واحد خاکدان به خانه ابدی بدرقه شد؛
او درجهیک بود
لیلی گلستان، مترجم و مدیر گالری گلستان نیز در این مراسم گفت: اصلا فکر نمیکردم روزی برسد که من اینجا بایستم و درباره واحد خاکدانی صحبت کنم که دیگر در میان ما نیست. باید عمیقا اعتراف کنم که بعد از مرگ برادرم کاوه، هیچوقت اینقدر احساس درد نکردهام. خیلی کم همدیگر را میدیدیم، اما دوستش داشتم، خیلی زیاد. او برای هنر بسیار احترام قائل بود. ما یک نقاش بزرگ را از دست دادیم؛ نقاشی که جایگزین نخواهد داشت، محال است.
او افزود: واحد خاکدان نقاشی بود بیحاشیه، بیسر و صدا، بیخودنمایی، بسیار فروتن، بسیار متواضع و در عین حال فوقالعاده باسواد. کارش را خیلی خوب بلد بود. شاید فکر میکردیم سوژه کارهایش همیشه یک انباری است، پر از چیزهایی که دیگر کسی نمیخواهدشان، اما آن جزئیات درون همان انباریها اصل کار بود. آن جزئیات بودند که ما را جذب میکردند، ما را مجذوب و میخکوب تابلوهایش میکردند. همیشه برایم سوال بود که چطور آن جزئیات را انتخاب میکرد، میکشید و کنار هم میگذاشت. درجهیک بود، واقعا درجهیک. همیشه از دیدن کارهای واحد شگفتزده میشدم. گلستان گفت: پدرش طراح معروفی بود؛ شهرک سینمایی را او ساخته بود. خودش هم تعریف میکرد که مادرش برایش یک جعبه مداد رنگی خریده بود. بچه بود، اما طراحیای کرده بود که مادرش فهمیده بود این کودک آن چیزی را که باید برای یک نقاش خوب بودن داشته باشد، دارد.
از او حمایت کرده بود، و همین حمایت باعث شد به اینجا برسد. واحد به معنای واقعی کلمه نقاش بود و جایگاه والایی در هنرهای تجسمی ما داشت. بهزاد حاتم، هنرمند و دوست قدیمی واحد خاکدان با یادکردی صمیمی از سالهای دوستی و زندگیشان در ایران و آلمان گفت: ما از نخستین نوجوانهای دهه ۱۹۶۰ بودیم؛ دههای درخشان و دگرگونکننده، دههای که جهان پس از ویرانیهای جنگ جهانی دوم دوباره جان گرفت، و بهراستی قرن بیستم از همان دهه آغاز شد. من و واحد از نخستین جوانانی بودیم که با روح زمانه دهه ۶۰ میلادی زندگی میکردیم. حتی پیش از آنکه با هم دوست شویم، یکدیگر را میشناختیم، چون از «جسم و جان» آن دوران بودیم. ما نخستین کسانی بودیم که موهایمان را بلند کردیم، لباسهای خاص پوشیدیم و در عین علاقه به کتاب، به موزه و کنسرت پاپ هم میرفتیم.
این هنرمند افزود: در کنار این روحیه مدرن، واحد از خانوادهای میآمد با پیشینهای خاص؛ خانوادهای که ریشههایی در روسیه دوران تزار داشت و پس از انقلاب بلشویکی به ایران بازگشته بود. پدرش نمایانگر نوعی غم و سردی روسی بود و مادرش مظهر شور و احساس. ترکیب این دو، همان شخصیتی را ساخت که در واحد میشناختیم؛ آمیختهای از اندوه و شور. همان دوگانگیای که در ادبیات و موسیقی روسی از داستایوفسکی تا چایکوفسکی و شوستاکوویچ دیده میشود، در او هم جاری بود.
حاتم با بیان اینکه کار برای خاکدان در غرب آسان نبود، گفت: در آن سالها، دنیای هنر تحت تاثیر جریان «وحشیهای جوان» یا نئواکسپرسیونیسم آلمانی بود، درحالیکه واحد نقاشی رئالیستی بود که موضوعهایی از سرزمین خود را میکشید. در نتیجه، آثارش در آن فضا چندان مجال نمایش نداشت.