جهان امروز، همچنان یک جهان کیسینجری است که در آن قدرت بر اخلاق ارجحیت دارد؛
دیپلمات درخشان یا جنایتکار جنگی؟
در جریان خدمت به عنوان سرباز آمریکایی در جنگ جهانی دوم، کیسینجر شاهد آزادی اردوگاه بازداشتی ها و زندانیان سیاسی و قومی نازیها درهانوفر-آهلِم بود. آنچه دید، او را به شدت تحت تاثیر قرار داد و دیدگاهی بدبینانه نسبت به طبیعت انسان در او شکل داد. دیوید کیسینجر، پسر او، میگوید: «این تجربه به او آموخت که قدرت تنها ابزار واقعی برای مقابله با شر است.» این تجربه، سنگ بنای فلسفه او در سیاست خارجی شد؛ فلسفهای که بر واقعگرایی سیاسی (realpolitik) و تمرکز بر قدرت به جای اصول اخلاقی یا قواعد نهادی تاکید داشت.
مستند دو قسمتی «امریکن اکسپریِنس»، نشان میدهد که کیسینجر چگونه به عنوان مشاور امنیت ملی (۱۹۶۹ تا ۱۹۷۵) و سپس وزیر امور خارجه (۱۹۷۳ تا ۱۹۷۷) در دولتهای نیکسون و فورد، از قدرت خود برای تثبیت جنگ سرد، جلوگیری از بروز فاجعه هستهای و مدیریت بحرانهای بینالمللی استفاده کرد. دستاوردهای او شامل میانجیگری در جنگ اعراب و اسرائیل ۱۹۷۳، اجرای سیاست کاهش تنش با اتحاد جماهیر شوروی (دِتانت) و باز کردن روابط دیپلماتیک با چین است. بهویژه مذاکرات «سالت ۱» (معاهده محدودیت تسلیحات استراتژیک) در ۱۹۷۲، که محدودیتهایی برای تولید و نگهداری موشکهای هستهای توسط دو ابرقدرت ایجاد کرد، نقطه عطفی در دیپلماسی هستهای به شمار میآید. این معاهده، بهرغم محدودیتهای خود، نشاندهنده تلاش کیسینجر برای ایجاد تعادل قدرت و جلوگیری از رقابت تسلیحاتی غیرقابل کنترل بود. مذاکرات «سالت ۱» دشواریهای لجستیکی و سیاسی بسیاری داشت؛ از جمله مشکلات فنی مانند خرابی دستگاههای فتوکپی شوروی که کیسینجر مجبور شد با خلاقیت و زیرکی، نسخههای معاهده را از طریق روشهای غیرمعمول تهیه و ارسال کند.
کیسینجر از طریق تدریس در هاروارد و انتشار کتاب تاثیرگذار خود، «سلاحهای هستهای و سیاست خارجی» (۱۹۵۷)، به چهرهای مهم در سیاست خارجی تبدیل شد. او هرگز صرفا به دنبال قدرت برای کسب قدرت نبود، بلکه راهبردهایی طراحی میکرد تا از وقوع جنگ هستهای جلوگیری شود. دیوید کیسینجر میگوید: «او قدرت ایالات متحده را تقویت میکرد زیرا آمریکا آخرین امید بشریت بود و او این موضوع را شخصا تجربه کرده بود.»

با این حال، کیسینجر برای دستیابی به اهداف خود، نهادها و قواعد حقوقی و اخلاقی را نادیده گرفت و حقوق بشر را قربانی کرد. او از مسیرهای پشت پرده، دروغ، فریب و تهدید برای پیشبرد سیاست خارجی استفاده کرد و از جمله طراح عملیات نظامی مخفیانه در کامبوج بود. این اقدامات باعث شد فرهنگ «هر کاری لازم است» در کاخ سفید شکل بگیرد که مسوولیتپذیری را نادیده میگرفت و زمینه را برای رسوایی واترگیت فراهم کرد.
کیسینجر با چشمپوشی از سیاست داخلی کشورهای متحد، حمایت از رژیمهای سرکوبگر را ممکن ساخت. نمونههایی از آن شامل پاکستان و کودتای ۱۹۷۳ در شیلی است که منجر به روی کار آمدن ژنرال آگوستو پینوشه و نقض گسترده حقوق بشر شد. مستند مذکور با استفاده از تصاویر و صدای قربانیان، پیامدهای انسانی تصمیمات کیسینجر را به نمایش میگذارد. سوپال ایر، پژوهشگر آمریکایی-کامبوجی، میگوید: «آیا قربانیان ژئوپلیتیک و تصمیماتی هستند که با نیت خوب گرفته شده اما به فاجعه انجامیدهاند؟ بله، قطعا». کارشناسان مستند معتقدند که کیسینجر از تجربه خود با آلمان نازی درسهای اشتباه گرفت. تمرکز بیش از حد او بر قدرت، نه تنها باعث پذیرش خشونت سیاسی و سرکوب شد، بلکه سیاستهای او نیروهای مخرب را تقویت کرد و ناپایداریای ایجاد کرد که او قول داده بود از آن جلوگیری کند.
باراک اوباما در ۲۰۱۶ اشاره کرد: «بمبهایی که زیر نظر کیسینجر پرتاب شدند، هنوز پای کودکان خردسال آسیب میرساند. این راهبرد چگونه به منافع ما خدمت کرد؟»
مستند همچنین به تصویر کشیدن تفاوت میان دستاوردهای بزرگ و هزینههای انسانی میپردازد. تصاویر بمبارانها و فاجعههای انسانی در کامبوج، قربانیان حقوق بشر در شیلی و پاکستان و شرایط جنگ اعراب و اسرائیل، واقعیتهای تلخ پشت سیاست خارجی واقعی را نشان میدهد. در کنار آن، لحظات انسانی و سبکتر مذاکرات دیپلماتیک، مانند حل مشکلات فنی و لجستیکی «سالت 1»، تنوع روایت را به مخاطب ارائه میدهد.
آیا کیسینجر یک دیپلمات درخشان بود یا یک جنایتکار جنگی؟ روش روایت مستند، دیدگاهی تازه و جایگزین نسبت به نگاه سیاهوسفید رایج دربارهی کارنامه او ارائه میدهد. فیلم با بهرهگیری از مجموعهای گسترده و دقیق از منابع تصویری و گفتاری، کارشناسانی بینشمند را به مخاطب معرفی میکند که پیچیدگیها و تناقضهای اجتنابناپذیر در فهم شخصی را که دوران حرفهایاش با لحظات مهم و تعیینکنندهای در تاریخ همراه بوده، به خوبی توضیح میدهند.
در حالی که کیسینجر و نیکسون همه این اقدامات را با هدفی استراتژیک و قانعکننده انجام دادند - ایجاد تعادل قدرت میان قدرتهای غالب برای کاهش خطر جنگ هستهای و گسترش توتالیتاریسم- در سالهای اخیر، کشور شاهد آن بوده که رئیسجمهوری با ذهنیتی مشابه ماکیاولی، اما بدون هیچ هدف راهبردی روشن، به سیاست خارجی میپردازد. دونالد ترامپ و مشاوران او، هنجارها را نادیده میگیرند، نهادها را میشکنند و حقوق بشر را برای رسیدن به قدرت نقض میکنند. در سال ۲۰۲۵، انجام حملات مرگبار نظامی بر روی قایقها در کارائیب بر اساس ادعاهای بدون سند مبنی بر پر بودن آنها از اعضای گروههای قاچاق مواد مخدر به ایالات متحده، به یک رویه عادی تبدیل شده است.
میراث کیسینجر به روشنی نشان میدهد که تمرکز بر قدرت، بدون رعایت اصول اخلاقی و نهادهای دموکراتیک، هزینههای سنگینی به همراه دارد. پذیرش حکومتهای ناقض حقوق بشر، نادیده گرفتن قوانین و هنجارهای داخلی، استانداردهایی را تضعیف کرد که برای پاسخگو
نگه داشتن مقامات ضروری هستند. اگرچه اقدامات او با هدف ایجاد تعادل قدرت و جلوگیری از جنگ هستهای انجام شد، پیامدهای انسانی و سیاسی آن بسیار گسترده بود. به این ترتیب، میتوان گفت که جهان امروز، همچنان جهان کیسینجر است: جهانی که در آن قدرت بر قواعد و اخلاق ارجحیت دارد و تصمیمات دیپلماتیک، پیامدهای انسانی گستردهای به همراه دارند. تجربه کیسینجر، هم در موفقیتهای دیپلماتیک و هم در هزینههای انسانی، یادآور پیچیدگیهای سیاست جهانی است و نشان میدهد که انتخابهای قدرت، همواره با پیامدهایی عمیق و غیرقابل انکار همراه هستند.

* استاد تاریخ دانشگاه پرینستون