63650289 copy

همایون ارشادی در سال 1376 و در 49سالگی در فیلم «طعم گیلاس» ساخته عباس کیارستمی بازی کرد و توانست تصویر متفاوتی از خود به نمایش بگذارد. درست یک سال بعد در فیلم «درخت گلابی» به کارگردانی داریوش مهرجویی بازی کرد و این دو فیلم پلی شدند تا یک مسیر طولانی را در کمترین زمان طی کند.  درخشش «طعم گیلاس» در جشنواره کن و دریافت نخل طلا به ارشادی کمک کرد خارج از ایران نیز به عنوان بازیگر شناخته شود و بتواند در چند فیلم خارجی جلوی دوربین برود. از این رو در تمام این سال‌ها هرگاه جایی حرف می‌زد خودش را مدیون عباس کیارستمی می‌دانست. البته درباره ورود او به عرصه بازیگری روایت دیگری هم وجود دارد. ماجرا این است که او با محمد نیک‌بین، تهیه‌کننده و بازیگر سینما، در خیابان گرگان همسایه بود و بعدها آنها اتفاقی در آمریکا همدیگر را دیدند و یک روز با هم با یک پرواز به ایران برگشتند.

وقتی محمد نیک‌بین با تهمینه میلانی، کارگردان سینما، ازدواج کرد ارتباط دوستانه آنها ادامه داشت تا اینکه زوج هنری تصمیم گرفتند فیلمی بسازند به نام «کاکادو» و با ارشادی تماس گرفتند در آن بازی کند. علاقه او به سینما در دوران دانشجویی‌اش در ایتالیا آغاز شده بود و به صورت جدی فیلم‌ها را دنبال می‌کرد ولی هرگز فرصت کار پیدا نکرده بود.   ارشادی گفته بود: «در ابتدا انتظار نداشتم در سینما باقی بمانم چون در فیلم‌های کیارستمی اغلب نابازیگرها ایفای نقش می‌کردند و آنها معمولا همان یک بازی را داشتند و دیگر ادامه نمی‌دادند. تصور می‌کردم با همان یک فیلم حضورم در سینما تمام می‌شود اما بعد از آن ادامه‌دار شد.»   

همایون ارشادی متولد فروردین 1326در آبادان بود و تا پایان دوران دبیرستان در همین شهر زندگی کرد و درس خواند. سپس برای ادامه‌تحصیل به ایتالیا رفت و در آنجا معماری خواند و بعد از 11 سال به ایران بازگشت. بعد از موفقیت فیلم کیارستمی، همایون ارشادی توانست در سال 2007 در فیلم «بادبادک‌باز» ساخته مارک فورستر بازی کند و اتفاقا اولین حضورش در سینمای جهان مورد تحسین قرار گرفت. همان موقع روزنامه لس‌آنجلس تایمز نوشت که مارک فورستر نکته حیرت‌انگیز فیلمش را طبیعی بودن همایون ارشادی می‌داند چون تنها به دلش متکی است و به تکنیک توجهی ندارد. 

ارشادی سپس در سال ۲۰۰۹ در فیلم «آگورا» به کارگردانی آلخاندرو آمنابار در نقش «آسپاسیوس» ظاهر شد و بیش از پیش جایگاهش را تثبیت کرد. بازی در فیلم‌های «سی دقیقه پس از نیمه‌شب» ساخته کاترین بیگلو و «تحت‌تعقیب‌ترین مرد» به کارگردانی آنتون کوربن آثار دیگری هستند که او در آنها ایفای نقش کرده است. همایون ارشادی درباره نخستین سال‌های بازیگری‌اش گفته بود که ابتدا نقش‌هایش کلیشه‌ای بود و بیشتر نقش یک روشنفکر یا مهندس را به او می‌دادند ولی بعدها نقش‌های دیگری هم پیشنهاد شد.

  کارنامه قابل دفاع او باعث شد علاقه‌مندان سینما در این سال‌ها کارهایش را زیر ذره‌بین قرار دهند و گاهی هم به خاطر حضورش در برخی فیلم‌ها از او انتقاد کنند. او در فیلم‌های ایرانی بسیاری بازی کرد که برخی در قد و قواره نامش نبودند. او البته به نقدها اعتقاد داشت و خیلی صریح در مصاحبه‌ای گفته بود بعضی کارها را به خاطر رفاقت پذیرفته و اگر می‌خواست حرفه‌ای رفتار کند هرگز آن نقش‌ها را بازی نمی‌کرد. او توضیح داده بود که در سینما بیشتر از روی علاقه کار کرده و البته گاهی هم جنبه‌های مادی برای گذران زندگی را مدنظر داشته، ولی با این حال درحدود ۱۵ فیلم کوتاه برای جوان‌ها کار کرده و حتی به خاطر علاقه از جیب خودش هم پول گذاشته است. 

ارشادی می‌گفت در تمام پروژه‌های خارجی خودش را یک بازیگر ایرانی معرفی کرده‌ و ایرانی بودن را افتخار می‌داند. حضورش در یک پروژه بین‌المللی مثل پیروزی یک قهرمان ورزشکار در مسابقات جهانی است که نام ایران را مطرح می‌کند.  او گفته بود: «البته من بازیگر بین‌المللی نیستم، من یک بازیگر ایرانی هستم که تجربه بازی در چند فیلم‌ خارجی را داشته‌ام. بازیگر بین‌المللی تعریفش این است که اگر همه جای دنیا بروی شناخته‌شده باشی؛ پس من با این تعریف بازیگر بین‌المللی نیستم؛ چون همه‌جا من را نمی‌شناسند. فکر می‌کنم مساله آسان‌تر یا آسان‌تر نبودن نیست. هرجایی که یک بازیگر می‌خواهد جلوی دوربین برود، باید با خودش خلوت و به این فکر کند که حالا که می‌خواهد با یک تیم جدید کار کند، باید چه کارهایی را انجام بدهد و چه کارهایی را انجام ندهد. به خاطر همین فرقی نمی‌کند جلوی دوربین یک کارگردان ایرانی یا خارجی باشی؛ مهم این است که جلوی دوربین راحت باشی. البته این به معنای بی‌خیالی نیست. بازیگر باید دلهره این را داشته باشد که نتیجه بازی‌اش خوب می‌شود یا نه.

نباید مغرور شود که هر نقشی به من بدهند خوب بازی می‌کنم.» همایون ارشادی در تلویزیون هم تجربه بازی داشت و می‌گفت دلیل اینکه در پروژه‌های تلویزیونی حضور یافته این است که قصد داشته طیف وسیع‌تری از مخاطبان کارهایش را ببینند. او گفته بود: «شما به هر ده‌کوره‌ای که بروید بالاخره هرکس یک تلویزیون دارد و با تلویزیون ارتباط برقرار می‌کند؛ ولی سینما این‌طور نیست، اگر یک فیلم بیشترین تعداد تماشاگر را داشته باشد، باز هم تعداد آنها معادل تعداد بیننده‌ای است که در یک شهرستان کوچک به تماشای تلویزیون می‌نشینند.

اصولا در تمام کشورهای دنیا تلویزیون و سینما سیستم‌های جداگانه‌ای دارند؛ حالا گاه بازیگران از سینما به تلویزیون می‌روند و گاه بالعکس؛ در ایران پیش‌ترها این‌گونه نبود که کسی به‌راحتی از سینما به تلویزیون برود. یادم هست آن اوایل که من وارد تلویزیون شدم، به من گفتند چرا این کار را کردی، دیگر موقعیتت را در سینما از دست می‌دهی. آن زمان هم پاسخ من این بود که تلویزیون ملی‌تر است و برای من مهم این است که بتوانم با مردم رابطه برقرار کنم.»