قدرتمندی برای مقابله با تقلا در راستای هژمونی میدهد.
به همین دلیل، در غیر این صورت، رقبای محتاط برای مقابله با هر کشوری که به نظر میرسد بزرگترین تهدید را در یک برهه زمانی معین ایجاد میکند، نیروهای خود را به یکدیگر ملحق میکنند. واقعگرایان تهاجمی تنها روی مطلوبیت کسب قدرت بیشتر تمرکز میکنند؛ واقعگرایان تدافعی تاکید میکنند که تلاش برای انجام این کار - درصورتیکه این امر دیگران را به تشکیل ائتلاف قدرتمندی علیه آن دولت سوق دهد - میتواند امنیت کشور را کاهش دهد.
واقعگرایان تدافعی میپذیرند که روابط بین چین و ایالات متحده رقابتی خواهد بود؛ اما آنها نسبت به دورنمای اجتناب از جنگ و حفظ سطح قابلتوجهی از همکاری خوشبینتر هستند. قبل از هر چیز، آنها تاکید میکنند که جدای از امکانِ دور از دسترسِ یک بدهبستان هستهای همهجانبه، هیچ یک از این دو دولت تهدیدی موجودیتی برای دیگری ایجاد نمیکند. هیچیک نمیتواند امیدوار به غلبه بر دیگری باشد، اقتصاد دیگری را خراب یا دولتش را سرنگون کند. همزیستی بین این دو فقط مطلوب نیست، بلکه اجتنابناپذیر است.
آنها همچنین بر این باورند که تلاش چین برای هژمونی منطقهای احتمالا با شکست مواجه خواهد شد. در عصر مدرن، تقریبا همه تلاشهای قبلی برای هژمونی منطقهای به جز یک مورد، با شکستهای فاجعهباری برای قدرت بزرگی که این تلاش را انجام داد (در هر مورد به دست ائتلاف متعادلکننده قدرتمندتر) ختم شد. ظهور چین و رفتار بهشدت پرخاشگرانهاش باعث شده بسیاری از همسایگان این کشور به توازن جدیتر رویآورند و آسیا مملو از جوامع بسیار ناسیونالیستی است که فعالانه در برابر هرگونه تلاش پکن برای تسلط بر آنها مقاومت میکنند. علاوه بر این، ژاپن و کرهجنوبی درصورتیکه نیاز به بازدارندگی را احساس کنند، میتوانند بهراحتی به سلاح هستهای دست یابند و توانایی چین برای مجبور کردن آنها به پذیرش سلطه خود را محدودتر کند.
به این دلایل، واقعگرایان تدافعی بر این باورند که جلوگیری از تبدیلشدن چین به یک هژمون منطقهای چندان دشوار نخواهد بود. ایالات متحده در این تلاش نقش دارد، اما بسیاری از این «بار» میتواند و باید بر دوش قدرتهای محلی باشد که به نفع خود عمل میکنند. واقعگرایان تدافعی همچنین از تلاشهای ایالات متحده برای کاهش تنشها با پکن بهمنظور کاهش تصور تهدید این کشور و تمایل همزمانش برای تجدیدنظر در وضعیت موجود منطقه و همچنین اطمیناندادن به متحدان ایالات متحده که ممکن است وسوسه شوند از واشنگتن فاصله بگیرند (اگر این کشور را تهدیدی بزرگتر برای ثبات منطقهای ببینند) حمایت میکنند.
بهویژه، واقعگرایان تدافعی بر این باورند که چین و ایالات متحده بهطور یکسان میتوانند از سیاستهای طراحیشده برای تقویت امنیت (در مقابل به حداکثر رساندن صِرف قدرت) بهره ببرند، حتی اگر رقابت در سایر حوزهها ادامه یابد. آنها اصولا مواضع نظامیِ دفاعی را توصیه میکنند که برای محدودکردن توانایی پکن جهت اعمال قدرت علیه همسایگانش طراحی شده (مانند استراتژیهای «خارپشتی» و انکار منطقهای) درحالیکه از توسعه قابلیتهای متعارف یا طرحهای جنگی که مستلزم تهدید یا حمله به قلمرو چین است، خودداری میکنند. واقعگرایان تدافعی همچنین موافق توافقهای کنترل تسلیحات هستند که هدفش کاهش انگیزههای «حمله اول» (چه در حوزه هستهای و چه در حوزه سایبری) و تشکیل اتحادهای دفاعی است که اعضایش را متعهد میکنند در صورت حمله، به یکدیگر کمک کنند؛ البته نه در زمانی که یکی از اعضا، متجاوز باشد.