پایان عصر «سلاح انرژی»

در ژوئن ۲۰۲۵، هم‌زمان با بالا گرفتن تنش‌های کم‌سابقه میان ایران و اسرائیل و تبادل پیام‌های نظامی و امنیتی میان دو طرف، بازار جهانی نفت واکنش چشم‌گیری نشان نداد. قیمت نفت برنت برای مدت کوتاهی افزایش یافت، اما طی چند روز به سطح پیشین بازگشت. این واکنش ضعیف، نشانه تغییر عمیق در معادلات قدرت جهانی است؛ جایی که نفت خاورمیانه ـ که زمانی یکی از موثرترین ابزارهای ژئوپلیتیک بود ـ بخش زیادی از قدرت بازدارندگی خود را از دست داده است.

سه تحول ساختاری ـ استقلال انرژی آمریکا در پی انقلاب شیل، متنوع شدن زنجیره جهانی عرضه و کاهش حساسیت بازار نسبت به بحران‌های منطقه‌ای ـ در مجموع کارآیی «سلاح نفت» را تضعیف کرده است. این تحولات، نه تنها ماهیت بحران‌های خاورمیانه، بلکه نحوه تصمیم‌گیری کشورهای منطقه و قدرت‌های جهانی را نیز تغییر داده است.

انقلاب شیل؛ رهایی آمریکا از وابستگی به خاورمیانه

مهم‌ترین عامل در این دگرگونی، تغییر بزرگ در جایگاه انرژی ایالات متحده است. انقلاب شیل که با استفاده از فناوری شکست هیدرولیکی و حفاری افقی شکل گرفت، جغرافیای سیاسی انرژی را به‌طور کامل بازنویسی کرد. در سال ۲۰۰۵، آمریکا حدود ۶۰ درصد از مصرف نفت خود را وارد می‌کرد؛ عمدتا از عربستان سعودی، عراق و سایر کشورهای حاشیه خلیج فارس. اما تا سال ۲۰۲۵، تولید نفت آمریکا به بیش از ۱۳‌میلیون بشکه در روز رسیده و این کشور به صادرکننده خالص فرآورده‌های نفتی تبدیل شده است. این تحول نه‌تنها به معنای افزایش تولید، بلکه نوعی «جدایی راهبردی» از آسیب‌پذیری‌های عرضه در خاورمیانه است. حتی در برهه‌هایی که درباره امنیت مسیرهای مهم انتقال انرژی در منطقه گمانه‌زنی‌هایی مطرح می‌شد، بازار آمریکا واکنش خاصی نشان نداد؛ زیرا این کشور می‌تواند طی مدت کوتاهی نیاز خود را از منابع داخلی یا جایگزین تامین کند.

تنوع بی‌سابقه در عرضه جهانی نفت

دومین تحول مهم، تنوع گسترده در منابع جهانی عرضه نفت است. علاوه بر آمریکا، کشورهایی مانند کانادا، برزیل، گویان و نروژ نیز با افزایش قابل‌توجه تولید روبه‌رو بوده‌اند. روسیه نیز با وجود محدودیت‌های مختلف، همچنان تامین‌کننده مهمی برای بازار آسیا باقی مانده است. برآورد می‌شود تا سال ۲۰۲۵، عرضه جهانی نفت به حدود ۱۰۵‌میلیون بشکه در روز برسد و کشورهای عضو اوپک‌پلاس نیز چند ‌میلیون بشکه ظرفیت مازاد در اختیار داشته باشند. به همین دلیل، حتی حذف بخشی از عرضه یک کشور نیز لزوما به بحران فوری منجر نمی‌شود.

در سوی تقاضا نیز بسیاری از کشورهای مصرف‌کننده منابع خود را متنوع کرده‌اند. هند بخشی از واردات خود را از مناطق دیگر تامین می‌کند و چین نیز دامنه تامین‌کنندگانش را گسترش داده است. نتیجه این روند، کاهش اثرگذاری تهدیدهای نفتی است؛ شرایطی که تکرار سناریویی مشابه تحریم نفتی دهه ۱۹۷۰ را عملا ناممکن ساخته است.

روان‌شناسی جدید بازار: عادت به بحران

عامل سوم، کاهش حساسیت روانی بازار نسبت به تنش‌های خاورمیانه است. از سال ۲۰۲۳ تاکنون این منطقه بارها شاهد درگیری و بی‌ثباتی بوده، اما در اغلب موارد این رویدادها تنها باعث نوسانات کوتاه‌مدت در قیمت نفت شده است. امروزه داده‌های ماهواره‌ای، رهگیری کشتی‌ها و گزارش‌های لحظه‌ای این امکان را به معامله‌گران می‌دهد که وضعیت واقعی عرضه را به‌سرعت بررسی کنند. تا زمانی که جریان فیزیکی نفت مختل نشود، بازار واکنش چشم‌گیری نشان نمی‌دهد. در چنین شرایطی، تهدیدهای لفظی یا سیاسی دیگر برای ایجاد شوک کافی نیستند و توقف واقعی صادرات ـ آن هم توسط یک کشور صادرکننده ـ معمولا بیش از آنکه بازار جهانی را دچار بحران کند، به اقتصاد داخلی همان کشور آسیب می‌زند.

تطبیق کشورهای منطقه با جهانِ پس از نفت

برای سال‌ها، موضوع اختلال در عبور و مرور انرژی از برخی تنگه‌های مهم منطقه به‌عنوان اهرم سیاسی مطرح بود. اما اکنون، با تنوع عرضه و افزایش ذخایر جهانی، چنین سناریوهایی در نگاه بازار «مدیریت‌پذیر» تلقی می‌شود و اثرگذاری گذشته را ندارد. در گذشته، این نگرانی وجود داشت که هرگونه درگیری گسترده در منطقه، شوک بزرگی به بازار انرژی وارد کند و همین موضوع نوعی محدودیت غیررسمی ایجاد می‌کرد. اما اکنون، با مقاوم‌تر شدن بازار، این ملاحظه تا حد زیادی کمرنگ شده است. در همین حال کشورهای نفت‌خیز منطقه دریافته‌اند که تکیه صرف بر نفت برای حفظ جایگاه جهانی کافی نیست. طرح‌هایی مانند «چشم‌انداز ۲۰۳۰ عربستان»، توسعه اقتصاد دیجیتال در امارات و دیپلماسی مالی قطر، نشانه حرکت به سوی تنوع اقتصادی و نقش‌آفرینی جدید است.

بازنگری قدرت‌های جهانی در سیاست انرژی

ایالات متحده: کاهش وابستگی به نفت خاورمیانه باعث شده سیاستگذاری این کشور در منطقه کمتر به ملاحظات انرژی وابسته باشد و آزادی عمل بیشتری پیدا کند.

چین: این کشور همچنان بزرگ‌ترین واردکننده نفت است، اما با ایجاد ذخایر راهبردی و گسترش منابع تامین، آسیب‌پذیری خود را کاهش داده و روابط اقتصادی بلندمدت را دنبال می‌کند.

اروپا: بحران اوکراین روند گذار به سمت انرژی‌های تجدیدپذیر و تامین‌کنندگان جایگزین را تسریع کرده است؛ به‌طوری که نفت خاورمیانه همچنان مهم، اما دیگر حیاتی و غیرقابل‌جایگزین نیست.

خاورمیانه در عصر پسا‌نفت

کاهش نقش نفت به این معنا نیست که خاورمیانه اهمیت خود را از دست داده است. اما به شکلی متناقض، ممکن است باعث شود قدرت‌های جهانی انگیزه کمتری برای مهار تنش‌های محلی داشته باشند. دنیا از «بحران نفتی» در امان‌تر شده، اما خود منطقه ممکن است با بی‌ثباتی بیشتری مواجه شود. نفت دیگر نمی‌تواند قدرت‌های جهانی را وادار کند نقش داور بحران را بازی کنند. نفت خاورمیانه همچنان نقش مهمی در اقتصاد جهانی دارد، اما دیگر آن قدرت ساختاری گذشته برای به لرزه درآوردن بازارها را ندارد.

جهان امروز با گذشته تفاوت دارد: عرضه متنوع‌تر شده، مصرف‌کنندگان آماده‌ترند و بازارها در برابر شوک‌های ژئوپلیتیک مقاوم‌تر شده‌اند. به همین دلیل، حتی تشدید تنش‌های سیاسی در منطقه نیز دیگر الزاما به جهش شدید قیمت نفت منجر نمی‌شود.

این‌که این روند در نهایت به ثبات بیشتر در منطقه بینجامد یا به افزایش بی‌تفاوتی جهانی نسبت به بحران‌های خاورمیانه منجر شود، هنوز مشخص نیست. اما یک نکته روشن است: دوران استفاده از نفت به‌عنوان «سلاح نهایی» در سیاست جهانی، به سر آمده است.