مسکو به دنبال «بی‌طرفی محتاطانه»

موضع مسکو از این باور ناشی می‌شود که امنیت حوزه‌ جنوبی‌اش – یعنی امنیت مرزهای جنوبی و محیط پیرامونی بلافصل آن – بالاترین اولویت امنیتی روسیه است. از این رو، دخالت روسیه در بحران‌ها و جنگ‌های منطقه دیگر با هدف تاثیرگذاری بر نتایج آنها یا مدیریتشان نیست، بلکه برای جلوگیری از گسترش هرج‌ومرج و بی‌ثباتی به داخل روسیه یا همسایگان نزدیکش صورت می‌گیرد. بر همین اساس، مسکو به این نتیجه رسیده است که کشورهای منطقه باید نظم منطقه‌ای خود را شکل دهند. روسیه دیگر بر این باور نیست که به نفعش است نقشی در بازطراحی سیاسی و امنیتی غرب آسیا ایفا کند؛ نقشی که در نسخه‌های پیشین سیاست خارجی این کشور دیده می‌شد. اکنون ترجیح می‌دهد روابط خود را با تمامی طرف‌ها باز نگه دارد و با هر قدرت بالفعل موجود تعامل کند، بی‌آنکه در پروژه‌ای منطقه‌ای سرمایه‌گذاری سنگین انجام دهد.

«واسیلی کوزنتسوف»، معاون علمی موسسه‌ مطالعات خاورشناسی آکادمی علوم روسیه، گفت: «دوران روسیه‌ قدیم که تلاش می‌کرد نظم منطقه را بازسازی کند، به پایان رسیده است. اکنون روسیه نگران آن نیست که در منطقه چه می‌گذرد؛ فقط با هر بازیگری که وجود دارد همکاری می‌کند.» در چارچوب این رویکرد، مسکو آشکارا اعلام می‌کند که غرب آسیا در مقایسه با اروپای شرقی، اولویت راهبردی نیست و منابع سیاسی و نظامی‌اش عمدتا به آن جبهه اختصاص یافته‌اند.

این تغییر رویکرد در جریان جنگ ۱۲ روزه اسرائیل با ایران نیز مشهود بود، جایی که مسکو به تهران اطلاع داد نمی‌تواند حمایت نظامی مستقیم ارائه دهد و حداکثر کمکی که ممکن است بکند،خودداری از یاری‌رسانی به اسرائیل است؛ به بیان دیگر، «بی‌طرفی نسبی» سقف حمایت روسیه از ایران است. روسیه به‌جای ورود به رویارویی پرهزینه با واشنگتن، به الگویی نزدیک به رویکرد چین گرایش یافته است: پرهیز از مداخله‌ مستقیم در درگیری‌ها، حفظ کانال‌های ارتباطی با همه‌ طرف‌ها، امضای قراردادهای اقتصادی و فناورانه، مدیریت روابط منعطف میان رقبای درگیر، و انتقاد گزینشی از سیاست‌های آمریکا، اسرائیل، کشورهای خلیج فارس یا ایران در مواقع لازم؛ بدون تبدیل این انتقادها به یک تقابل غیر عقلانی. در این چارچوب، مسکو مفهوم «بی‌طرفی محتاطانه» و «مشارکت فعال» را ترویج می‌کند؛ یعنی ارائه‌ تصویری از قدرتی متوازن، محتاط و حاضر که با همه گفت‌وگو می‌کند و از فرصت‌های اقتصادی بهره می‌برد، بی‌آنکه هزینه‌ درگیری‌های امنیتی عمیق را بپردازد.

روسیه در این مسیر بر ابزارهای قدرت نرم و نفوذ اقتصادی تکیه دارد: صادرات گندم و انرژی، مشارکت در پروژه‌های نیروگاه‌های هسته‌ای غیرنظامی، تبادلات علمی و دانشگاهی، تاسیس شعب دانشگاهی در منطقه، و فعال‌سازی شبکه‌ نخبگان دوست و جوامع روس‌زبان یا دو تابعیتی. نتیجه‌ عملی این رویکرد، پذیرش این واقعیت است که نقش روسیه در غرب آسیا کاهش یافته و از جاه‌طلبی برای مدیریت توازن‌های منطقه‌ای به حفظ کانال‌های ارتباطی و کسب منافع حداقلی با کمترین هزینه تبدیل شده است؛ آن هم در محیطی که مسکو آن را تحت سلطه‌ تنها بازیگر موثر - یعنی آمریکا - می‌بیند؛ جایی که هر قدرتی که بخواهد مستقیما این واقعیت را به چالش بکشد، پیش از کسب دستاوردی واقعی، فرسوده خواهد شد.

photo_۲۰۲۵-۱۱-۰۱_۲۱-۵۰-۵۹ copy

دلایل عقب‌نشینی روسیه

برای درک رویکرد جدید روسیه - نه توجیه آن - لازم است دلایل این تغییر مورد بررسی قرار گیرد. مهم‌ترین عامل عقب‌نشینی روسیه، جنگ اوکراین است که بخش عمده ظرفیت‌های نظامی، دیپلماتیک و اقتصادی این کشور را به خود مشغول کرده است. این جنگ، نیازمند نیروهای زمینی و هوایی، تمرکز رهبری، مهمات، منابع مالی و سرمایه سیاسی است و در نتیجه، اولویت نخست مسکو را از سایر جبهه‌ها گرفته است.

عامل دوم، فرسایش ستون‌هایی است که زمانی نفوذ روسیه در منطقه بر آنها استوار بود؛ مهم‌ترین آنها سوریه بود. دمشق به‌مدت یک دهه، عرصه‌ اصلی نفوذ روسیه در غرب آسیا محسوب می‌شد. اما با سقوط بشار اسد و فروپاشی ساختار امنیتی سوریه، توان روسیه برای اعمال نفوذ کاهش یافت و هزینه‌ حفظ این نفوذ به‌شدت افزایش پیدا کرد. اکنون حضور روسیه در سوریه بیش از آنکه اهرمی برای نفوذ باشد، به باری بر دوش این کشور تبدیل شده است. به همین دلیل، مسکو از سیاست «حضور پررنگ» به سمت «حضور حداقلی» تغییر جهت داده است؛ حضوری که نه با هدف شکل‌دهی به آینده‌ سیاسی سوریه، بلکه برای حفظ جای پایی راهبردی در شرق مدیترانه از طریق تداوم فعالیت پایگاه‌های حمیمیم و طرطوس و حضور محدود در قامشلی طراحی شده است.

عامل سوم، افزایش خطر گرفتار شدن روسیه در تشدید تنش میان ایران و اسرائیل است. امسال شاهد نخستین برخورد مستقیم میان تهران و تل‌آویو بودیم. اگرچه ایران شریک راهبردی مهمی برای روسیه محسوب می‌شود، این رابطه هنوز در سطحی قرار ندارد که مسکو را مجبور به ارائه حمایت نظامی از تهران کند؛ به‌ویژه که روسیه نمی‌خواهد به موضعی آشکارا خصمانه علیه اسرائیل یا ایالات متحده کشیده شود.

عامل چهارم، بازدهی دیپلماتیک اندک در برابر هزینه‌های صرف‌شده است. بین سال‌های ۲۰۱۵ تا ۲۰۲۱، مسکو خود را به پایتخت‌های عربی به‌عنوان قدرتی معرفی می‌کرد که می‌تواند با همه‌ بازیگران منطقه تعامل کند. اما تا سال ۲۰۲۵، این تصویر به‌شدت تضعیف شده است. ناکامی در برگزاری نخستین نشست سران روسیه و جهان عرب – که قرار بود در اکتبر ۲۰۲۵ برگزار شود – نیز این تغییر را برجسته می‌کند. از نگاه مسکو، وقتی کشورهای کلیدی عرب از تعامل مستقیم پرهیز می‌کنند و دیگر روسیه را بازیگری کلیدی نمی‌دانند، حفظ دارایی‌های پرهزینه یا سرمایه‌گذاری سنگین در میانجی‌گری منطقه‌ای دیگر توجیهی ندارد.

غرب آسیا به‌عنوان اهرم فشار علیه غرب

به دلایل یادشده، جایگاه غرب آسیا از یک جبهه‌ اصلی به ابزاری برای فشار سیاسی تنزل یافته است. امروز مسکو از این منطقه بیشتر برای ارسال پیام به غرب استفاده می‌کند تا تحقق اهداف محلی و پایدار. برای نمونه، برخی مقامات روس از احتمال تجهیز ایران به کلاهک‌های هسته‌ای سخن می‌گویند تا به واشنگتن و اروپا یادآوری کنند که روسیه هنوز قادر به پیچیده کردن مدیریت بحران‌هاست. در عمل، هدف مسکو حفظ حضوری قابل رؤیت است - از طریق پایگاه‌هایش در سوریه، اظهارنظر درباره‌ فلسطین، تماس‌های سطح بالا با ایران، ترکیه و کشورهای خلیج فارس و دیدار با رهبران عرب – تا همچنان بخشی از گفت‌وگوهای منطقه‌ای باقی بماند. در عین حال، از هرگونه مداخله‌ عمیق که ممکن است آن را مسوول نتایجی خارج از کنترلش کند، پرهیز دارد؛ به‌ویژه اکنون که واشنگتن با استفاده از اهرم اسرائیل، نفوذ خود را در منطقه احیا کرده و نشان داده است که غرب آسیا همچنان حوزه‌ای راهبردی و تقریبا غیر قابل رقابت برای دیگران است.

در مجموع، این تحولات بازتاب تغییری بنیادین در سیاست خارجی مسکو است. درحالی‌که روسیه با بحرانی حیاتی در اوکراین، شریکی غیرقابل اتکا در سوریه، رویارویی پرخطر ایران و اسرائیل و شرکای مردد منطقه‌ای مواجه است، اکنون با نگاهی «محتاطانه» به غرب آسیا می‌نگرد: حفظ جای پا، حفظ نفوذ و ارسال پیام حضور، بدون تعهداتی که از کنترلش خارج باشد. تردیدی نیست که ایران مهم‌ترین شریک راهبردی روسیه در غرب آسیا است؛ موضوعی که در اظهارات رسمی مقامات روس بارها تاکید شده است.

ایران بخشی از کریدور اقتصادی شمال–جنوب از روسیه تا هند است، تنها عضو غرب آسیایی سازمان همکاری شانگهای و عضو بریکس محسوب می‌شود و ضدآمریکایی‌ترین بازیگر منطقه است که آمادگی همکاری چند وجهی با مسکو را دارد. افزون بر این، دو کشور دارای «پیمان مشارکت جامع راهبردی» هستند. اهمیت تهران برای مسکو در سخنان مقام‌های روسی به‌وضوح پیداست. پس از امضای این پیمان در ژانویه‌ی ۲۰۲۵، ولادیمیر پوتین گفت: «پیمان جامع مشارکت راهبردی روسیه و ایران دستاوردی واقعی است… ما مصمم هستیم در این نقطه متوقف نشویم و روابط خود را به سطحی کیفی و جدید ارتقا دهیم.»

همچنین «سرگئی لاوروف» وزیر خارجه روسیه اظهار کرد: «ارزیابی مشترک ما این است که روابط روسیه و ایران از ماهیتی ویژه برخوردار است و کاملا با روح مشارکت راهبردی جامع مطابقت دارد. این روابط با وجود شرایط پیچیده‌ی منطقه‌ای و جهانی و تلاش‌ها برای فشار بر دو کشور، همچنان پویا و در حال توسعه است.» پژوهشگران روس تاکید دارند که ایران برای رهبران روسیه ستون اصلی همکاری در غرب آسیا است. با این حال، چالش اصلی در حوزه‌ امنیتی و دفاعی باقی مانده است؛ چراکه مسکو تمایلی به ارائه‌ حمایت نظامی گسترده ندارد و بیم آن دارد که چنین اقدامی روابطش با کشورهای خلیج فارس را تضعیف کرده یا آن را به‌طور غیرمستقیم وارد جنگ با آمریکا و اسرائیل کند. این مساله در جریان جنگ ۱۲روزه‌ اخیر میان ایران و اسرائیل آشکار بود، جایی که روسیه  نقش نظامی قابل‌توجهی ایفا نکرد.

با این حال، این دیدگاه با موضع رسمی مسکو در تضاد است. لاوروف در نشست خبری ۱۵ اکتبر تصریح کرد: «در خصوص همکاری‌های نظامی–  فنی ما با ایران، پس از رفع تحریم‌های شورای امنیت، دیگر هیچ محدودیتی وجود ندارد. ما تجهیزات مورد نیاز ایران را کاملا مطابق با قوانین بین‌المللی تامین می‌کنیم.» از این رو، پرسش مهمی مطرح می‌شود: آیا مشارکت روسیه و ایران حوزه‌های امنیتی و دفاعی را نیز در برمی‌گیرد، یا هنوز به آن سطح نرسیده است؟ در هر حال، تاریخ – نه بیانیه‌های رسمی یا تحلیل‌ها – پاسخ این پرسش را خواهد داد. 

* گزارشگر کرادل