چرا لوموند ادعای بدنه اجتماعی برای «رضا پهلوی» را زیر سوال برد؟

روزنامۀ لوموند به تازگی در رد ادعای بدنه‌اجتماعی ‌داشتن رضا پهلوی نوشته بود:  «اطرافیانش برای اثبات محبوبیت به تعداد بازدیدها و لایک‌های شبکه‌های اجتماعی استناد می‌کنند، اما در دوران دیپ‌فیک و ربات‌های اینترنتی، این معیارها چندان قابل اتکا نیستند. برخی دیپلمات‌های اروپایی، به‌ویژه در فرانسه، رضا پهلوی را مهره‌ای در بازی اطلاعاتی اسرائیل برای بی‌ثبات‌سازی تهران می‌دانند.» 
 

چرا لوموند هم شانسی برای رضا پهلوی قایل نیست؟

 در سال‌های اخیر، نام رضا پهلوی بیش از پیش در فضای سیاسی و رسانه‌ای داخل و خارج ایران مطرح شده است؛ گاه به عنوان مظهری از احساسات نوستالژیک به دوران پیش از انقلاب، و گاه به عنوان چهره‌ای که برخی از مخالفان جمهوری اسلامی بر او به عنوان "گزینۀ جایگزین" تکیه کرده‌اند. اما در برابر این تصورات، واقعیت سیاسی ایران و محیط بین‌المللی آن چیز دیگری می‌گوید: احتمال بازگشت سلطنت و پادشاهی رضا پهلوی به ایران بسیار ناچیز است.

   تحلیل این موضوع، نه از منظر تمایل یا عدم تمایل گروهی خاص، بلکه از زاویۀ "واقعیت قدرت" در داخل و خارج ایران قابل درک است. نظام‌های سیاسی، به‌ویژه در جوامعی با ساختار پیچیده و تجربۀ انقلاب، با دو ستون اصلی دوام می‌یابند: نهادهای قدرت درون‌زا، و موازنۀ نیروهای خارجی. رضا پهلوی در هیچ‌یک از این دو عرصه پایگاه واقعی ندارد.

   این یادداشت متضمن ارائۀ دلایل شانس ناچیز رضا پهلوی برای به قدرت رسیدن و به تبع آن احیای حکومت سلطنتی در ایران است. 

نیروهای مؤثر داخلی

   در ایران امروز، قدرت سیاسی عمدتا در دست نهادهای نظامی، امنیتی و بوروکراتیک است. سپاه پاسداران و ارتش، دو ستون اصلی اقتدار داخلی‌اند. تجربۀ همۀ کشورهایی که دستخوش بحران یا فروپاشی سیاسی شده‌اند نشان می‌دهد بدون رضایت و همراهی این نهادها، هیچ نظام جایگزینی نمی‌تواند شکل بگیرد. رضا پهلوی در این نهادها هیچ نفوذ سازمان‌یافته‌ای ندارد. نه فرماندهان نظامی به او وفادارند، نه در بدنۀ امنیتی ساختار قابل اتکایی برایش وجود دارد.

  در سطح دوم، ساختار اداری کشور قرار دارد: هزاران مدیر میانی، استاندار، فرماندار و کارگزار محلی که چرخ روزمرۀ ادارۀ کشور را می‌گردانند. این طبقۀ بوروکراتیک نیز، صرف‌نظر از باورهای شخصی، به تداوم نظم موجود وابسته است و نسبت به بازگشت سلطنت واکنشی منفی یا توآم با بی‌اعتمادی دارد.

   در بُعد اجتماعی، جامعۀ امروز ایران با جامعۀ نیم‌قرن پیش تفاوت بنیادین دارد. جوانان، زنان و طبقۀ متوسط جدید، هویت سیاسی خود را در چارچوب‌های مدرن‌تر و فردگرایانه‌تری تعریف می‌کنند و عموماً نسبت به هرگونه بازگشت به نظام‌های موروثی بی‌اعتنا هستند. اگر در دهۀ 1960 میلادی، مفهوم «پادشاه» هنوز در ذهن ایرانیان با اقتدار و نظم پیوند داشت، امروز برای نسل تازه چنین مفهومی بیشتر یادآور سلسله‌مراتب ِ گذشته و نبودِ حق انتخاب است.

   در کنار این سه لایه، باید به جریان‌های سیاسی داخل کشور نیز اشاره کرد: جمهوری‌خواهان سکولار، ملی‌گرایان، مارکسیست‌ها و اصلاح‌طلبان. همۀ این جریان‌ها اگرچه از منتقدان جدی جمهوری اسلامی‌اند، اما در عین حال با ایدۀ بازگشت سلطنت هم موافق نیستند. در نتیجه، حتی اگر حکومت فعلی به دلایلی کنار برود، هیچ ائتلاف گستردۀ داخلی‌ای برای انتقال قدرت به رضا پهلوی وجود ندارد.

 موقعیت بین‌المللی

در سطح جهانی هم چشم‌انداز بازگشت سلطنت به ایران فاقد پشتوانۀ واقعی است. قدرت‌های بزرگ جهان، از واشنگتن تا بروکسل و مسکو و پکن، در عمل به دنبال «ثبات قابل کنترل» در ایران‌اند، نه بازگشت به مدل سلطنتی‌ای که بالقوه می‌تواند منبع مناقشه باشد.

  ایالات متحده، با تجربه‌های تلخ عراق و افغانستان، سال‌هاست که از پروژه‌های تغییر رژیم فاصله گرفته است. سیاست اصلی واشنگتن در قبال تهران، نه تغییر بنیادی نظام، بلکه مدیریت بحران و مذاکرۀ مقطعی است. برای آمریکا، رضا پهلوی بیشتر یک چهرۀ رسانه‌ای است تا یک شریک سیاسی قابل اتکا.

  اروپایی‌ها نیز رویکرد مشابهی دارند. اولویت آن‌ها ثبات منطقه، مهار بحران مهاجرت و کنترل پروندۀ هسته‌ای ایران است. از نگاه بروکسل، تغییر ناگهانی حکومت در تهران بیش از آنکه دستاوردی سیاسی باشد، تهدیدی امنیتی است.

  در منطقه، مواضع کشورهای عربی خلیج فارس نیز دوپهلوست. اگرچه آنان از تضعیف جمهوری اسلامی خشنود می‌شوند، اما از بازگشت ایران به دوران ناسیونالیسم پهلوی، با شعارهایی نظیر «ایران بزرگ»، بیم دارند. چنین نگرانی‌یی به‌ویژه در ریاض و ابوظبی جدی است.

  در سوی دیگر، روسیه و چین به ‌طور آشکار با هر پروژه‌ای که رنگ و بوی غرب‌گرایی یا بازگشت به الگوی سلطنتی داشته باشد، مخالف‌اند. برای این دو قدرت، جمهوری اسلامی شریک قابل پیش‌بینی و سودآورتری است. رضا پهلوی در نگاه آنان، چهره‌ای غرب‌محور و غیرقابل‌اعتماد است.

  حتی اسرائیل، که از مخالفان سرسخت تهران است، نگاهی ابزاری به رضا پهلوی دارد. هدف اصلی تل‌آویو، تضعیف نظام جمهوری اسلامی است، نه بازسازی ایران زیر پرچم سلطنت.

رضا پهلوی

  با فرض فروپاشی

حتی اگر فرض کنیم جمهوری اسلامی بر اثر بحران‌های داخلی یا مداخلۀ خارجی سقوط کند، شرایط باز هم لزوماً به نفع رضا پهلوی نخواهد بود. در چنین خلأ قدرتی، نیروهای متعدد سیاسی، نظامی، قومی و اجتماعی برای تسلط بر صحنه رقابت خواهند کرد. نهادهای محلی و نظامی احتمالاً زودتر از هر نیروی مدنی به میدان می‌آیند. تجربۀ کشورهای منطقه نشان داده است که در دوران گذار، معمولاً ارتش یا نهادهای مسلح ابتکار عمل را به دست می‌گیرند و تا تثبیت نسبی اوضاع، جایی برای بازگشت نمادین خاندان‌های سابق باقی نمی‌ماند.

  رضا پهلوی برای پادشاه شدن، نیاز به سه عامل اساسی دارد: حمایت نهادهای قدرت داخلی، مقبولیت اجتماعی گسترده و حمایت هماهنگ خارجی. هیچ‌یک از این سه شرط در حال حاضر برای او مهیا نیست.

 سلطنت به عنوان نوستالژی، نه راه‌حل

  رضا پهلوی در گفتمان سیاسی ایران بیشتر نقش یک "یادآور تاریخی" را دارد تا رهبر بالقوۀ آینده. حضور او در رسانه‌ها، به‌ویژه در فضای مجازی، بیش از آنکه محصول برنامه‌ریزی سیاسی باشد، بازتاب احساسات نوستالژیک بخشی از جامعه نسبت به نظم و اقتدار دوران گذشته است. اما در سیاست مدرن، نوستالژی هرگز به‌ تنهایی قدرت نمی‌سازد.

شکل‌گیری حکومت جدید، نیازمند سازمان، ائتلاف و مشروعیت است؛ سه عنصری که جریان سلطنت‌طلب از فقدان‌شان رنج می‌برد. حتی در میان هواداران رضا پهلوی نیز اختلاف نظرهای جدی درباره‌ی شکل حکومت، نقش دین، و نوع رابطه با غرب وجود دارد.

حتی با فرض تغییر حکومت، ایران در آیندۀ نزدیک احتمالاً به سوی نوعی نظام موقت، جمهوری سکولار یا شورای انتقالی خواهد رفت؛ مدلی که با خواست‌های مدرن‌تر جامعه سازگارتر است و با منافع قدرت‌های جهانی نیز تضاد کمتری دارد.

  جمع‌بندی

رضا پهلوی شاید همچنان در حافظۀ تاریخی بخشی از ایرانیان جایگاهی نمادین داشته باشد، اما سیاست در جهان واقعی با حافظه و احساس اداره نمی‌شود. آنچه در میدان عمل تعیین‌کننده است، قدرت سازمان‌یافته، حمایت اجتماعی گسترده و پشتیبانی خارجی هماهنگ است؛ سه عنصری که هیچ ‌کدام در حال حاضر در اختیار رضا پهلوی نیستند. حتی در مورد "حمایت اجتماعی"، که برخی مدعی‌اند رضا پهلوی به وفور از آن برخوردار است، باید گفت که چنین حمایتی "در عمل" متوجه او نیست وگرنه در چند سال گذشته فراخوان‌های مکررش برای حضور اعتراض‌آمیز مردم در خیابان‌ها بی‌پاسخ نمی‌ماند. 

به هر حال حتی اگر ساختار سیاسی کنونی ایران محو شود، مسیر بازگشت سلطنت بیش از هر چیز، مظهر بازگشت به گذشته خواهد بود؛ گذشته‌ای که مبتنی بر پدرسالاری ِ سیاسی بوده. و این چیزی است که نیروهای اجتماعی و سیاسی مدرن در ایران امروز، که متشکل از شهروندان صاحب ِ نظر و واجد فردیت‌اند، خواهان احیاء آن نیستند.  

بخش سایت‌خوان، صرفا بازتاب‌دهنده اخبار رسانه‌های رسمی کشور است.