سناریوهایی برای همزیستی چین  و آمریکا در دهه‌ ۲۰۳۰

شوربختانه، هیچ نظریه مشخص و محکمی وجود ندارد که ویژگی‌های رهبری فردی را به تصمیمات خاص سیاست خارجی مرتبط کند. بااین‌حال، تمایل به تبیین سیاست خارجی یک دولت و پیش‌بینی رفتار آینده آن با تمرکز بر اینکه چه کسی مسوول است، به‌ویژه در تفسیرهای رایج در مورد امور جهانی، گسترده است. به‌عنوان‌ مثال، کارشناسان معمولا تصور می‌کنند که سیاست خارجی ایالات متحده به‌شدت تحت‌تاثیر کسانی است که دفتر بیضی‌شکل را اشغال می‌کنند یا رفتار روسیه را تقریبا به‌طور کامل به شخصیت و هوس‌های رئیس‌جمهور ولادیمیر پوتین نسبت می‌دهند. این رویکرد پایه‌ای در واقعیت دارد: حتی متعهدترین رئالیست ساختاری یا نظریه‌پرداز لیبرال دوآتشه می‌پذیرد که برخی افراد -مانند ناپلئون بناپارت، آدولف هیتلر، نلسون ماندلا یا مارگارت تاچر - تاثیر عمیق و کاملا فردی بر امور جهانی گذاشته‌اند.

بنابراین، تعجب‌آور نیست که اظهارنظرها در مورد روابط چین و ایالات متحده اغلب نقش رهبران فردی را برجسته می‌کند. اکنون «توضیح» رویکرد چین به امور جهانی با استناد به جاه‌طلبی‌های شخصی و سبک رهبری «شی» امری عادی است. به گفته «کوین راد»، نخست‌وزیر سابق استرالیا که دانش گسترده‌ای در مورد عملکرد درونی سیاست چین دارد، سیاست خارجی این کشور «تجلی خلق‌وخوی رهبری شخصی شی جین‌پینگ است که نسبت به بوروکراتیسم فزاینده بومی نظام چین بی‌تاب است».

به همین ترتیب، «تیموتی گارتون اَش»، مقصر روابط رو به وخامت بین چین و غرب را «چرخشی می‌داند که رهبری حزب کمونیست چین در دوره شی جین‌پینگ از سال ۲۰۱۲ اتخاذ کرد: سرکوبگرتر در داخل، تهاجمی‌تر در خارج». به گفته «سوئیشنگ ژائو»، «سیاست خارجی چین به‌وضوح در چنگال شی است [و به او] ظرفیت شخصی و نهادی قوی برای ترسیم مسیر جدیدی برای رویکرد چین به روابط بین‌المللی‌اش می‌دهد». از دیدگاه آمریکا، تمرکز بر رهبری فردی پیامدهای خوب و بد برای روابط چین و ایالات متحده دارد. خبر خوب این است که «شی» ممکن است نه‌تنها قدرتمندترین رهبر چین از زمان مائوتسه تونگ، بلکه خطاپذیرترین فرد باشد. ابتکارات تِکانِشی و ایدئولوژیک مائو، مانند «جهش بزرگ به جلو» یا «انقلاب فرهنگی»، صدمات زیادی به چین وارد کرد و کشور را بسیار ضعیف‌تر از آنچه در غیر این صورت می‌بود، کرد.

در دوره «شی»، چین واکنش خود به همه‌گیری کووید را درست مدیریت نکرد، سایر کشورها را با رویکرد مقابله‌ای «گرگ جنگجو» در دیپلماسی بیگانه کرد و با تحمیل مجدد اقتدار حزب کمونیست چین بر چندین بخش مهم، به اقتصاد این کشور آسیب زد. آنهایی که امیدوارند ایالات متحده جایگاه برتری جهانی را حفظ کند، ممکن است وسوسه شوند که اقتدار بی‌چون و چرای «شی» را به‌عنوان یک موهبت پنهان ببینند. خبر بد این است که ترکیبی از جاه‌طلبی‌های بزرگ و اقتدار کنترل نشده به این معنی است که «شی» ممکن است قمارهای بزرگی را انجام دهد و ریسک‌های بزرگ‌تری نسبت به رهبران محتاط‌تر اتخاذ کند. حتی اگر یک تاس بزرگ - به‌عنوان‌مثال، روی تایوان - برای چین بد باشد، به بسیاری دیگر نیز آسیب می‌رساند.