چین تسلط پولی غرب را نوعی «انگلیگری مالی» میداند و حاضر نیست همان نقش دلار را ایفا کند
هژمون مردد
اما این برداشت، یک اشتباه اساسی دارد: قدرت داشتن، به معنی تمایل برای استفاده از آن نیست. چین از منظر اقتصادی توان به چالش کشیدن دلار را دارد، اما تاکنون اراده سیاسی لازم برای پذیرش هزینهها و مسوولیتهای «هژمون پولی» را نشان نداده است. در عمل، پکن نهتنها تلاشی جدی برای کنار زدن دلار نکرده، بلکه نقش «صادرکننده ارز مسلط جهانی» را بیشتر یک دام پرهزینه میداند تا یک امتیاز ویژه.
به گزارش «مدرن دیپلماسی»، ریشه اصلی این بیمیلی را باید در نگاه ایدئولوژیک رهبران چین جستوجو کرد. از منظر حزب کمونیست چین، نظام مالی بینالمللی کنونی ـ که تحت رهبری آمریکا شکل گرفته ـ یک سازوکار «بیطرف» نیست، بلکه میراثی از نظم اقتصادی غربمحور و امپریالیستی است.
در گفتمان رسمی چین، که تا حدی تحتتاثیر اندیشههای مارکسیستی نیز قرار دارد، تسلط یک ارز جهانی نوعی «انگلیگری مالی» تلقی میشود؛ وضعیتی که به کشور مسلط اجازه میدهد بیش از توان واقعی خود مصرف کند و بار آن را به دوش سایر کشورها بیندازد. از این دیدگاه، دلار به آمریکا این امکان را داده است که با چاپ پول، کالا، منابع و داراییهای واقعی سایر کشورها را خریداری کند؛ بدون آنکه الزاما پشتوانه تولیدی متناظری داشته باشد.
برای پکن، حرکت به سمت چنین جایگاهی، در تعارض با تصویر و هویتی است که از خود بهعنوان حامی کشورهای درحال توسعه و مدافع «برابری حاکمیتی» ترسیم میکند. اگر چین بخواهد دقیقا همان نقش دلار را بازی کند، به نوعی تبدیل به همان قدرتی خواهد شد که همواره از آن انتقاد کرده است.
مزایای سنتی ارز ذخیره جهانی ـ مانند حقالضرب، نفوذ بینالمللی و اعتبار سیاسی ـ برای رهبران چین جذاب نیست اگر به بهای بازتولید ساختاری باشد که از نظر آنها ناعادلانه و استثماری است. از دید پکن، ثروت باید از مسیر تولید واقعی در صنعت و فناوری حاصل شود، نه از طریق سوداگری مالی و بهرهبرداری از ساختارهای پولی.
فراتر از ایدئولوژی، ملاحظات اقتصادی و سیاستگذاری نیز باعث شده چین مسیر متفاوتی از آمریکا انتخاب کند. در اقتصاد بینالملل، یک اصل مشهور به «سهگانه غیرممکن» وجود دارد: هیچ کشوری نمیتواند همزمان دارای نرخ ارز ثابت (یا کنترلشده)، حساب سرمایه کاملا باز و استقلال در سیاست پولی باشد. نهایتا باید یکی از این سه را قربانی کرد.
آمریکا برای حفظ نقش دلار، اجازه داده ارز خود آزادانه نوسان کند و بازار سرمایه باز داشته باشد تا بتواند سیاست پولی مستقل اعمال کند. اما چین، راه متفاوتی برگزیده است: پکن نرخ ارز مدیریتشده و سیاست پولی مستقل را حفظ کرده و بهای آن را با محدود کردن جریان آزاد سرمایه پرداخت کرده است.
نمونه بارز آن در سالهای ۲۰۲۴ و ۲۰۲۵ دیده شد؛ زمانی که فدرالرزرو نرخ بهره را بالا برد تا تورم را مهار کند، اما اقتصاد چین برای تحریک رشد نیاز به کاهش نرخ بهره داشت. بانک مرکزی چین توانست این کار را انجام دهد، چون خروج گسترده سرمایه بهدلیل کنترلهای شدید ارزی ممکن نبود. اگر حساب سرمایه چین کاملا باز بود، این اختلاف سیاستی میتوانست منجر به فرار گسترده سرمایه و سقوط ارزش یوآن شود.
چین با محدودیت در خروج سرمایه، ثبات داخلی خود را تضمین میکند، حتی اگر این به قیمت کاهش جذابیت یوآن در سطح جهانی تمام شود. در سالهای اخیر، برخلاف برخی وعدهها، پکن حتی نظارت بر سرمایهگذاریهای خارجی و خروج ارز را سختتر هم کرده است. نتیجه آن است که نقدینگی یوآن در سطح جهانی به حدی نیست که آن را به یک ارز ذخیره واقعی تبدیل کند ـ و به نظر میرسد چین چندان هم از این موضوع ناراضی نیست.
پرهیز از هزینههای رهبری مالی جهانی
نباید فراموش کرد هژمونی مالی تنها مزیت نیست؛ هزینههای سنگینی هم دارد. مهمترین آن، ایفای نقش «وامدهنده نهایی» در بحرانهای جهانی است. در گذشته، بریتانیا و سپس آمریکا مجبور بودند در زمان بحرانهای مالی، نقدینگی لازم را برای حفظ ثبات بازارهای جهانی تامین کنند.
چین تمایلی به پذیرش چنین نقشی ندارد. گرچه پکن با کشورهای مختلف قراردادهای سوآپ ارزی (تبادل پولی) امضا کرده، اما این توافقها اغلب محدود، مشروط و بیشتر در جهت حفظ منافع خودش بوده است. در بحران بدهی کشورهایی مانند سریلانکا یا زامبیا، چین بیشتر رفتاری شبیه به یک طلبکار سختگیر از خود نشان داده تا یک ناجی نظام مالی جهانی.
پکن ترجیح میدهد منابع مالیاش در خدمت رشد و ثبات داخلی باشد، نه در خدمت نجات دیگران. این رویکرد نشان میدهد که چین به جای ایفای نقش «بانک مرکزی جهان»، خود را بازیگری میداند که صرفا در پی تامین منافع ملی است.
استقلال به جای هژمونی
برخلاف آنچه بسیاری گمان میکنند، چین در پی جایگزینی دلار نیست. شواهد نشان میدهد که پکن آگاهانه از این مسیر دوری میکند. هدف چین، جهانی کردن محدود یوآن است؛ آنقدر که وابستگی به دلار را کاهش دهد و در برابر فشارهای مالی خارجی مصونتر شود ـ نه آنقدر که مجبور به پرداخت هزینههای سنگین رهبری ارزی جهان شود.
یوآن ممکن است در منطقه آسیا و در تجارت با شرکایی همچون روسیه، آفریقا یا صادرکنندگان انرژی نقش مهمتری پیدا کند، اما چین نمیخواهد به ستون فقرات نظام مالی جهانی تبدیل شود اگر به معنای از دست دادن حاکمیت پولیاش باشد.
در نهایت، شاید بزرگترین تهدید برای سلطه دلار نه از جانب چین، بلکه از درون خود آمریکا نشأت بگیرد؛ از طریق بیانضباطی مالی، بحرانهای سیاسی داخلی یا رشد بدهیهای دولتی. چرا که چین اساسا قصد «بردن» این بازی را ندارد — بلکه در حال تغییر قواعد آن است، بهگونهای که اصلا مجبور به بازی در آن نباشد.