چین در تله تناقض

دنگ شیائوپینگ برای مدیریت این تناقض، راهبرد «توانمندی نهان و صبر استراتژیک» را دنبال می‌کرد و اهمیت داشت که کشورهای کوچک پیرامون خود را مطمئن کند. با این حال، تا پایان‌دوره هو جین‌تائو، بسیاری از توصیه‌های دنگ یا فراموش شد یا نادیده گرفته شد؛ شاید به این دلیل که پکن بحران مالی جهانی ۲۰۰۸ را بیش از حد تحلیل کرد و آن را نشانه‌ای از افول طولانی‌مدت غرب، به‌ویژه آمریکا، تلقی نمود.

«بیلاهاری کاوسی‌کان» در گزارشی در «فارن پالیسی» نوشت، در سپتامبر ۲۰۰۵، ژنگ بیجیان، مشاور ارشد دولت چین، مقاله‌ای با عنوان «صعود مسالمت‌آمیز چین به جایگاه یک قدرت بزرگ» منتشر کرد. این مفهوم به موضوع اصلی سیاست خارجی چین بدل شد، هرچند بعدها واژه «صعود» جایگزین «توسعه» شد تا کمتر تحریک‌آمیز باشد. چین دریافت که تنش با آمریکا و متحدانش می‌تواند رشد کشور را به خطر بیندازد. اما پس از به قدرت رسیدن شی جین‌پینگ در ۲۰۱۲، عبارت «توسعه صلح‌آمیز» از ادبیات سیاست خارجی چین حذف شد و شعار «شرق در حال صعود و غرب در حال افول» جای آن را گرفت. چین نه تنها در دریای چین جنوبی، بلکه در هنگ‌کنگ، دریای چین شرقی، اطراف تایوان و استرالیا و در هیمالیا نیز رویکرد تهاجمی‌تری پیش گرفت و نگرانی‌ها در سراسر آسیا افزایش یافت.

کاوسی‌کان که دیپلمات بازنشسته از سنگاپور است می‌افزاید، با این حال، کشورهای آسیایی، از جمله اعضای آسه‌آن، به‌طور کامل تسلیم خواست چین نشده‌اند. آمریکا عملیات حفظ آزادی دریانوردی در منطقه را ادامه داده و ژاپن، استرالیا و هند نیز گشت‌های دریایی انجام می‌دهند. حتی کشورهای اروپایی مانند بریتانیا، فرانسه و آلمان نیز گاه‌گاهی ناوهای خود را اعزام کرده‌اند و ابعاد بین‌المللی موضوع را برجسته ساخته‌اند.

نگرش کشورهای جنوب‌شرق آسیا نسبت به حضور نظامی آمریکا تغییر کرده است. کشورهایی مانند سنگاپور نقش آمریکا در حفظ تعادل منطقه‌ای را ضروری می‌دانند و با آن همکاری می‌کنند، حتی اگر برخی همسایگان این موضوع را نپذیرند. سیاست‌های داخلی برخی اعضای آسه‌آن محدودیت‌هایی در روابط دفاعی با آمریکا ایجاد می‌کند، اما ویتنام و اندونزی، با سابقه طولانی بی‌طرفی و ملی‌گرایی، به‌طور پنهانی روابط دفاعی خود را گسترش داده‌اند و در مانورهای نظامی، توافق‌های اشتراک پایگاه و خرید تجهیزات نظامی آمریکا مشارکت دارند.

آسیا یکی از متنوع‌ترین قاره‌هاست؛ شامل ۴۸ کشور با جمعیتی حدود ۴.۶‌میلیارد نفر به بیش از ۲۳۰۰ زبان صحبت می‌کنند. ساده‌سازی پیچیدگی‌های منطقه به دوگانه‌های ذهنی، تحلیلی نادرست است و تصویر واقعی از روابط و منافع کشورها ارائه نمی‌دهد. نظرسنجی‌های موسسه مطالعات جنوب‌شرق آسیا در سنگاپور نشان می‌دهد که اگرچه نفوذ چین در منطقه اثبات شده است، اما میزان اعتماد به آن بسیار پایین است. در مقابل، آمریکا و متحدانش، به‌ویژه ژاپن، از اعتماد بیشتری برخوردارند. بسیاری از کشورها با وجود تردید نسبت به آمریکا، همچنان روابط دفاعی خود را حفظ می‌کنند. سیاست خارجی کشورهای آسیایی اغلب چندجهتی است و همزمان شامل مهار، تعادل و بهره‌برداری از قدرت‌های بزرگ می‌شود.

ملی‌گرایی، یکی از قدرتمندترین نیروها در آسیا، حتی کوچک‌ترین کشورها را قادر می‌سازد تصمیمات مستقل اتخاذ کنند. تجربه تاریخی لائوس و کامبوج نشان می‌دهد که تسلیم کامل به قدرت خارجی عواقب فاجعه‌باری دارد؛ بنابراین هیچ کشور آسیایی نمی‌تواند به طور کامل تحت نفوذ چین یا آمریکا قرار گیرد. چین از ابزارهای اقتصادی برای نفوذ استفاده کرده است، اما در بسیاری موارد این تلاش‌ها نتوانسته اعتماد کشورها را جلب کند.

اگرچه تجارت آسه‌آن با چین در ۲۰۲۴ حدود ۹۸۲‌میلیارد دلار بود، تجارت با آمریکا و متحدان غربی بیش از ۱.۴ تریلیون دلار بوده و نشان می‌دهد اقتصاد جنوب‌شرق آسیا تنها به چین محدود نیست. سیاست‌های داخلی چین نیز چالش‌های اقتصادی و سیاسی ایجاد کرده است. رشد اقتصادی، بدهی‌های دولتی، بخش مسکن و محدودیت اعتماد عمومی فشارهایی برای اقتصاد ایجاد کرده‌اند. اصلاحات دهه ۲۰۱۰ برای افزایش نقش بازار در تخصیص منابع به‌طور کامل اجرا نشده و مصرف داخلی همچنان پایین باقی مانده است.

امروز ساختار سیاسی چین تماما تحت کنترل حزب کمونیست است و شی جین‌پینگ با تمرکز بر قدرت حزب، کنترل سیاسی را بر همه جنبه‌های دولت و اقتصاد حفظ کرده است. این وضعیت چین را در چرخه‌ای معیوب گرفتار کرده: رشد برای تامین منابع لازم است، اما برای کاهش ریسک‌های سیاسی نیازمند تغییر است. بدون شجاعت سیاسی برای شکستن این چرخه، اقتصاد چین به‌طور بهینه عمل نخواهد کرد.

مسائل جمعیتی نیز پیچیدگی‌ها را افزایش داده است. پیش‌بینی می‌شود جمعیت چین تا پایان قرن به نصف کاهش یابد و هیچ راهکار طبیعی برای جبران آن وجود ندارد. حتی با رشد پنج درصد سالانه، این رشد تنها معادل افزودن اقتصادی به اندازه استرالیا به اقتصاد جهان است و نمی‌تواند تمام انتظارات داخلی و خارجی را پاسخ دهد.

در نتیجه، چین با مجموعه‌ای از تناقضات داخلی و فشارهای خارجی مواجه است. با وجود قدرت فزاینده، آینده این کشور دیگر داستان پیشرفت مداوم و اجتناب‌ناپذیر نیست. تغییر سیاست‌ها بدون تحمل ریسک‌های سیاسی دشوار است و تاخیر در اجرای اصلاحات، احتمال رخدادهای غیرمنتظره و فاجعه‌آمیز را افزایش می‌دهد.