سفر ترامپ به اسرائیل چه درسهایی دارد؟
دیپلماسی بر محور ویرانهها
در جریان سخنرانی ترامپ، دو نماینده چپگرا، یکی یهودی و دیگری فلسطینی، پلاکاردهایی با عنوان «فلسطین را بهرسمیت بشناسید» بالا بردند که نگهبانان آنها را از صحن خارج کردند. ترامپ از سرعت سرکوب این اعتراض تمجید کرد. ترامپ در سخنان خود از مذاکرهکننده ارشد خود استیو ویتکاف و حامیان مالی از جمله خود تشکر کرد و سپس به انتقاد از رئیسجمهور پیشین آمریکا پرداخت. این سخنان بیشتر نشاندهنده تلاش شخصی و اهداف اقتصادی و سیاسی ترامپ بود تا نتیجه یک راهبرد دیپلماتیک منظم. اظهارات او درباره تبدیل غزه به «منطقه تفریحی در خاورمیانه» موجب شکلگیری خوشبینی جناح راست رژیم صهیونیستی شد و خشم بخشی از جامعه جهانی را برانگیخت.
لحظه مهم در نهم سپتامبر رخ داد، زمانی که رژیم صهیونیستی دستور بمباران ساختمانی در دوحه را صادر کرد تا رهبران حماس را که در حال مذاکرات آتشبس بودند، هدف قرار دهد. این حمله موفق نبود اما تاثیر قابلتوجهی بر ترامپ داشت. روابط اقتصادی و سرمایهگذاریهای خانواده ترامپ با سرمایههای قطری و کشورهای عرب خلیج فارس، زمینه فشار برای اعلام یک عذرخواهی از پیشنوشته شده به قطریها ارائه فراهم کرد؛ عذرخواهیای که موجب شد اعتماد به نفس و عزت نفس آنها بازگردد، به ترکیه و مصر اطمینان خاطر بخشد و دولتهای این کشورها را وادار کند تا حماس را تحت فشار قرار دهند تا توافق آتشبس در حال بررسی را بپذیرد. در نهایت، مهمترین حمله هوایی رژیم صهیونیستی در این جنگ، حملهای بود که موفقیتآمیز نبود.
ترامپ اکنون از «طلوع تاریخی خاورمیانهای نو» سخن میگوید؛ عبارتی که پیشتر در دوران توافق اسلو به خاطر خوش خیالی مضاعف به دستیابی به صلحی پایدار با تمسخر مواجه شده بود. نسخه او بیشتر بر مبنای مذاکره و محاسبات شخصی است تا دیپلماسی نظاممند. با این حال، صلح پایدار در منطقه نیازمند تلاش مستمر، صبر و پایداری است و نمیتوان آن را با اعلام پایان درگیری و انتقال به پروژههای داخلی یک دولت محدود کرد. از نظر رژیم صهیونیستی، تهدیدها کاهش یافته و موجب شده شکستها و کاستیها در مدیریت بحرانهای داخلی و جنگی نادیده گرفته شود. این نگرش هزینههای اخلاقی و سیاسی فراوانی دارد و خشم نسل جوان فلسطینی را که عزیزان خود را از دست داده اما بر حق و منزلت خود اصرار دارد، نادیده میگیرد.
اکنون پرسشهای بسیاری مطرح است: چه کسی هزینه بازسازی غزه را خواهد پرداخت؟ چه کسی آن را اداره خواهد کرد؟ آیا نیروهای رژیم صهیونیستی در نوار غزه باقی خواهند ماند؟ و از همه مهمتر، تکلیف «مسیر قابل اعتماد به خودمختاری و دولت مستقل فلسطین» که در توافق آتشبس بهطور مبهم به آن اشاره شده، چه خواهد شد؟ بحث درباره راهحل - اعم از دو دولت، کنفدراسیون یا هر نوع امکان برای همزیستی امن و آزاد - مدتهاست که یا به عنوان اظهار سادهلوحانه نادیده گرفته شده و یا به عنوان نمایش ریاکارانه و بیثمر تلقی شده است؛ حرکتی بیفایده در برابر آیندهای که هیچکس انتظار دیدنش را ندارد. چنین یأس و تسلیمی هم قابل فهم است و هم غیر قابل پذیرش.
تماشای ترامپ و نتانیاهو در پارلمان رژیم صهیونیستی، انسان را به یاد صحنهای مشابه در همان تالار در ۲۰ نوامبر ۱۹۷۷ میاندازد. پس از سی سال خصومت، انور سادات، رئیسجمهور مصر، به بیتالمقدس پرواز کرد، دست خود را به سوی مناخم بگین دراز کرد و خطاب به نمایندگان رژیم صهیونیستی گفت: «من نزد شما آمدهام تا با هم صلحی پایدار بر پایه عدالت بسازیم و از ریختن حتی یک قطره خون از هر دو طرف جلوگیری کنیم. به همین دلیل، آمادگی خود را برای رفتن به دورترین نقطه زمین اعلام کردهام. با نهایت صداقت به شما میگویم که شما را در میان خود با امنیت و آرامش کامل خوشآمد میگوییم».
سادات و بگین بیگناه یا صلحطلب نبودند. سادات چنان از استعمارگران بریتانیایی نفرت داشت که نامهای به هیتلر نوشت، گویی او هنوز زنده است، و آن را با جمله «از صمیم قلب شما را تحسین میکنم» آغاز کرد. بگین نیز عضوی از زیرزمینیهای صهیونیستی بود و توسط دیوید بنگوریون به عنوان «نژادپرست و از قماش هیتلر» محکوم شد. با این حال، با میانجیگری مستمر رئیسجمهور آمریکا، جیمی کارتر، این دو توانستند راهی برای نوعی صلح سرد بیابند.
آنچه در بیتالمقدس رخ داد، کمتر شبیه به «خاورمیانهای نو» و بیشتر تکرار کهنترین الگوهای آن بود: خودشیفتگی رهبرانی که اعلام پیروزی را با حل واقعی مسائل اشتباه میگیرند، و پایداری کسانی که ناگزیرند پیامدهای تصمیمات آنان را تحمل کنند. بار عدالت، همیشه بر دوش کسانی بوده است که باید روزهای طولانی و سخت را پشت سر بگذارند، نه بر دوش کسانی که فقط اعلام کننده دستاوردهای تاریخی هستند و از آن به راحتی عبور میکنند.