نگاه دیگران/ بخش سیونهم
بازی بزرگان؛ سناریوهایی برای همزیستی چین و آمریکا در دهه ۲۰۳۰
ثبات در روابط چین و ایالات متحده در بحبوحه تنشهای مداوم
این زمینه نشان میدهد که چین و ایالات متحده نهتنها باید برای مدیریت تنش در روابط خود تلاش کنند، بلکه باید توجه بیشتری را به مدیریت یا حل مسائل مشترک سرنوشتساز و دعاوی نادیده گرفته شده عدالت معطوف کنند. نشانههای نوظهوری وجود دارد که هر دو میپذیرند که باید در مواقع خطرناک، یک شیوه زیست جدید پیدا کنند. آنها از سال۲۰۲۳ تمایل خود را برای افزایش تماسها جهت مدیریت و کاهش تنش در روابط خود و در نتیجه کاهش احتمال جنگ بین خود و بهبود شانس بقای سیاره زمین نشان دادهاند. بهرسمیتشناختن این موضوع توسط چین و ایالات متحده که هر دو برای ایجاد شرایط جهانی سازندهای که میتواند یک رابطه دوجانبه پایدار را در خود جای دهد، حیاتی هستند و عمل بر اساس این شناخت، مملو از مشکلات اساسی است. بهطور نمونه، ثبات به معنای پذیرش درجهای از برابری جایگاه در روابط آنها توسط واشنگتن است که مفهوم برتری فراگیر ایالات متحده را تضعیف میکند. همچنین مستلزم آن است که واشنگتن بپذیرد که نظم جهانی پساجنگ سرد به رهبری ایالات متحده حداقل نیاز به اصلاح دارد. هضم هر دوی این ایدهها در ایالات متحده و مطمئنا در کنگره که اجماع دو حزبی در مورد لزوم تمرکز بر مهار تهدید چین شکل گرفته است، دشوار است.
همانطور که محققان استثناگرایی آمریکایی استدلال کردهاند، سیاستگذاران ایالات متحده از زمان جنگ جهانی دوم تمایل خود را به این نشان دادهاند که ایالات متحده را بهعنوان متولی نهایی نظم بینالمللی ببینند. این دیدگاه به بسیاری از دولتهای ایالات متحده آنچه را که مجوز گهگاه برای اقدام فراقانونی در دفاع از نظم موجود میدانستند، داده است. کنار گذاشتن این فرض هژمونیک دشوار خواهد بود. علاوه بر این، مسائل حیاتی تنش در روابط چین و ایالات متحده را تشدید میکنند و نقاط اشتعال خطرناکی در ارتباط با چندین مورد از اختلافات حلنشده حاکمیتی چین وجود دارد. نحوه برخورد با مساله تایوان کلید هرگونه ثباتسازی در روابط آینده است؛ اما چین همچنین در مرکز سایر ادعاهای رقابتی حاکمیتی است که بر متحدان دیرینه ایالات متحده مانند ژاپن و فیلیپین تاثیر میگذارد. پکن علاوه بر این، درک متفاوتی از وضعیت مسیرهای دریایی درگیر در آن رقابت با واشنگتن دارد. نگرشهای عمومی در هر جامعه، احساسات منفی شدیدی را نسبت به طرف مقابل نشان میدهد.
در ایالات متحده، این نگرشها در چند سال گذشته در نتیجه افشای سابقه وخیم حقوق بشری پکن در رابطه با اقلیتهای قومی در تبت و سین کیانگ، عمیقتر شده است. در چین، این برداشت وجود دارد که ایالات متحده به دستاوردهای چینیها احترامی قائل نیست و نیاز به مقابله با آنچه آن را تصمیم ایالات متحده برای «محاصره، مهار و سرکوب» این کشور و متوقف کردن پیشرفتش توصیف میکنند، احساس میشود. بیثباتی همچنین از عدم اطمینان در مورد مسیر سیاستها و خطمشیهای ایالات متحده در نتیجه احساسات گسترده پوپولیستی برمیخیزد. بازگشت به ریاستجمهوری یک معتقد به ایده «اول آمریکا» که در دوران دولت اول خود منجر به موضعگیری بسیار سختگیرانهتر در قبال روابط تجاری با چین شد، همراه با نقض توافقنامههای بینالمللی و خروج ایالات متحده از سازمانهای حاکمیت جهانی را نمیتوان رد کرد. چین همچنین با یک محیط داخلی بهویژه چالشبرانگیز مواجه است که شامل اقتصاد داخلی کند، بیکاری بالای جوانان و این حس است که محیط خارجی بهجای ثباتیای که پکن معتقد است برای حمایت از صعود مداوم خود به آن نیاز دارد، مملو از آشفتگی و عدم قطعیت است.
ظهور چین چالشی برای منافع و ارزشهای ایالات متحده است. بسیاری در چین تمایلی به پذیرش این مساله ندارند که ایالات متحده هرگز شریکی بیطرف و ضروری در جستوجوی آیندهای باثبات و مرفه برای حزب - دولت نخواهد بود. رهبری چین نیز نمیخواهد شاهد تداوم نقش ایالات متحده بهعنوان یک بازیگر اصلی امنیتی و اقتصادی در آسیا - اقیانوسیه باشد. باتوجهبه این موانع بالقوه و بالفعل برای پیشرفت، خوشبینی در مورد تلاش فعلی برای مدیریت تنشها در روابط دشوار است.