پشت پرده مهندسی مجدد توان دفاعی ایران/ چرا گروه های همسو با ایران نقشی در جنگ تحمیلی اسرائیل ایفا نکردند؟
در پی تجربه پرآشوب جنگ دوازده روزه اخیر که بار دیگر پیچیدگیهای ساختاری امنیتی منطقه و هم شکنندگی نسبی معادلات راهبردی را به رخ کشید، نگاهها اکنون معطوف به توانمندیها و آمادهسازیهای استراتژیک ایران و مجموعه بازیگران محور مقاومت شده است، چه تجربه این نبرد کوتاه، ضرورت بازطراحی و سازماندهی دوباره ساختارهای دفاعی و آفندی کشور و بازیابی توان نظامی گروههای مقاومت را پیش کشیده است؛ مصطفی نجفی، کارشناس مسائل استراتژیک در گفتوگو با «ایران» چشمانداز آمادگیهای آتی و تحرکات راهبردی تهران و هم پیمانانش را تشریح میکند و تأکید دارد که بازیگران محور مقاومت پس از درسآموزی از وقایع اخیر، خود را برای ایفای نقش فعالتر و مؤثرتر در هر درگیری احتمالی آماده ساختهاند؛ حضوری که افزون بر تقویت موازنه راهبردی میتواند عمق عملیاتی توان دفاعی ایران را در برابر تهدیدات موجودیتی تضمین کند.
او همچنین تأکید میکند که توان موشکی و پهپادی ایران نسبت به پیش از جنگ دوازده روزه بهشدت توسعه یافته و این ابزارها در کنار هم، ظرفیت بازدارندگی و موازنه امنیتی را در سطح ملی و منطقهای ارتقا میدهند. نجفی در نهایت یادآوری میکند که پشت این تحرکات نظامی، پروژهای دیپلماتیک هم جریان دارد که هدف اولین آن کاهش تنش و جلوگیری از شعلهور شدن جنگ است و همزمان با در نظر گرفتن ترجیحات ایران و تحلیل رفتار طرف مقابل در پی تثبیت امنیت و بازدارندگی منطقهای است؛ راهبردی که تلفیقی از اقدام عملی، بازدارندگی مبتنی بر توانمندیهای آفندی و دیپلماسی هوشمندانه را بهطور همزمان در دستور کار دارد.
ایران پس از جنگ دوازده روزه به صورت هدفمند در حال تقویت توان نظامی خود است. این درحالی است که همزمان از تجهیز و بازیابی جریانهای مقاومت در کشورهای مختلف خبر میرسد. این ظرفیتهای منطقهای دقیقاً شامل چه حوزهها و اقداماتی میشود و ایران از طریق چه راهکارهایی در حال فعالسازی و بهرهبرداری از آنهاست؟
ایران در سالهای اخیر کوشیده است تا هم در حوزه نظامی و هم در عرصه دیپلماتیک، سطح بازدارندگی و قدرت چانهزنی خود را ارتقا دهد. بخشی از این تلاشها در حوزه هستهای، از طریق توسعه برنامه غنیسازی و بخشی دیگر در حوزههای موشکی و پهپادی دنبال شده است. در کنار این موارد، ایران با تکیه بر ظرفیتهای منطقهای خود یعنی گروههای مقاومت نیز در کشورهایی مانند عراق، لبنان و یمن که با آنها دارای منافع مشترک است، سعی کرده این بازدارندگی را تقویت کند. در محور سوریه، خطوط لجستیکی اهمیت ویژهای دارند. باوجود تصور از بین رفتن ظرفیتهای نظامی گروههای مقاومت پس از بحران سوریه و تهدید سقوط دولت بشاراسد، واقعیت میدانی نشان میدهد این گروهها همچنان از تجهیزات و توان مناسبی برخوردارند. هرچند سازوکارهای پیشین تغییر کرده و مسیرهای رسمی انتقال کمک از بین رفته، روند پشتیبانی به حزبالله لبنان به تدریج از سر گرفته شد.
به نظر میرسد حزبالله پس از پایان آتشبس اخیر، روند بازسازی و احیای توان خود را در حوزههای مختلف آغاز کرده است. این گروه با وجود قرار داشتن زیر فشارهای نظامی اسرائیل، نوعی صبر راهبردی را در پیش گرفته تا در یک بازه زمانی حساب شده، بخشی از ظرفیتهای تهاجمی خود را بازیابی و گسترش دهد. از این منظر، حزبالله همچنان یکی از ارکان اصلی محور مقاومت و از بازیگران همسو با ایران در منطقه محسوب میشود و برخلاف ادعاهای نتانیاهو مبنی بر از بین رفتن قدرت حزبالله، شواهد میدانی نشان میدهد که این گروه نهتنها باقی مانده که در حال توسعه توانمندیهای خود است.
در عراق نیز با وجود فشارهای شدید ایالات متحده برای خلع سلاح گروههای حشدالشعبی، واشنگتن نتوانسته است به هدف خود برسد. «حشدالشعبی» مجموعهای یکپارچه نیست و گروههایی مانند «کتائب حزبالله» و «عصائب اهلالحق» ، همچنان فعالاند. حتی نخستوزیر عراق، محمد شیاع السودانی، اخیراً تأکید کرده است تا زمانی که «اشغالگری» در عراق ادامه دارد، حضور این گروههای مسلح توجیهپذیر است و تنها با خروج کامل نیروهای آمریکایی از کشور، میتوان درباره آینده آنها تصمیمگیری کرد.
از سوی دیگر، یمن نیز بهعنوان یکی از باثباتترین بازیگران محور مقاومت، پس از آتشبس غزه وارد نوعی آتشبس غیررسمی با اسرائیل شده است. به نظر میرسد در مرحله پیش رو، شاهد تحولات جدید و تقویت بیشتر توانمندیهای نظامی و سیاسی نیروهای انصارالله خواهیم بود.
بنابراین میتوان انتظار داشت که این گروهها در صورت هر جنگ احتمالی نقش پررنگتری در مقابله با اسرائیل ایفا کنند؟
بله؛ در یک تصویر کلان، میتوان گفت که مجموعه بازیگران محور مقاومت در کنار ایران، در حال آمادهسازی خود برای ایفای نقش فعالتری در هر درگیری احتمالی آینده در منطقه هستند. یکی از نکات قابل توجه پس از حمله به ایران در جریان جنگ ۱۲روزه این بود که گروههای همسو با ایران نتوانستند در کنار تهران نقش فعالی ایفا کنند. با این حال، به نظر میرسد در صورت وقوع هر درگیری احتمالی آینده، این گروهها خود را برای ایفای نقش مؤثرتر و فعالتر در کنار ایران آماده کردهاند؛ موضوعی که میتواند در معادلات میدانی و راهبردی جنگ، بسیار تعیینکننده باشد. اسرائیلیها در گذشته همواره بر این باور بودند که در صورت حمله به ایران، با تهدید همزمان گروههای وابسته و نزدیک به تهران در منطقه مواجه خواهند شد. اما در جریان جنگ ۱۲روزه، چنین هماهنگی و واکنشی از سوی این گروهها مشاهده نشد. دلیل این مسأله آن بود که پیش از آغاز درگیری، آمریکا و اسرائیل با طراحی و اقدامات پیشدستانه، تلاش کرده بودند تا این گروهها را از ورود مستقیم بازدارند و آنها را در موقعیتی محدود قرار دهند. در کنار توسعه توانمندیهای موشکی ایران که بهنظر میرسد نسبت به پیش از جنگ دوازدهروزه پیشرفت و ابتکارات بیشتری داشته، بخش منطقهای اهرمها و ابزارهای ایران برای پاسخ به هرگونه حمله احتمالی نیز در درگیری بعدی نقش فعالتری ایفا خواهد کرد.
با توجه به اینکه گروههای مقاومت در صحنه میدانی مستقل عمل میکنند، مناسبات و نقش این گروهها با ایران چگونه در شرایط حساس کنونی تفسیر میشود؟
یکی از دلایلی که معتقدم در درگیری احتمالی آینده این گروهها نقش فعال خواهند داشت، این است که در دور بعدی درگیری، آنها برای دفاع در برابر تهدیدِ موجودیتی ایران و جمهوری اسلامی وارد عمل خواهند شد، زیرا اگر توان ایجاد یک تهدید موجودیتی علیه ایران را پیدا کنند، بقای خود این گروهها نیز در معرض خطر قرار میگیرد. از اینرو بهعنوان مجموعهای دارای موجودیت واحد تحت عنوان «مقاومت» بهتر است که هماهنگ عمل کنند. این درک مشترک ممکن است باعث شود که در درگیری احتمالی آینده، علیرغم درجهای از استقلال عملی در برخی موارد، این جریانهای مقاومت همراستا و فعالتر در کنار ایران بایستند. منطقی است که ایران در برابر این «وضعیت تعلیقی» یعنی واقعیتی که خطر بالقوه تهدید هر لحظه ممکن است بالفعل شود، از ابزارهای خود بهره ببرد یا اگر حمله ای رخ داد از آن ابزارها برای وارد کردن ضربات متقابل استفاده کند تا زمینه آتشبس یا برقراری موازنه فراهم شود.
آیا آنچه مشاهده میکنیم در واقع بیشتر آمادهسازی برای هر جنگ احتمالی است تا اینکه صرفاً بهعنوان بالا بردن اهرمهای فشار برای تقویت دیپلماسی قلمداد شود؟
ما در حوزه توانمندیهای ملی مشغول توسعه هستیم؛ برد و دقت موشکها در حال افزایش است و مجموعهای از ابتکارات در حوزه موشکی و پهپادی در حال اجراست. در سطح منطقهای نیز اقدامات مشخصی جریان دارد.
همه این ابزارها در کنار هم میتوانند به ایجاد موازنه و افزایش بازدارندگی کمک کنند، زیرا نه ظرفیتهای منطقهای به تنهایی و نه توانمندیهای ملی موشکی و پهپادی بهتنهایی قادر به ایجاد موازنه کامل هستند و ترکیب این توانمندیهاست که برای پیگیری دیپلماسی نیز اثرگذاری واقعی را رقم میزند.
آیا آمریکا و تلآویو تاکنون واکنشی نسبت به تحرکات ایران و گروههای مقاومت نشان دادهاند؟ بهویژه با توجه به خبری که چند روز پیش منتشر شد و از سوی واشنگتن به وزیر دفاع عراق درباره یک اقدام نظامی قریبالوقوع در منطقه هشدار داده شد، چه نوع تدابیر یا واکنشهایی از سوی این دو بازیگر قابل انتظار است؟
هدف آمریکا و متحدانش در گام اول، این است که گروههای مقاومت را از نظر سیاسی خنثی کنند. در عراق در جریان جنگ ۱۲ روزه، موفق شدند با فشار بر دولت مرکزی عراق، ارکان اقتصادی و بخشهای نظامی را تحت کنترل درآورند. به نظر میرسد همین مسأله یکی از نشانههای فعال شدن گروههای مقاومت است؛ وزیر دفاع آمریکا نیز با هشدار اخیر خود، عملاً به این موضوع اشاره کرده که ممکن است این گروهها هدف قرار بگیرند. این نشان میدهد که در درگیری احتمالی بعدی، این گروهها احتمالاً نقش فعالتری خواهند داشت. مشابه این کمپین، در لبنان نیز جریان دارد؛ در سطح سیاسی، فشار بر دولت مرکزی لبنان وارد میشود تا حزبالله خلع سلاح شود و همزمان حملات اسرائیل به بخشهای جنوبی لبنان گسترش مییابد. یعنی ابتدا تلاش میشود که در سطح سیاسی مانع فعالسازی گروههای مقاومت شوند و اگر این تلاشها موفقیتآمیز نبود، فاز نظامی نیز به آن اضافه میشود.
یک نکته مهم این است که هم دولت عراق و هم دولت لبنان به لحاظ سیاسی، نظامی و اقتصادی وابسته به آمریکا هستند، اما واقعیت صحنه متفاوت است. گروههای مقاومت در عراق و لبنان به هر صورت دستورکار مستقل خود را دارند. در مورد یمن، اما شرایط متفاوت است؛ انصارالله با پایگاه اجتماعی قوی خود اهرم فشار دارد. بنابراین ابزار اصلی آنها اهرم نظامی است اما اقدامات نظامیشان محدودتر است زیرا هزینه بالاتری برایشان دارد و در سطح سیاسی نیز قادر به پیشبرد دستور کار نیستند. در سوریه نیز شرایط خاص است. هرچند جولانی تلاش میکند هم آمریکاییها و هم اسرائیل را راضی نگه دارد، واقعیت این است که برخی گروهها نسبت به مسأله فلسطین و مقاومت، فارغ از نزدیکی یا دوریشان از ایران، همگرایی مستقلی با موضوع مقاومت و حمایت از فلسطین دارند.
تلاش تهران برای تقویت توان نظامیاش در چه حوزهها و سطوحی متمرکز است؟
در حوزه آفندی که توانایی ایجاد بازدارندگی را دارد، ظرفیتهای بیشتری برای بازیابی و ارتقا وجود دارد. به نظر میرسد نیروهای مسلح در نتیجه مواجهه با واقعیتهای جنگ 12 روزه درسهای آموزندهای گرفتهاند و آن تجربهها اجازه داده است تا ظرفیتهای داخلی قابل توجهی برای بازسازی و توسعه توان آفندی شکل گیرد؛ چرا که بخش آفندی کمتر به کمکهای خارجی وابسته است. براساس مشاهدات و شواهدی که دنبال میشود، بخش آفندی کشور، بهویژه توان موشکی و پهپادی، حتی نسبت به پیش از جنگ 12 روزه بهطور چشمگیری گسترش یافته است. در این گسترش، عوامل و اقداماتی نقش داشتهاند که به تقویت و افزایش ظرفیتهای آفندی منجر شدهاند.
آیا متحدان ایران از جمله چین و روسیه در این روند تقویت نظامی نقشی داشتهاند؟
توسعه همکاریهای ایران با روسیه و چین نسبت به قبل و حتی حین جنگ، بهطور قابل توجهی افزایش یافته است. این وضعیت دلایل متعددی دارد؛ بخشی از آن به تمایل خود ایران برای همکاری بیشتر با روسها و چینیها برمیگردد و بخشی دیگر به تهدیداتی مرتبط است که این کشورها از ناحیه آمریکا و غرب درک میکنند. به نظر میرسد روابط ایران با روسیه و چین پس از جنگ، مساعدتر و سازندهتر از دوره پیش از جنگ و حتی حین جنگ شکل گرفته است و این میتواند نویددهنده گسترش همکاریها در آینده باشد.
آیا این کمکها عملاً به تحویل تسلیحات به ایران منتهی شدهاند یا صرفاً انتقال فناوری و دانش فنی مطرح بوده است؟
تسلیحات مختلف از جمله جنگنده، پدافند و سامانههای استراتژیک، الزامات و پروتکلهای متفاوتی دارند و همکاری در سطح راهبردی پیششرط سیاسی میطلبد. هرگونه همکاری نظامی با چین یا روسیه نیازمند تعیین تکلیف سیاسی، برنامهریزی دوجانبه و زمانبندی است. ایران پیشتر با روسیه همکاریهایی داشته اما باز هم زمان لازم است. در نهایت، گسترش روابط به تصمیم سیاستگذار و آمادگی طرف مقابل بستگی دارد؛ بهنظر میرسد دستکم تا حدی آمادگی در طرف مقابل وجود دارد و خصوصاً با چین میتوان با اطمینان بیشتری گفتوگو کرد؛ هرچند چین نیز مدل و ملاحظات خاص خود را دارد که تا حدودی شبیه الگوی روسیه است.
به نظر شما ایران همپای تقویت توان نظامی خود ،در حوزه دیپلماسی چه کرده است؟
تحلیل من این است که پشت پرده اقداماتی در جریان است که در گام اول هدف آنها کاهش تنش و جلوگیری از وقوع جنگ است. این اقدامات بیشتر به ترجیحات و اولویتهای خود ایران مرتبط است اما اگر ترجیحات طرف مقابل را نیز در نظر بگیریم، به نظر میرسد پروژهای کلان در حال اجراست که هدف آن، بهویژه از منظر دیپلماسی جلوگیری از شعلهور شدن جنگ است. دیپلماسی تنها میتواند جلوی وقوع جنگ را بگیرد اما بهتنهایی قادر به گرهگشایی از وضعیت نیست؛ اگر طرف مقابل ایران را ضعیف ببیند، انتظار امتیازدهی از موضع ضعف خواهد داشت. تقویت موضع دیپلماتیک مستلزم احیای قدرت ملی است که توانمندیهای نظامی، اقتصادی، هستهای و پایگاه مردمی را شامل میشود؛ چون بدون اهرمهای معنادار طرف مقابل به مصالحه تن نخواهد داد. مذاکره از موضع ضعف عملاً بینتیجه است، مگر آنکه هدف، تسلیم باشد.
بخش سایتخوان، صرفا بازتابدهنده اخبار رسانههای رسمی کشور است.