چرا واشنگتن و پکن قادر به مدیریت انفرادی بحران اقتصادی نیستند؟
ورود به عصر «آشوب محاسبهشده متقابل»
آتشبس شکننده تجاری بین آمریکا و چین فروپاشیده است. آنچه در پیش است، کمتر یک جنگ تجاری سنتی و بیشتر یک رقابت مستمر اقتصادی است که در آن هر دو کشور، اجبار و فشار را به ابزاری رسمی در سیاست اقتصادی خود تبدیل کرده و وابستگی متقابل اقتصادی را به منبع نفوذ تبدیل میکنند.
در این شرایط، رویارویی دیگر به معنای شکست سیاستها نیست، بلکه ابزاری برای آزمایش زنجیرههای تامین، بهرهبرداری از عدم تقارنها و فشار آوردن به رقیب بدون ورود به جنگ اقتصادی تمامعیار است.
اگر دوران جنگ سرد با تعادل هستهای محدودیت متقابل ایجاد میکرد، رقابت اقتصادی امروز اقدامات تشدید کننده را پاداش میدهد. هر طرف با نشان دادن توانایی مدیریت اختلال و نه اجتناب از آن، نفوذ و برتری کسب میکند.
بازدارندگی امروز دیگر تنها درباره بقا نیست، بلکه درباره تسلط بر ناپایداری است، با اعتقاد هر دو کشور که میتوانند دیگری را پشت سر بگذارند، مانور دهند و عملکرد بهتری داشته باشند.
این روند به کندی آغاز شد و سپس ناگهان شتاب گرفت. آتشبس تجاری ظریف که در بهار مذاکره و در مادرید تابستان امسال تایید شد، تقریبا بلافاصله فرسوده شد. ماه گذشته، پکن تحقیقات ضد دامپینگ و ضد تبعیض درباره سیاست چیپهای آمریکا را آغاز و سپس غولهای حوزه نیمهرسانا در آمریکا را هدف گرفت. شرکتهای چینی، از جمله بایتدنس و علیبابا، موظف شدند خرید چیپهای انویدیا را به دلایل امنیت ملی متوقف کنند. همزمان، واشنگتن قوانین جدیدی برای ۵۰ درصد شرکتهای تابعه اعمال کرد و کنترلهای فناوری را به زیرمجموعههای شرکتهای چینی گسترش داد.
در آستانه نشست پیشنهاد شده بین دونالد ترامپ و شی جینپینگ در سئول، این اقدامات ابتدا به عنوان ژستهای سیاسی کماهمیت تلقی شدند، اما هفته گذشته واقعیت آشکار شد. پکن محدودیتهای صادراتی گستردهای برای آهنرباهای خاکی کمیاب و مواد با عملکرد بالا اعمال و قوانین صدور مجوز را سختتر کرد، اقدامی که عملا کنترل چین بر آنچه جهان میتواند با این مواد بسازد را تثبیت کرد.
واکنش ترامپ سریع بود: تهدید به تعرفههای سنگین، محدودیتهای نرمافزاری جدید و هشدار درباره احتمال لغو نشست، مگر اینکه چین مسیر خود را تغییر دهد. علیرغم تهدیدها و لافزنیها، نشست در سطح رهبران برگزار خواهد شد، زیرا هر دو طرف به آن نیاز دارند؛ ترامپ برای نمایش کنترل بر آشوب و شی برای مدیریت آن.

سران هر دو کشور اکنون گفتوگو را نه به عنوان آتشبس، بلکه به عنوان اهرم فشار میبیند. استمرار نشست با وجود آشفتگی، نشان میدهد رویارویی بخشی از رقص سیاسی شده است، نه شکست آن. هر اقدام اختلال، توهم کنترل را تقویت میکند و هر دو طرف را به تشدید بیشتر ترغیب میکند، با این تصور که دیگری زودتر عقبنشینی خواهد کرد.
این چارچوب نوظهور، که به «اختلال متقابل مطمئن» معروف است، شبیه همارز اقتصادی مفهوم «نابودی تضمین شده متقابل» (MAD) دوران جنگ سرد است، با این تفاوت که اختلال اقتصادی قابل بازگشت، تکرارپذیر و قابل کنترل است. تمرکز اکنون بر تسلط بر ناپایداری و مدیریت شوکهاست، نه دستیابی به ثبات مطلق.
دو کشور از ابزارهای اقتصادی مانند حذف گزینشی و کمبود کنترلشده منابع و فناوری برای فشار و ایجاد نفوذ استفاده میکنند. چین ممکن است تحمل درد بالاتری داشته باشد، اما ایالات متحده هنوز ظرفیت بیشتری برای تحمیل هزینهها دارد و نقاط گلوگاهی همچون نیمهرساناهای پیشرفته و دسترسی به سیستم دلاری را کنترل میکند.
در این عصر، تابآوری معیار قدرت نیست؛ سرعت تصمیمگیری و توانایی مدیریت اختلال تعیینکننده است. منطق بازدارندگی سنتی جنگ سرد صبر و دوام را ارزش میداد، اما رقابت امروز، سرعت و شوک را پاداش میدهد و هر دو طرف در تلاشند پیش از فروپاشی سیستم، رقیب را مجبور به تسلیم کنند. خطر این است که در تلاش برای پیروزی سریعتر، هر دو ممکن است کنترل کامل را از دست بدهند.
این روند نشان میدهد که اقتصاد جهانی به شکل روزافزونی به ابزار فشار و سلاح تبدیل شده است. برخلاف دوره جنگ سرد که بازدارندگی هستهای مبتنی بر تهدید به نابودی بود، بازدارندگی اقتصادی امروز مبتنی بر مهار اختلال و کنترل وابستگیها است. هر کشور در تلاش است تا نه فقط ضربه بزند، بلکه ضربههای طرف مقابل را نیز پیشبینی و مدیریت کند.
زنجیرههای تامین جهانی اکنون نقطه اصلی رقابتاند. از نیمهرساناها تا باتریها و مواد معدنی کمیاب، هر نقطهای که کشورها بتوانند کنترل کنند، اهرم فشار بالقوهای برای نفوذ و چانهزنی ایجاد میکند. سیاست حذف گزینشی و کمبود هدفمند، دیگر صرفا ابزار اقتصادی نیست؛ این ابزارها به بخشی از سیاست خارجی و امنیت ملی تبدیل شدهاند.
چین در تلاش است با مدیریت محدودیتهای صادراتی و کنترل مواد حیاتی، موقعیت خود را در زنجیرههای تولید جهانی تثبیت کند. ایالات متحده نیز با کنترل فناوری پیشرفته، نرمافزارهای طراحی و دسترسی به سیستم دلاری، همچنان نفوذ خود را حفظ میکند. این تعامل پیچیده باعث شده که هر دو طرف در چرخهای از تشویق، فشار و عقبنشینی محدود قرار گیرند، چرخهای که نظم نسبی و تعادل شکنندهای را شکل داده است.
نکته کلیدی این است که در این رقابت، سرعت واکنش و توانایی مدیریت شوکها اهمیت بیشتری از قدرت مطلق اقتصادی دارد. هرگونه کندی یا اشتباه در محاسبه میتواند فرصت فشار را از دست بدهد یا واکنش طرف مقابل را تشدید کند. به عبارت دیگر، کنترل و هدایت آشوب، به ابزار اصلی سیاست اقتصادی و بینالمللی تبدیل شده است.
جهان شاهد تغییر قواعد بازی اقتصادی است. کشورهایی که بتوانند در این محیط پیچیده انعطافپذیر باشند و شبکههای تامین خود را مدیریت کنند، موقعیت رقابتی بهتری خواهند داشت. اما کشورهایی که وابستگیهای خود را به قدرتهای بزرگ محدود کرده و از شوکهای اقتصادی نمیتوانند عبور کنند، آسیبپذیر خواهند بود.
این رقابت اقتصادی و سیاسی همچنین نشان میدهد که ثبات اقتصادی جهانی دیگر تضمینشده نیست و هر اختلال یا محدودیت صادراتی میتواند اثرات گستردهای بر تولید، سرمایهگذاری و جریان فناوری داشته باشد.
در مجموع، عصر جدیدی آغاز شده است؛ عصری که در آن هر حرکت اقتصادی، هر اقدام سیاسی و هر تصمیم تجاری، بخشی از رقابت پیچیده و محاسبهشده بین دو ابرقدرت است. در این بازی، نه نابودی کامل و نه ثبات مطلق، بلکه کنترل اختلالها و مدیریت شوکها، معیار واقعی قدرت و نفوذ خواهد بود.

* محقق ارشد چین در بنیاد دفاع از دموکراسیها