فتحالله مجتبایی در جشن تولد ۹۸سالگیاش:
آدم از کتابهای درسی خجالت میکشد!
مجتبایی افزود: اوضاع و احوال مملکت و دنیا طوری شده که هر کسی نگران این است که دنیا چه خواهد شد. اگر بخواهند جنگ اتمی کنند، زمین از بین خواهد رفت. پیشرفت علم نگرانی عجیب و غریبی در دنیا ایجاد کرده است و طوری ذهنها را درگیر کرده که کسی به فکر تاریخ خود نیست. این موجی است که میگذرد. خود من مدتی همیشه در جیبم بود و حالا میبینم چیزی ندارد و باز هم میروم سراغ کتابهای قدیم خودم. موجی است که میگذرد.
به گزارش «ایسنا»، این عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی خاطرنشان کرد: باید جوانهای ما بدانند به کجا تعلق دارند. تعلق داشتن خیلی چیز مهمی است که آدم بداند به کجا تعلق دارد. شما حس نکردهاید؛ من بیتعلقی را حس کردهام؛ ده، پانزده سال اینور دنیا بودم و ده، پانزده سال آن ور دنیا بودم و در این فاصله بیتعلقی را حس کردم. من هرجای دنیا میخواستم بمانم بهتر از اینجا زندگی میکردم؛ دیدم ممکن است پول بیشتر بگیرم و خانه بزرگتر داشته باشم؛ اما تعلق ندارم. تعلق داشتن چیز مهمی است و آدم باید بداند به کجا تعلق دارد.
مجتبایی افزود: در روزگاری که ما درس میخواندیم، تحصیلات را با «گلستان» و «بوستان» شروع میکردیم. در آن روزگاری که ما درس میخواندیم کسی در دبیرستان و دانشگاه نبود که «گلستان» و «بوستان» را نخوانده باشد و نشناسد، «شاهنامه» را نشناسد و نخوانده باشد. «مثنوی» را نخوانده و نشناخته باشد. زندگی ما با آن فرهنگ شروع میشد و حالا زندگیها با آن فرهنگ شروع نمیشود و اشکال این است. این دستگاهها جای آن را گرفته است اما بعد از مدتی آدم را میزند و الان دیگر مرا زده است. دو تا از اینها دارم؛ یکی در این جیبم و دیگری در آن جیبم، اما استفاده نمیکنم؛ چون همهاش تکرار میکند و چیزهایی که میخواهم ندارد، پس سراغ کتابهای خودم میروم. تازگیها دوباره شروع کردهام و «گلستان» میخوانم. در صدسالگی «گلستان» میخوانم و حالا که میخوانم چیزهای تازهای پیدا میکنم.
این استاد ادیان و عرفان گفت: باید تشویق کنید تا از میراث فرهنگی ما قدردانی شود. کتابهای درسی را برمیدارند، مزخرفاتی میگذارند که آدم خجالت میکشد و آدم شرمنده میشود کتاب درسی که دست جوانهای مملکت میدهند، این است. کتابهای درسیای را که قدیم ما میخواندیم به جوانها بدهند. اینها ذهن بچهها را خراب و آنها را از خود بیگانه میکند.
مجتبایی با تاکید بر اینکه از خود بیگانه شدن و احساس بیتعلقی کردن خیلی چیز خطرناکی برای جامعه است، توضیح داد: جوانان بعد از مدتی به آلمان و به کانادا میروند، من بههاروارد رفتهام. هم فوقلیسانسم را از هاروارد گرفتم و هم دکترایم را. دکترا هم در ایران و دانشگاه تهران دارم. میخواستند مرا نگه دارند، دیدم من احساس تعلق نمیکنم و میخواهم به جایی بروم که تعلق داشته باشم و جایی باشم که آن را بشناسم و آنجا بزرگ شده باشم. سختیهایش را تحمل کردهام. دختر و پسرم آنجا زندگی میکنند و هرگاه میآیند، میخواهند مرا آنجا ببرند. میگویم میخواهید مرا ببرید غربت! من درد غربت را کشیدهام؛ اما جوانانی که میروند آنور درد غربت را نمیکشند، اشکال این است.
او گفت: جوانان فرهنگ خود را نمیشناسند و از خود بیگانه شدهاند، علت این است که کتابهای درسی ما خراب است. با کتابهایی شروع کنند که فرهنگ مملکت و هویت ایرانی را تبلیغ کند. کتاب درسی ما هویت ایرانی را تبلیغ نمیکند. هویتهای دیگر را تبلیغ میکند که به درد ما نمیخورد و پسفردا بادی که بیاید اینها را از هم فصل میکند.
اصغر دادبه، نویسنده، حافظشناس و استاد فلسفه اسلامی و ادبیات عرفانی که در کنار مجتبایی حضور داشت، با بیان اینکه باید بدانیم تعلق داشتن چگونه شکل میگیرد، گفت: وقتی جوانهای ما از نخستین کلاسها چیزهایی که باید داشته باشند ندارند که بخوانند طبیعی است کسی که چیزی نمیداند تکلیفش روشن است. هیچ راهی وجود ندارد. همانطور که ایشان خواندند، ما خواندیم و نسل ما خواند...
اصغر دادبه خطاب به فتحالله مجتبایی یادآور شد: استاد آخرین کاری که کردند این بود که ادبیات فارسی را از کنکور حذف کردند و در نتیجه این درس در دبیرستان مضحکه شد و نمیخوانند. وضعیت این است. آیا انتظار دارید با فرهنگ خود ارتباط برقرار کنند؛ چگونه؟ از هوا؟