توهم «پیروزی سریع»

در چند سال گذشته، سناریوها و تحلیل‌های نظامی منتشر شده از واشنگتن تصویری آشنا اما گمراه‌کننده از آینده ارائه داده‌اند؛ تصویری مبتنی بر اتکای مطلق به برتری فناورانه، ضربات دقیق نخستین و توهم «پیروزی سریع» به‌عنوان راهکاری قطعی در برابر بحران‌هایی مانند حمله چین به تایوان. این برداشت در ظاهر قاطع و اطمینان‌بخش است، اما بررسی دقیق‌تر نشان می‌دهد که بیشتر تحلیلی غیرواقع‌بینانه و پرریسک است تا سناریویی عملیاتی. چنین رویکردی نه‌تنها با وضعیت نظامی، صنعتی و سیاسی فعلی ایالات متحده ناسازگار است، بلکه خطر کشاندن جهان به رویارویی هسته‌ای و جنگ طولانی را نیز پنهان می‌کند؛ وضعیتی که آمریکا ظرفیت مقابله با آن را ندارد.

سارا نیومن، استاد علوم سیاسی در دانشگاه «هامبولت» در آلمان، در وب‌سایت «مدرن دیپلماسی» نوشت، در حقیقت، استراتژیست‌های نظامی آمریکا با چالشی لاینحل روبه‌رو هستند: پافشاری بر دکترین «پیروزی سریع» احتمال واکنش هسته‌ای پیش‌دستانه پکن را قطعی می‌کند. اگر تصمیم به آمادگی برای یک نبرد طولانی و فرسایشی داشته باشند، پرسش مهم‌تر این است که آیا ایالات متحده از نظر صنعتی، توان نظامی و اراده سیاسی، واقعا قادر به چنین جنگی است؟ پاسخ واقع‌بینانه منفی است؛ دست‌کم نه در مقیاسی که بسیاری از تصمیم‌گیرندگان آمریکایی تصور می‌کنند.

بیشتر طرح‌های جنگی پنتاگون بر حملات سایبری و اجرای حملات راهبردی از راه دور علیه ساختارهای فرماندهی، مراکز ارتباطی، شبکه‌های لجستیکی و پایگاه‌های موشکی چین تمرکز دارند. در حالت ایده‌آل، این حملات ظرف چند روز چین را فلج کرده و اراده جنگیدن پکن را از میان می‌برد. با این حال، در دنیای واقعی، چنین اقدامی ممکن است نتیجه معکوس داشته باشد: هدف قرار دادن سامانه‌های حیاتی چین می‌تواند رهبران پکن- که در شرایط فشار و انزوای بی‌سابقه عمل می‌کنند- را به تشدید مستقیم تهدید و استفاده زودهنگام از سلاح‌های هسته‌ای برای حفظ بازدارندگی خود سوق دهد.

زرادخانه هسته‌ای چین، گرچه هنوز کوچک‌تر از آمریکا است، اما با سرعت چشم‌گیری در حال گسترش است. برآوردها نشان می‌دهند که تا سال ۲۰۴۰، چین ممکن است حدود ۶۰۰ کلاهک عملیاتی در اختیار داشته باشد، درحالی‌که ذخایر ایالات متحده حدود ۳۷۰۰ عدد است. این شکاف رو به گسترش می‌تواند پکن را به سوی اتخاذ موضعی خطرناک‌تر سوق دهد؛ وضعیتی که در آن، چین ممکن است پیش از از دست رفتن فرصت استفاده از سلاح‌های هسته‌ای، به آن متوسل شود. بیشتر سامانه‌های موشکی چین دو منظوره‌اند و می‌توانند به کلاهک‌های متعارف یا هسته‌ای مجهز شوند. از این رو، حمله آمریکا به پرتابگرهای DF-۲۱ یا DF-۲۶ می‌تواند به‌مثابه ضربه به توان بازدارندگی هسته‌ای چین تلقی شده و منجر به پاسخ هسته‌ای شود.

این موضوع صرفا یک مبحث نظری نیست. مانورهای جنگی اخیر پنتاگون زنگ خطر را به صدا درآورده‌اند. در بسیاری از شبیه‌سازی‌ها، ذخایر موشک‌های ضد کشتی آمریکا ظرف چند روز و مهمات دوربرد ظرف دو هفته به پایان می‌رسد. حتی در سناریوهایی که تایوان با حمایت آمریکا و ژاپن در برابر تهاجم چین مقاومت می‌کند، دستیابی به پیروزی با صرف هزینه‌ای ویرانگر همراه است‌:‌ ده‌ها کشتی غرق‌شده، صدها هواپیمای نابود شده و هزاران تلفات در میان نیروهای آمریکایی؛ اعدادی که برای افکار عمومی و تصمیم‌گیرندگان آمریکا به‌سختی قابل پذیرش است.

برای یک قدرت جهانی، استراتژی موثر باید با ظرفیت واقعی صنعتی، مالی و اجتماعی کشور همخوانی داشته باشد. در چند دهه اخیر، آمریکا ظرفیت تولیدات نظامی خود را به‌شدت کاهش داده و در مقابل، وابستگی خود به زنجیره‌های تامین خارجی را افزایش داده است. صحنه نبرد اوکراین نشان داد که حتی حمایت تسلیحاتی محدود از متحدان می‌تواند ذخایر حیاتی را به‌سرعت تحلیل ببرد. حال تصور کنید فشار اقتصادی و لجستیکی چگونه خواهد بود اگر آمریکا بخواهد با دومین اقتصاد بزرگ جهان، هزاران کیلومتر دورتر از خاک خود، وارد جنگ تمام‌عیار شود.

مشکل فراتر از برنامه‌ریزی نظامی و کمبود مهمات است. در داخل آمریکا، اجماع سیاسی و اجتماعی لازم برای دفاع از تایوان وجود ندارد. برخلاف دوران جنگ سرد، که تهدید شوروی مردم آمریکا را متحد می‌کرد، امروز مردم آمریکا کمتر احساس می‌کنند منافع حیاتی‌شان در شرق آسیا در معرض تهدید قرار دارد. در چنین شرایطی، چگونه می‌توان انتظار داشت مردم پذیرای ده‌ها هزار تلفات و هزینه‌های نجومی برای دفاع از یک جزیره کوچک باشند؟

در هر جنگ طولانی‌مدت، اراده ملی به اندازه تسلیحات و فناوری اهمیت دارد. بدون وحدت سیاسی، ظرفیت‌های صنعتی و تاب‌آوری اجتماعی، برتری فناورانه بی‌معناست. واشنگتن همچنان گرفتار همان توهمی است که امپراتوری‌های گذشته را به ورطه سقوط کشانده است: باور به اینکه اتکای صرف به فناوری و قدرت نظامی می‌تواند جایگزین تصمیم‌گیری راهبردی شود.

راهکار خروج از این بن‌بست روشن است، اما اراده سیاسی برای آن وجود ندارد. نخست، آمریکا باید بپذیرد که برتری فناورانه الزاما به برتری استراتژیک منجر نمی‌شود. دوم، اگر واشنگتن واقعا در موضوع دفاع از تایوان جدی است، باید از همین حالا بازسازی ظرفیت صنعتی و گسترش خطوط تولید مهمات را آغاز کند و با مردم خود صادقانه درباره واقعیت جنگ سخن بگوید. سوم، دیپلماسی و بازدارندگی پایدار باید دوباره احیا شوند البته نه از طریق تهدید یا مسابقه تسلیحاتی، بلکه از طریق گفت‌وگو، مدیریت بحران و کاهش خطر سوء محاسبه میان واشنگتن و پکن.

اگر آمریکا همچنان در توهم پیروزی سریع و بی‌هزینه بماند، نه‌تنها در میدان نبرد متحمل شکست خواهد شد، بلکه جهان را تا آستانه بروز فاجعه هسته‌ای سوق خواهد داد. توانایی ورود به جنگ، تنها به تعداد موشک‌ها و ناوها بستگی ندارد، بلکه به خرد سیاسی، ظرفیت اقتصادی و درک واقع‌بینانه از قدرت نیز متکی است؛ سه عنصری که آمریکا آشکارا در رویارویی با چین از آنها بی‌بهره است. اکنون زمان آن رسیده است که واشنگتن صورات گمراه‌کننده قدرت را رها کرده و پیش از آنکه خیلی دیر شود، با واقعیت قدرت حقیقی روبه‌رو شود.