بازی بزرگان: سناریوهایی برای همزیستی چین و آمریکا در دهه ۲۰۳۰
لیبرالیسم سیاسی استدلال میکند که نوع رژیم یا توزیع قدرت و ترجیحات در داخل کشورها تاثیرات قدرتمندی بر سیاست خارجی دارد. این دیدگاه شامل این ادعا میشود که دولتهای لیبرال به گسترش اصول لیبرال در خارج از کشور سوق داده میشوند یا این باور گسترده که «دموکراسیها با یکدیگر نمیجنگند». لیبرالیسم اقتصادی استدلال میکند که سطوح بالای وابستگی متقابل اقتصادی مانع منازعه میشود؛ زیرا دولتها میتوانند بهراحتی آنچه را که نیاز دارند از طریق تجارت بهدست آورند تا جنگ و به این دلیل که نمیخواهند منافع تجارت و سرمایهگذاری را با واردشدن به جنگ از دست بدهند. انترناسیونالیسم لیبرال معتقد است که دولتها میتوانند قوانین و نهادهایی را برای غلبه بر این ترس ایجاد کنند که دیگران توافقها را نادیده گرفته یا از آنها تقلب میکنند و در نتیجه، به نتایج همکاریای بیشتر از آنچه بیشتر واقعگرایان انتظار دارند، دست مییابند.
در سرخوشیای که به دنبال پایان صلحآمیز جنگ سرد رخ داد، هر سه رشته نظریه لیبرال، خوشبینی سادهلوحانهای را در مورد آینده چین و ایالات متحده دامن زدند. محققان، صاحبنظران و سیاستمداران با متقاعدشدن به اینکه سرمایهداری لیبرال دموکراتیک تنها راه قابلدوام در جهان «در حال جهانیشدن» است، به این نتیجه رسیدند که تعامل اقتصادی با چین پیوندهای قدرتمندی از وابستگی متقابل ایجاد میکند و خطرات درگیری را کاهش میدهد. برخی دیگر استدلال میکردند که شهروندان چین خواستار آزادیهای سیاسی بیشتری خواهند بود و حزب کمونیست چین با فشارهای قدرتمندی برای لیبرال شدن مواجه است آن هم درحالیکه این کشور مدرن و ثروتمندتر میشود، اگرچه آنها گاهی اوقات تصدیق میکردند که گذار به دموکراسی واقعی اجتنابناپذیر نیست. در نهایت، به قول «رابرت زولیک»، معاون وقت وزیر امور خارجه، استقبال از چین در نهادهای بینالمللی موجود، این احتمال را بیشتر میکند که به یک «ذینفع مسوول» تبدیل شود و انگیزههایش برای تجدیدنظر در نظم جهانی موجود را کاهش دهد. این دیدگاه خوشبینانه از همگرایی احتمالی و همکاری نهادینه شده امروزه – اگر بهواقع چنین باشد - طرفداران کمی دارد.
دیدگاه لیبرال سادهتر و پیچیدهتر همچنان ممکن است راهنمایی مفیدی برای آینده روابط چین و ایالات متحده باشد. حتی اگر چین یک استبداد تکحزبی باقی بماند و روابط بین پکن و واشنگتن بهشدت رقابتی باشد، ترکیبی از وابستگی اقتصادی متقابل و تعهد چین به نهادهای کلیدی جهانی ممکن است رقابت را به میزان قابلتوجهی کاهش داده و خطر جنگ را نیز بکاهد. همانطور که «یان جانستون» مستند کرده است، چین به بسیاری از نهادهای بینالمللی موجود - در برخی موارد بیشتر از ایالات متحده - متعهد است. برای مثال، در سالهای اخیر، واشنگتن بسیار بیشتر از پکن برای تضعیف «سازمان تجارت جهانی» تلاش کرده است. همانطور که نظریههای لیبرال پیشبینی میکنند، منافع مالی و تجاری در چین و ایالات متحده بهطور فعال با محدودیتهای تجاری که هر دولت بر دیگری اعمال کرده مخالفت کرده و رهبران سیاسی را برای کاهش تنشها و جلوگیری از گسست پرهزینه تحتفشار قرار دادهاند. این تلاشها حداقل تا حدی موفقیتآمیز بوده است: تلاشها برای «جداکردن» یا «ریسکزدایی» از اقتصادهای این دو کشور باعث کاهش مبادلات اقتصادی نسبت به آن چیزی که در غیر این صورت باید میبود، شده است؛ اما تجارت بین آنها همچنان در سال۲۰۲۲ به بالاترین حد خود رسید و هر کشور در میان شرکای تجاری برتر دیگری باقی ماند.