داریوش فرهنگ در «ساطور» از سانسور گفت؛
تلویزیون انگار بچههای چهار پنج ساله را نصیحت میکند!
به گزارش خبرآنلاین، این هنرمند با بیان اینکه سانسور هر زمان با بحرانهای اجتماعی و شرایط سیاسی تغییر شکل میدهد، درباره ساخت سریال پرطرفدار «سلطان و شبان» توضیح داد: «قبل از اینکه ما شروع به فیلمبرداری کنیم، مدتهای طولانی با ما ۶ صبح قرار میگذاشتند تا درباره متن صحبت کنیم. اینکه چرا ۶ صبح حرف میزدیم بامزه است. بعدها فکر کردم اینها میخواهند بدانند آیا ما نماز خواندهایم یا نه. وگرنه ۶ صبح چه زمانی برای جلسه بود؟ آن موقع آقایی بود که وزیر نفت بود یا در آینده به این وزارتخانه رسید و هر بار باید در جلسه صحبتی میکرد. انگار میخواستند بدانند ما خودی هستیم یا غیرخودی. من در تمام عمر ۵۶ سال فعالیت هنری سعی کردم نه خودی باشم و نه غیرخودی بلکه بیخودی نباشم.»
فرهنگ افزود: «سلطان و شبان یک افسانه بود. افسانهها اصلا از زبان حاکمان نوشته نشدهاند و این امتیاز افسانه نسبت به تاریخ است. تاریخ را حاکمان و پیروزشدگان مینویسند و افسانه را مردم عادی. در آن یک باری که کار پیش از پخش توقیف شد هم آقای قرائتینامی که ما نمیدانستیم معمم است - من نه آن موقع نه الان تلویزیون نگاه نمیکرده و نمی کنم - از ما پرسید اینها دکور است یا واقعی است؟ گفتیم دکور است. پرسید این لباسها واقعی است یا دادهاید بدوزند؟ گفتیم دادیم دوختهاند. گفت خیلی خب بگذارید کارشان را انجام بدهند! این را گفت و رفت. زمان افخمی اوضاع تلویزیون بدتر شد.»
او ادامه داد: «انوار به سینما رفت و بهشتی در تلویزیون تازه آن زمان گروه فیلم و سریال را راه انداخته بود. بعدها آقای افخمی به این مدیریت رسید و اوضاع بدتر هم شد. به هر حال درباره «سلطان و شبان» فقط میپرسیدند اینها واقعیت دارد یا افسانه است و ما فقط میگفتیم اینها همه افسانه است و ما منظوری پشت آن نداریم. در واقعیت که پرنده باز را رها نمیکنند روی شانه هرکسی بنشیند پادشاه شود! آن زمان بخش عمدهای از مخاطبان ما رزمندگانی بودند که در جبهه با تلویزیونهای ترانزیستوری سریال ما را در سنگر تماشا میکردند. این باعث خوشحالی من بود که همگان کار را دوست داشتند.»
کارگردان «سلطان و شبان» در پاسخ به اینکه آیا زمان پخش از نظر حجاب یا مناسبات بین شخصیتها دچار سانسوری شدهاند یا خیر، گفت: «خوشبختانه چون کار افسانهای بود، نکتهای درباره این موضوعات نبود. درباره موانعی که در سینما سر راهم بود حرف خواهم زد اما درباره این کار تلویزیونی مشکلی نداشتیم و این سریال پربینندهترین کار بود.»
فرهنگ افزود: «بعد از انقلاب بین کارگزاران فرهنگی استقلال فردی وجود نداشت که سریال را پخش کنند یا خیر. وقتی تصویربرداری تمام شد، کسی جرات نداشت دستور پخش را بدهد و فضا پر از سوءتفاهم شده بود. آنقدر ماجرا پیچیده شد که کار را نزد امام خمینی(ره) برده بودند او کار را دیده و گفته بود خوب است بگذارید پخش شود.»
او ادامه داد: «آنها هم فکر نمیکردند همین ممیزیها چند سال دیگر خندهدار میشود. مگر زمانی نبود که با لگد و ساطور و... دیشهای ماهواره را جمع میکردند، چه افرادی که به زندان نیفتادند مبادا دگراندیشی داشته باشند اما اکنون چطور است؟ سانسور یعنی چه؟ یعنی کشتن سلیقه، ذوق، ظرافت، عقاید و خلاقیت افراد که متفاوت با من فکر میکنند.»
فرهنگ با اشاره به فیلم «باشو غریبه کوچک» ساخته بهرام بیضایی گفت: «زمان دیدن این فیلم که همچنان جذاب و رازآلود و همهچیزتمام است، با خودم فکر میکردم این کار چه داشت که سالها ممنوع شده بود؟ ای کاش بررسی کنیم اگر یک فیلم یا کتاب منتشر شود مگر چه اتفاقی میافتد؟! اگر این فیلم پنج سال توقیف نمیشد چه میشد؟! میگویند فیلم ضدجنگ است. مگر جنگ چیز خوبی است و کسی وجود دارد که دوست داشته باشد انسان دیگری کشته یا فلاکتزده شود؟»
او تاکید کرد: «اشخاص بیقوارهای که سانسور میکنند هم به افرادی که کار هنری میکنند و هم مخاطبان این آثار توهین میکنند. الان طوری شده که خود مسوولان درباره بحرانهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی حرف میزنند و دیگر لازم نیست روشنفکران صدایشان را بالا ببرند. به نظر من تلویزیون برای بچههای چهارپنج ساله شده! انگار همه مخاطبانش همین سن را دارند و باید نصیحت شوند.»
فرهنگ درباره خندهدارترین سانسوری که با آن مواجه شده، گفت: «قهرمان داستان در فیلم «دو فیلم و یک بلیت» رضا نام داشت که مهدی هاشمی آن را بازی میکرد و در جایی از فیلم در چهارراه استانبول نوار مبتذل میفروخت. میگفتند او نباید این کار را کند! بابا این شارلاتان است، این عددی نیست، این نفروشد پس که بفروشد؟ زمانی تار و سهتار را لای پتو میپیچیدند و جابهجا میکردند اما حالا همین کارگزاران فرهنگ خندهشان میگیرد وقتی یاد این موضوعات میافتند. یک کتاب مگر چقدر تیراژ یا خواننده دارد که به خاطر گوشزد کردن یک بحران اجتماعی در آن، جلویش را بگیریم.»
این کارگردان یادآور شد: «همین حالا مسوولان با بدترین لحن از بحران اقتصادی و اجتماعی و کمبود آب و بیکاری و خشک شدن دریاچهها و گرانی دلار و... صحبت میکنند طوری که انگار ما مردم مقصر هستیم! دیگر چه سانسوری از این بالاتر؟!»
فرهنگ گفت: «یک بار خانم ترانه علیدوستی، یادم نیست چه زمانی بود و چرا، به زندان اوین فراخوانده میشود. من به عنوان پیشکسوت و برای همدردی به اوین رفتم تا او را ببینم. من نمی دانستم فضا چه شکلی است و خدا کند هیچکس کارش به زندان نیفتد.
در مسیر بودم که تلفنم زنگ خورد و کسی گفت: آقای فرهنگ شما چرا؟! گفتم چی چرا؟ گفت شما اینجا چهکار دارید؟ دور و بر خودم را نگاه کردم ببینم چه کسی دارد با من حرف میزند. پرسیدم شما چه کسی هستید؟ خیلی هم به من احترام میگذاشت. من آنقدر سریال پلیسی بازی کردهام که خیال میکنند من واقعا پلیس هستم. صدای پشت تلفن گفت: چون شما پیشکسوت هستید باعث میشوید بقیه هنرمندان هم به اینجا بیایند. ما از شما خواهش میکنیم جلوتر از این نیایید!»
وی ادامه داد: «همیشه این دیوار بلند سانسور به شکلهای مختلفی جلوی من قرار گرفته است. من کمی جلوتر رفتم و دیدم دری باز است، گفتم نکند این برگشت نداشته باشد! (با خنده) ولی به هر حال به احترام پیشکسوتی گذاشتند تو بروم ولی به هوای اینکه بقیه نیایند مرا سریع برگرداندند. با روشنفکران زندانی و دردمند واقعا همدردی میکنم. چه میشود اگر با یکی از این افراد که ما زندانیاش کردهایم اجازه مکالمه و همزیستی بدهیم؟»