کلینت ایستوود پس از یک دهه سکوتش را شکست
قصه بازیگر«خوب» وسترن اسپاگتی
اوج موفقیت بازیگری کلینت ایستوود در همکاری با سرجیو لئونه شکل گرفت؛ کارگردان فیلمهای وسترن «خوب، بد، زشت» و «به خاطر یک مشت دلار» که توانست با ایجاد سبکی نو در فیلمسازی که به «وسترن اسپاگتی» مشهور بود توجه جهانیان را به خود جلب کند.
ایستوود درباره همکاری با این کارگردان توضیح میدهد: بازیگری از نظر من بازیگری است. داشتم در یک سریال تلویزیونی بازی میکردم که از سوی لئونه با آژانس من تماس گرفتند. اول گفتم: «فکر نمیکنم» ولی بعد وقتی متن را خواندم، دیدم بازسازی «یوجیمبو» (۱۹۶۱) است. چند سال قبل، وقتی در لسآنجلس بودم، یک سینما فیلمهای خارجی زیادی نمایش میداد. یک شب رفته بودم و «یوجیمبو» را تماشا کرده بودم؛ چیزی دربارهاش نمیدانستم، هرچند کارگردانش یعنی کوروساوا، را دوست داشتم، بنابراین فکر کردم نمیتواند آنقدرها بد باشد و واقعا خوب بود.
به یکی از دوستانم گفتم: «فوقالعاده است، میتوانست یک وسترن عالی باشد» و این پایان مکالمه بود. بعد چند سال بعد، ناگهان، از من خواسته شد که در یک وسترن از «یوجیمبو» بازی کنم. کلی کنایه در جریان بود. بنابراین آژانس من در لسآنجلس با دفتر رم تماس گرفت و بعدش من به ایتالیا رفتم و با سرجیو ملاقات کردم.
او یک کلمه انگلیسی صحبت نمیکرد و من یک کلمه ایتالیایی صحبت نمیکردم. اما یک خانم دوستداشتنی بود که به ۶ زبان صحبت و ترجمه میکرد. ما فیلم را به این شکل فیلمبرداری کردیم. او میگفت: «به کلینت بگو بیاید اینجا و صحنه را بازی کند». همین. اواخر فیلم، بعد از فیلم سوممان، او چند کلمه انگلیسی صحبت کرد و من هم چند کلمه ایتالیایی یاد گرفتم و این تقریبا هیجانانگیزترین چیزی است که میتوان گفت.
کمحرفی، سکوتهای طولانی، مینیمالیسم متفکرانه از شاخصههای بازیگری ایستوود محسوب میشود، او از تاثیر کار با لئونه در این باره توضیح داد: همه اینها در «یوجیمبو» وجود داشت که توسط یک نفر در ژاپن نوشته شده بود. من آن زمان سرجیو را نمیشناختم، او فقط یک فیلم به عنوان کارگردان ساخته بود: «غول رودس» (۱۹۶۱)، اما در فیلمهای زیادی دستیار کارگردان بود. بنابراین او تجربه زیادی در این حرفه داشت؛ در تجارت ایتالیاییای که کمی با ما متفاوت است.
او درباره ماجرای کارگردان شدنش گفت: این کار از زمان سریال «پوست خام» (۱۹۵۹) شروع شد. به اریک فلمینگ اجازه داده بودند داستانی بنویسد. من گفتم که نمیخواهم داستانی بنویسم، اما دوست دارم یکی از قسمتها را کارگردانی کنم و همه در CBS موافقت کردند. تقریبا همان زمان، یک سریال دیگر به یکی از بازیگران اجازه داد تا یک قسمت را کارگردانی کند. ظاهرا آنها خیلی خیلی فراتر از بودجه عمل کردند؛ خیلی خیلی فراتر از برنامه. نتیجه خیلی خوب نشد.
بنابراین از طبقه بالا حکمی فرستادند که دیگر هیچ بازیگری نباید کارگردانی کند. نکته ساخت یک سریال تلویزیونی این است که ما هر هفته بازیگران و کارگردانهای متفاوتی داشتیم. خیلیها دوباره دور هم جمع میشدند، اما ما با افراد مختلف زیادی کار کردیم. بنابراین شما کاری را که آنها سعی در انجام آن داشتند و کاری را که شما دوست دارید انجام دهید مقایسه میکنید. من هم به این نکته توجه داشتم براین اساس وقتی نوبتت شد، یک چشمانداز در ذهن داری و آن را به روشی که میخواهی تنظیم میکنی. یا جواب میدهد یا نمیدهد.
این بازیگر و کارگردان درباره وقفههایی که بین ساختن آثارش وجود دارد توضیح داد: فیلمسازی یک ورزش فکری نیست، یک هنر احساسی است. گاهی اوقات شما یک فیلمنامه را دوست دارید و میخواهید به عنوان بازیگر آن را بازی کنید، گاهی اوقات یک فیلمنامه را دوست دارید چون فکر میکنید میخواهید کارگردانی هم بکنید.
شما در مورد پروژههای خاصی احساسی داری و میخواهید مطمئن شوید که مهر خودتان را به آنها میزنید، زیرا اگر آنها را به شخص دیگری بسپارید، ممکن است چیز دیگری در آن ببینند … اگر کسی کارگردانی کند که موضوع را نمیبیند، خیلی سرگرمکننده نیست. اگر با کارگردانی مانند سرجیو، این باعث میشود که کار همانطور که امیدوار بودی از آب درآید. اگر خودت آن را انجام دهی و بد باشد، ضربه را میپذیری؛ اگر خوب باشد، افتخار را به دست میآوری.
او درباره تاثیر بازیگری در درک فضای کاری هنرپیشگان هنگامی که فیلمی را کارگردانی میکند، گفت: شما باید با همه آنها کنار بیایی. باید صحنه و مواد را تا حد امکان برای بازیگران راحت کنی تا آنها بهترین عملکرد خود را داشته باشند. بنابراین، اگر یک کارگردان پرحرف باشی، به صحنه بیایی و شروع به مسخره کردن افراد بکنی - که من چنین چیزهایی را دیدهام - بازی لازم را نخواهی گرفت، بهترین چیزی را که میتوانند به شما ارائه دهند، دریافت نخواهی کرد.
مگر اینکه بخواهی آنها احساس ناراحتی کنند. بستگی به این دارد که به دنبال چه چیزی هستی. بهترین بخش کار با بازیگران این است که بازیگران را دوست داشته باشی؛ من خودم یکی از آنها بودم و بنابراین آنها را دوست دارم. دیدن بازیگرانی که در یک پروژه خوب عمل میکنند و آنچه را که میخواهی به تو میدهند، سرگرم کننده است.