بازتعریف امنیت غذایی در سایه بحران آب

تا چند دهه پیش، مفهوم امنیت غذایی در ایران بیشتر با «افزایش تولید داخلی» و «خودکفایی در محصولات اساسی» تعریف میشد. اما اکنون، با کاهش محسوس منابع آبی و فشار اقلیمی فزاینده، این تعریف نیازمند بازنگری جدی است. امنیت غذایی پایدار، بدون امنیت آبی امکانپذیر نیست. روندهای بلندمدت نشان میدهد که پایداری منابع آب، بنیان اصلی تامین غذا را تضعیف کرده و ادامه مسیر فعلی میتواند به تهدیدی ساختاری برای معیشت و سلامت عمومی بدل شود.
سیر تاریخی امنیت غذایی و منابع آب در ایران
اگر به روند چند دهه اخیر نگاه کنیم، مشاهده میشود که وضعیت امنیت غذایی کشور در مجموع بهبود یافته است. شاخصهای بینالمللی مانند «شاخص امنیت غذایی خانوار» حاکی از آنند که از دهه۱۹۸۰ تا سالهای اخیر، ایران توانسته است سطحی از ثبات غذایی را ایجاد کند.

البته در برخی مقاطع، بهویژه در دورههای نوسان شدید اقتصادی یا وقوع بحرانهای جهانی، این شاخص دچار افت موقتی شده است. اما در همین بازه زمانی، شاخصهای مرتبط با منابع آب جهت معکوسی را طی کردهاند. میزان آب تجدیدپذیر سرانه در کشور بهصورت مداوم کاهش یافته و از آستانه بحرانی جهانی (۱۷۰۰مترمکعب برای هر نفر در سال) عبور کرده و اکنون به کمتر از هزار مترمکعب رسیده است. این کاهش مداوم نشاندهنده افزایش تنش آبی و ورود کشور به مرحله کمآبی شدید است. بهعبارت دیگر، درحالیکه شاخصهای غذایی در ظاهر روندی صعودی نشان میدهند، زیرساخت حیاتی آن یعنی آب، در حال فروپاشی تدریجی است. این تضاد ظاهری زنگ خطری جدی است: پیشرفتهای سطحی در تامین غذا نمیتواند بر بحران ساختاری در منابع طبیعی سرپوش بگذارد.
همبستگی میان آب و غذا
بررسی رابطه میان امنیت غذایی و وضعیت منابع آب نشان میدهد که هرگاه فشار آبی افزایش یافته، شاخصهای غذایی نیز دچار افت شدهاند. این همبستگی نهتنها در سطح ملی، بلکه در سطح استانی نیز کاملا محسوس است. در استانهای مرکزی، جنوبی و شرقی کشور که وابستگی بالایی به منابع آب زیرزمینی دارند، کاهش بارندگی و افت سطح آب باعث افت عملکرد محصولات کشاورزی شده است. در مقابل، در بخشهایی از مناطق شمالغرب و زاگرس که مدیریت بهتری در مصرف آب و تغییر الگوی کشت صورتگرفته، توانستهاند تولید را در سطحی پایدارتر حفظ کنند.
مطالعات میدانی نشان داده است که در مناطق خشک و نیمهخشک، عملکرد محصولات استراتژیک مانند گندم آبی، جو دیم و سیبزمینی تا ۳۰درصد کاهش یافته است. این مساله مستقیما بر امنیت غذایی خانوارها، قیمت مواد غذایی و رفاه اجتماعی تاثیر میگذارد. در حقیقت، وقتی منابع آبی کاهش مییابند، نهتنها سطح تولید بلکه کیفیت و تنوع غذایی نیز دچار تهدید میشود. بنابراین، بحران آب، خود را در قالب «بحران غذا» بازتولید میکند.
تهدیدها، چالشها و مسیرهای اصلاح
در دو دهه گذشته، برداشت بیرویه از سفرههای زیرزمینی باعث کاهش نگرانکننده سطح آب در بسیاری از دشتهای کشور شده است؛ در برخی مناطق این افت حتی به بیش از سی متر رسیده و خطر فرونشست زمین را بهشدت افزایش داده است. همزمان، بهرهوری پایین در مصرف آب کشاورزی نیز به بحرانی ساختاری دامن زده است. با آنکه حدود ۹۰درصد از کل مصرف آب کشور در بخش کشاورزی صورت میگیرد، بازده آبیاری در بسیاری از مناطق کمتر از ۴۰درصد است. بهبیان دیگر، بخش بزرگی از این منبع حیاتی عملا به هدر میرود. افزون بر این، تغییرات اقلیمی با افزایش میانگین دما، کاهش بارندگیهای موثر و تکرار خشکسالیهای متوالی، نظم طبیعی تولید و مصرف را بر هم زده و شرایط را برای تولید پایدار دشوارتر کرده است. پیامدهای این وضعیت تنها به محیطزیست محدود نمیشود، بلکه در حوزههای اجتماعی و اقتصادی نیز آشکار است. کاهش منابع آبی و افت تولید کشاورزی، اشتغال روستایی را تهدید کرده و مهاجرت به شهرها را افزایش داده است؛ پدیدهای که خود به گسترش نابرابری، شکلگیری سکونتگاههای غیررسمی و فشار مضاعف بر زیرساختهای شهری منجر میشود.
با این حال، در دل این بحران گسترده فرصتهایی نیز نهفته است که میتوان با رویکردی علمی و سیاستگذاری هوشمندانه از آنها بهره گرفت. اصلاح الگوی کشت، یکی از مهمترین این فرصتهاست. هماهنگسازی نوع و میزان کشت با ظرفیتهای اقلیمی هر منطقه، میتواند ضمن حفظ تولید، از فشار بر منابع آب بکاهد. بهویژه در مناطق خشک، کاهش سطح زیرکشت محصولات پرآببر و جایگزینی آنها با محصولات کمآببر یا دارای ارزش اقتصادی بیشتر، میتواند تعادل جدیدی میان نیاز غذایی و توان اکولوژیک کشور برقرار کند.
افزایش بهرهوری آب نیز از دیگر مسیرهای کلیدی اصلاح است. استفاده از فناوریهای نوین آبیاری، همچون سامانههای قطرهای و هوشمند، قادر است تا حدود ۳۰درصد از مصرف فعلی آب در کشاورزی را کاهش دهد. در کنار آن، توسعه مدیریت هوشمند منابع و بهرهگیری از ابزارهای نوین مانند سامانههای پایش اقلیمی، دادههای ماهوارهای و تحلیلهای مبتنی بر هوش مصنوعی، زمینه را برای تصمیمگیری دقیقتر و مبتنی بر شواهد علمی فراهم میسازد.
از سوی دیگر، مساله امنیت غذایی و آبی در ایران نیازمند نگاهی فرابخشی و هماهنگ است. سیاستگذاریهای مرتبط با آب، کشاورزی، صنعت و محیطزیست باید از حالت جزیرهای خارج شده و در قالب یک نظام یکپارچه و همراستا عمل کنند. تنها از طریق چنین همافزاییای میتوان از تعارض میان اهداف بخشی کاست و گام موثری در مسیر پایداری برداشت.
در این چارچوب، بازتعریف مفهوم خودکفایی غذایی اهمیت ویژهای دارد. خودکفایی دیگر نباید صرفا به معنای افزایش تولید داخلی تلقی شود، بلکه باید بر پایه «خودکفایی پایدار» استوار باشد؛ یعنی تولید در چارچوب ظرفیتهای طبیعی و آبی کشور. سیاستهای حمایتی نیز باید از تمرکز بر کمیت به سمت تقویت بهرهوری، کیفیت و پایداری حرکت کنند تا امنیت غذایی کشور بر بنیانی واقعیتر و مقاومتر استوار شود.افزون بر آن، تدوین برنامههای جامع سازگاری با اقلیم در سطوح ملی و استانی میتواند به افزایش تابآوری بخشهای مختلف اقتصادی و اجتماعی در برابر تغییرات اقلیمی کمک کند. این برنامهها باید شامل آموزش کشاورزان، ارتقای فناوریهای نوین، بهبود نظام آمایش سرزمین و استفاده از مدلهای دادهمحور برای پیشبینی و تصمیمسازی باشند. بهرهگیری از سامانههای اطلاعاتی و دادههای اقلیمی دقیق، امکان تخصیص بهینهی منابع و مدیریت موثرتر بحرانها را فراهم میسازد.
در نهایت، امنیت غذایی و امنیت آبی در ایران امروز دو پدیده مجزا نیستند، بلکه دو روی یک واقعیت واحد را شکل میدهند. کاهش منابع آب، بنیان امنیت غذایی را تضعیف کرده و در صورت ادامهی روند کنونی، میتواند به بحرانی فراگیر در سطح معیشت، سلامت و ثبات اجتماعی منجر شود. با وجود این، اگر تصمیمگیریها بهموقع، هدفمند و با نگاهی کلنگر انجام شود، هنوز فرصت برای بازگرداندن ثبات و پایداری وجود دارد. اما تاخیر در اصلاح مسیر، هزینههای اقتصادی، اجتماعی و زیستمحیطی سنگینی بر دوش نسلهای آینده خواهد گذاشت.
*،** کارشناسان ارشد اقتصاد انرژی و محیط زیست