آیا «سوسیالیسم دموکراتیک» منجی لیبرالیسم است؟

در آستانه انتخابات اوایل نوامبر، حزب دموکرات سردرگم بود و به انرژی تازه و جهت‌گیری روشن نیاز داشت. پیروزی ترامپ در ۲۰۲۴ شوکی واقعی برای سیستم سیاسی آمریکا بود؛ پیروزی‌ای که نمی‌توانست با دخالت خارجی یا فریب مردم توضیح داده شود. او در تقریبا همه گروه‌های جمعیتی، از جمله اقلیت‌ها، طبقه کارگر و حتی زنان، نسبت به ۲۰۲۰ آرای بیشتری کسب کرد. حتی اگر برخی اعضای حزب آن را انکار کنند، این نتیجه نشانه‌ای قوی از رد سیاست‌ها و استراتژی‌های دموکرات‌ها بود.

آمریکا، مانند چند کشور صنعتی دیگر، نه‌تنها شاهد فاصله گرفتن بخشی از مردم از سیاست‌های میانه‌چپ به سمت میانه‌راست است، بلکه ایده‌های افراطی راست‌گرایانه، که اغلب آشکارا ضدلیبرال و ضددموکراتیک هستند، نیز در حال گسترش‌ هستند. هم‌زمان، نهادهای بنیادین دموکراتیک در حال از دست دادن اعتماد عمومی هستند. میزان اعتماد به مجلس نمایندگان، سنا، ریاست‌جمهوری و قوه قضائیه در پایین‌ترین سطح تاریخی قرار دارد و بسیاری از آمریکایی‌ها دیگر دموکراسی را بهترین شکل حکومت نمی‌دانند و می‌گویند: «قانونگذاران به دغدغه‌های افرادی مثل ما اهمیت نمی‌دهند».

شکست در انتخابات ۲۰۲۴ شکاف میان دو جناح قدرتمند دموکرات‌ها را نیز عمیق‌تر کرد. جناح میانه‌رو این شکست را ناشی از تمرکز حزب بر سیاست‌های فرهنگی، مقررات محدودکننده و سیاست‌ها و لفاظی‌هایی می‌دانند که برای عموم مردم بیش از حد چپ‌گرا به نظر می‌رسند. در مقابل، جناح پیشرو شکست را ناشی از ناکافی بودن رادیکالیسم حزب در مسائل اقتصادی و فرهنگی می‌داند و معتقد است که در زمان حساس کنونی نیاز به رهبری الهام‌بخش‌تر است. پیروزی ممدانی به ویژه برای پیشروها امیدوارکننده است، زیرا بسیاری بر این باورند که استراتژی او می‌تواند مسیر آینده حزب دموکرات را در مقابله با ترامپ و جانشینانش رقم بزند.

بحران لیبرال دموکراسی

درک رشد و محبوبیت ممدانی و درس‌هایی که او برای مقابله با ترامپ ارائه می‌دهد، ما را در تحلیل بحران لیبرالیسم و دموکراسی آمریکا یاری خواهد کرد. آینده لیبرالیسم چپ‌گرا - متعهد به حفاظت از آزادی و بهبود شرایط اقتصادی برای همه شهروندان، از جمله کارگران - در معرض خطر قرار دارد، اما تحلیل وضعیت باید فراتر از نگاه درون‌حزبی دموکرات‌ها باشد.

دموکراسی لیبرال از ابتدا متعهد به «رشد و رفاه مشترک» و «حاکمیت بر سرنوشت خود» بود. رفاه مشترک به فرآیند رشد اقتصادی اشاره دارد که همه گروه‌ها، فارغ از تحصیلات، جنسیت، سن یا موقعیت جغرافیایی، از آن بهره‌مند شوند؛ این به معنای آن است که کارگران نیز سهمی از بهبود تولید و استانداردهای زندگی داشته باشند. این نکته تاریخی با مبارزه چارتیست‌های بریتانیا در دهه‌های ۱۸۳۰ و ۱۸۴۰ برای گسترش حق رای آشکار شد، جایی که یکی از رهبران آن، این خواسته را «مسأله چاقو و چنگال، نان و پنیر» توصیف کرده بود، نشان‌دهنده پیوند میان مشارکت سیاسی و رفاه اقتصادی است.

حاکمیت بر سرنوشت خود نیز برای دموکراسی اهمیت حیاتی دارد؛ این یعنی مردم تنها در رای دادن مشارکت نداشته باشند، بلکه در تصمیم‌گیری‌های محلی و ملی دخیل شوند و بتوانند بر قوانین و شرایط کاری خود اثرگذار باشند. اتحادیه‌های کارگری نمونه‌ای از این مشارکت مستقیم هستند. وقتی دموکراسی لیبرال به وعده‌های خود عمل می‌کرد، شکوفا شد و به «تنها گزینه موجود» در جهان صنعتی تبدیل شد. مشارکت سیاسی گسترده و رشد رفاه، دهه‌های پس از جنگ جهانی دوم را با کاهش نابرابری و افزایش استانداردهای زندگی همراه کرد.

ائتلاف‌ها و موفقیت اولیه

شرایط برای موفقیت دموکراسی لیبرال مهیا بود. حکمرانی دموکراتیک نیازمند ائتلاف‌های گسترده و متنوع بود. ائتلاف «نیو دیل» فرانکلین دی. روزولت شامل جنبش کارگری، دموکرات‌های جنوبی و نخبگان فکری چپ بود. حزب سوسیال دموکرات سوئد نیز از سال ۱۹۳۲ تا اواسط دهه ۱۹۷۰ تقریبا بدون وقفه حکومت کرد، نه تنها با نمایندگی کارگران بلکه با ایجاد یک چتر لیبرال که طبقه متوسط و کشاورزان را گرد هم می‌آورد. این ائتلاف‌ها امکان شنیده شدن صدای بخش‌های مختلف جامعه و تمرین خودگردانی در سطوح مختلف و اتخاذ راهکارهای میانه را فراهم کردند. اما دموکراسی لیبرال وارد بحران شد وقتی وعده‌های رفاه مشترک و مشارکت واقعی مردم عملی نشد. کاهش اهمیت توافقات صنعتی و ظهور جامعه پساصنعتی مبتنی بر فناوری‌های دیجیتال، و تمرکز قدرت اقتصادی و اجتماعی در میان متخصصان تحصیل‌کرده، شکاف عمیقی ایجاد کرد.

فناوری‌های دیجیتال پیوند میان رشد اقتصادی و رفاه مشترک را قطع کردند. 

اتوماسیون گسترده به شرکت‌ها اجازه داد بدون استخدام نیروی کار بیشتر و افزایش دستمزدها توسعه یابند. در نتیجه، نابرابری شدید شد و دستمزد واقعی کارگران کم ‌سواد طی سال‌های ۱۹۸۰ تا ۲۰۱۴ کاهش یافت، در حالی‌ که اقتصاد کلان و حرفه‌ای‌های شهری شکوفا شدند. این فاصله از دید تحصیل‌کردگان دانشگاهی پنهان ماند، چرا که آنها جدا زندگی می‌کردند، جدا ازدواج می‌کردند و دیدگاه‌های متفاوتی داشتند.

لیبرال‌های چپ‌گرا همچنین بر سیاست‌های فرهنگی تمرکز کردند و مسائل کلاسیک طبقه کارگر را کنار گذاشتند. تلاش برای تغییر سریع ارزش‌ها در دانشگاه‌ها، مدارس و رسانه‌ها، حتی اگر نیت خوب داشت، از دید جوامع کارگری تحمیل ارزش‌های تحصیل‌کردگان تلقی شد و زمینه را برای بحران لیبرالیسم فراهم کرد. راه‌حل، ایجاد یک «لیبرالیسم طبقه کارگر» است که بر رفاه مشترک، بازگرداندن مشارکت کارگران کم ‌سواد، تعهد به خودگردانی محلی و تنوع آرا حتی در مسائل بحث‌برانگیز تمرکز داشته باشد. برای موفقیت، حزب دموکرات باید چهار چالش را همزمان مدیریت کند:

برای بازسازی لیبرالیسم طبقه کارگر، حزب دموکرات باید با جذابیت و توان متقاعدسازی با رأی‌دهندگان ارتباط برقرار کند؛ تمرکز خود را بر مسائل واقعی طبقه کارگر مانند اشتغال، دستمزد و هزینه‌های زندگی بگذارد؛ به طور واقعی به جوامع کارگری سراسر کشور دسترسی پیدا کند؛ و رفاه مشترک را از طریق رشد واقعی دستمزدها و ایجاد مشاغل متنوع تحقق بخشد. 

وعده‌های ممدانی برای نیویورک شامل حمل‌ونقل رایگان، مواد غذایی ارزان‌تر، مراقبت از کودکان و کنترل اجاره‌بهاست، اما محدودیت‌های بودجه و اختیارات او مانع تحقق کامل آنها خواهد شد. شکست در تحقق وعده‌ها اعتماد به دموکراسی و حزب دموکرات را کاهش می‌دهد.

فناوری‌های دیجیتال و اتوماسیون رفاه مشترک را تهدید کرده‌اند و هوش مصنوعی می‌تواند این روند را تشدید کند. اما هوش مصنوعی می‌تواند ابزار قدرتمند حمایت از کارگران نیز باشد. این نوع هوش مصنوعی «حمایت‌گر کارگر» می‌تواند بهره‌وری را افزایش دهد، مشاغل با دستمزد مناسب ایجاد کند و استانداردهای زندگی را ارتقا دهد. اجرای این برنامه نیازمند سیاست‌های هوشمند، چارچوب قانونی مناسب، رقابت سالم در صنعت فناوری و یارانه‌های هدفمند برای کاربردهای اجتماعی است. بدون این اقدامات، وعده‌های زندگی بهتر و رفاه مشترک تحقق نخواهند یافت.

حزب دموکرات چتری بزرگ است و هنوز متعهد به جامعه‌ای برابرتر و عادلانه‌تر باقی مانده است. بازگرداندن طبقه کارگر به حزب و بهره‌گیری از هوش مصنوعیِ حمایت‌گر کارگر می‌تواند مسیر موفقیت لیبرالیسم در آمریکا باشد. اما پیش از هر چیز، درس‌های درست از بحران اخیر لیبرالیسم و انتخابات باید آموخته شود تا وعده‌های واقعی قابل تحقق باشند و دموکراسی بتواند شکوفا شود.