(بخش بیستوهفتم)؛
سناریوهایی برای همزیستی چین و آمریکا در دهه ۲۰۳۰
ظهور ناسیونالیسم مدرن نمونه دیگری از سازهانگاری دارای تاثیر است. این احساس که مردمان مشخصی یک گروه منحصربهفرد با احساس تعلق مشترک، تاریخ و فرهنگ مشترک و احساس جمعی از خود بهعنوان تشکیلدهنده یک «ملت» تشکیل میدهند، نقش کلیدی در چگونگی تعریف دولتها از منافع خود و تدوین سیاستهای دولتی ایفا میکند. چنین آگاهی جمعیای تا دو قرن گذشته در بیشتر نقاط جهان وجود نداشت؛ اما اکنون بسیار گسترده شده است. هویتهای ملی معمولا مبتنی بر روایتهای تاریخی خاص، معمولا خودخواهانه است که اغلب تاثیر عمیقی بر اقداماتی که دولتها مشروع میدانند، میگذارند.
سازهانگاری ما را تشویق میکند تا شیوههای متفاوتی را که ایالات متحده و چین به گذشته مینگرند، در نظر بگیریم. نخبگان آمریکایی تاریخ خود را دلیلی بر فضایل استثنایی کشورشان میدانند که به باورشان ظهورش و تبدیلشدنش به یک قدرت بزرگ را تقریبا اجتنابناپذیر ساخته و حقوق و مسوولیتهای جهانی ویژهای به او [ایالات متحده] میدهد. از نظر آنها، آمریکا «قدرت ضروری» است که نظارتش بر یک «نظم قاعدهمحور» تقریبا برای همه مفید بوده و باید تا زمانی که ممکن است حفظ شود. از جمله، این دیدگاه حفظ نقش فعال امنیتی ایالات متحده در آسیا را توجیه میکند. بااینحال، برای نخبگان چینی، گذشته نزدیک شامل یک «قرن تحقیر» است که در آن قدرتهای بزرگ متخاصم از دوردستها بارها از ضعف چین سوءاستفاده کردند.
از این منظر، ظهور اخیر این کشور «بازگشتی دیرهنگام» به جایگاهش بهعنوان (یا شاید) یک قدرت جهانی پیشرو است و پکن باید بر هر تلاشی برای نفی این مکان واقعی غلبه کند. به همین ترتیب، وقتی نویسندگان چینی مفاهیمی مانند «تیان شیا» را مطرح میکنند یا استدلال میکنند که «آسیا برای آسیاییها است»، این جهانبینی را ترویج میکنند که حضور ایالات متحده همانا حضور یک «خارجی نامشروع» در منطقه است و میگویند که دیگر کشورهای آسیایی از رهبری چین بزرگتر منتفع خواهند شد.
در جایی که واقعگرایان بر نقش قدرت سخت و ائتلافهای متوازنکننده تاکید میکنند و لیبرالها بر تاثیر نوع رژیم، روابط اقتصادی یا نهادها تاکید میکنند، سازه انگاران به استدلالها و ادعاهای هنجاری توجه میکنند که واشنگتن و پکن برای متقاعدکردن دیگران به پذیرش یا بهطور ضمنی حمایت از نتایج سیاست ترجیحی خود بهکار میگیرند. هر یک بهسرعت به نقصهای اخلاقی دیگری اشاره کرده و میکوشند تا ادعاهای سرزمینی در تفاسیر مختلف تاریخی را توجیه یا تضعیف کنند، بر سر برداشتهای متضاد حقوق بشری بحث کنند و تلاش کنند تا بحثهای جهانی را در مورد موضوعات مختلف به کنترل درآورند.
از آنجا که سازهانگاری اجتماعی فاقد یک داستان علّی دقیق است و نمیتواند پیشبینی کند که کدام ایدهها، هنجارها یا هویتها در نهایت پیروز میشوند، به طور دقیق، یک نظریه پیشبینیکننده نیست. بااینحال، این هنوز یک دیدگاه مفید است؛ زیرا تاثیری را که روایات، هویتها و ادعاهای هنجاری رقیب میتوانند بر رفتار دولتها بگذارند، برجسته میکند، و به این دلیل توجه را بهضرورت متقاعدکردن دیگران برای درنظرگرفتن ادعاها و رفتار خود در انطباق با تصورات جمعی از درست و غلط جلب میکند.