تبدیل دریاچه ارومیه به شورهزار، بازتاب بحران آینده زیستپذیری ایران است
مرثیهای براییک نگینآبی

این گزارش بر پایه شواهد میدانی، تصاویر ماهوارهای و تحلیلهای مستقل، وضعیت جاری را تشریح میکند، ریشههای تاریخی فاجعه را میکاود، تجربیات موفق جهانی را مرور میکند و چشماندازی از مسیر پیشرو ارائه میدهد. در هفتههای گذشته، تصاویر و گزارشهای میدانی نشان دادهاند که وسعت بسیاری از پهنههای آبی ایران به حدی کاهش یافته که بسترها به نمکزار تبدیل شدهاند.
در شمالغرب کشور، دریاچه ارومیه که زمانی نماد تنوع زیستی و آب شیرین/شور منطقه بود، اکنون بخشهای عظیمی از بستر خود را از دست داده و گرد و غبار نمکی از آن به مناطق مسکونی حمله میکند؛ پدیدهای که علاوه بر تخریب کشاورزی، سلامت ساکنان را در معرض خطر بیماریهای تنفسی، پوستی و بهویژه کودکان قرار میدهد. همزمان، گزارشهای متعددی از کاهش بیسابقه مخازن سدها و خشکیدن چاهها منتشر شده است. وضعیت برخی سدهای بزرگ در آستانه خالیشدن قرار گرفته و حتی در برخی مناطق عرضه آب شرب قطع یا محدود شده است.
قطعیهای گسترده برق در تابستان و تابآوری پایین شبکه تامین آب و برق نیز نمایانگر وابستگی متقابل منابع طبیعی و زیربنایی است. آلودگی هوا بهعنوان بحران موازی، کلانشهرها و استانهای صنعتی را درگیر کرده است. شاخص کیفیت هوا در تهران، خوزستان و اصفهان بارها به محدوده خطر رسیده و تعطیلی مدارس و ادارات بهعنوان اقدام اضطراری گزارش شده است. این فصل جدید بحران، همزمانی فیزیکی و اجتماعی پیامدهای زیستمحیطی را نشان میدهد: کاهش منابع آبی، باعث از بین رفتن معیشت جوامع محلی شده و مهاجرت اجباری آنها به شهرها فشار بر خدمات شهری را افزایش میدهد؛ در نتیجه، آلودگی هوا و مخاطرات بهداشتی نیز تشدید میشوند.
ریشهها و تاریخ فاجعه
برای درک عمق فاجعه لازم است نگاهی به دههها سیاستگذاری و الگوهای توسعهگرایانه بیندازیم. از دهه ۱۳۴۰ خورشیدی، الگوی توسعه آب در ایران بر مبنای ساخت سدهای بزرگ، انتقال آب بینحوضهای و توسعه کشاورزی با مصرف بالای آب شکل گرفت. این رویکرد در بلندمدت، بدون توجه کافی به ظرفیتهای تجدیدپذیر آب و بدون مدیریت جامع حوضههای آبخیز، پایه آسیبپذیری را ریخت.
توسعه ناپایدار کشاورزی، استفاده بیرویه از چاههای آب زیرزمینی و ضعف نظارت بر مصرف صنعتی و کشاورزی باعث افت سطح آبهای زیرزمینی و کاهش ورودی رودخانهها شد. همزمان، تغییرات اقلیمی منطقه(افزایش دما، کاهش بارش و افزایش دفعات وقوع گرما) این فشارها را تشدید کرد. به عبارت سادهتر، ایران همزمان هم «بدهکار تاریخی» مدیریت ناپایدار منابع است و هم «قربانی» اثرات اقلیمی که فراتر از توان سازگاری موجود آمده است.
چرا راهحلها در ایران شکست خوردهاند؟
چند عامل همزمان و ساختاری، هر کوششی برای بازگرداندن وضعیت به حالت پایدار را ناکامل یا ناکام کرده است: نبود حکمرانی واحد و هماهنگ میان وزارتخانهها و نهادهای محلی، سیاستگذاریهای مقطعی که منافع اقتصادی کوتاهمدت را بر سازگاری بلندمدت ترجیح دادهاند، فساد و تخصیص ناعادلانه منابع و فقدان برنامههای فراگیر مدیریت حوضهای آب که شامل کاهش مصرف، بازیافت آب و مدیریت کیفیت منابع باشد.
علاوه بر این، بسیاری از پروژههای «جایگزینی» یا «جبران»(از جمله طرحهای انتقال آب بینحوضهای یا ایجاد سدهای جدید)بهخاطر هزینه بالا، پیامدهای محیطزیستی و عدممطابقت با الگوهای بارش جدید، یا نتوانستهاند مشکل را حل کنند یا خود منجر به بحرانهای جدیدی شدهاند، مانند جابهجایی جمعیت، تخریب زیستگاهها و اختلال در چرخه رسوبگذاری رودخانهها.
مقایسه با تجربههای موفق جهانی
تجربه جهانی نشان میدهد بازسازی منابع آب و احیای رودخانهها ممکن است، اما نیازمند ترکیبی از مدیریت علمی، سرمایهگذاری بلندمدت، مشارکت مردمی و شفافیت حکمرانی است. نمونههای موفق که میتوانند برای ایران درسآموز باشند عبارتند از:
• مدیریت نوین آب در کشورهای خشک مدیترانه: ترکیبی از تولید آب شیرین از دریا به کمک آبشیرینکنها، تصفیه و بازچرخش فاضلاب شهری برای مصارف کشاورزی و مدیریت دقیق مصرف. این کشورها با سرمایهگذاری هدفمند توانستند از بحرانهای مزمن آب عبور کنند و بخش بزرگی از تقاضا را از طریق فناوری و بهرهوری تامین کنند.
• احیای رودخانههای شهری در سئول (پروژه چئونگگِیچئون): بازگرداندن بسترهای آبی شهری همراه با اصلاح کاربری زمین و حمایت سیاسی قوی، کیفیت زیستمحیطی و زندگی شهری را بهبود بخشید و منافع اقتصادی غیرمستقیم از قبیل گردشگری و کاهش آلودگی هوا را فراهم کرد.
• برنامههای احیای رودخانهها و حوضهها در اروپا (مانند راین و امشر در آلمان): قوانین زیستمحیطی قوی، سرمایهگذاری مشترک دولتی-خصوصی و تضمین تامین مالی بلندمدت، رودخانههایی که زمانی «مرده» شناخته میشدند را بازگرداند.
یک عامل مشترک در همه این تجربهها، عزم سیاسی پایدار و چارچوب قانونی و اقتصادی است که بازیگران ذینفع را به سمت منافع بلندمدت عمومی سوق میدهد.
پیامدهای اجتماعی و اقتصادی بحران
تاثیر فاجعه زیستمحیطی در ایران محدود به محیطزیست نیست؛ پیامدهای اجتماعی و اقتصادی آن عمیق و گستردهاند. کشاورزان کوچک و جوامع حاشیهای که معیشت خود را از دست میدهند، مجبور به مهاجرت به شهرها میشوند و بار جمعیتی و خدماتی افزایش مییابد. کاهش تولید کشاورزی میتواند به افزایش قیمت مواد غذایی، کاهش درآمدهای صادراتی و نابسامانی بازار کار منجر شود. از سوی دیگر، هزینههای درمانی مرتبط با آلودگی هوا و آب(از بیماریهای تنفسی تا مشکلات کبدی و گوارشی) فشار مالی بر نظام سلامت را تشدید میکند.
اگر تغییری رخ ندهد
بدون تغییر سریع و بنیادین در سیاستها، ایران با سناریوهایی روبهرو خواهد شد که تصویر هر کدام هولناک است: تشدید مهاجرت داخلی و خارجی، افزایش تضادهای اجتماعی بر سر منابع باقیمانده، بحرانهای بهداشتی گسترده و کاهش توان تولید ملی. در سطح بینالمللی، کاهش منابع آبی میتواند به تشدید تنشهای منطقهای بر سر آب و انرژی بینجامد.
اگرچه برخی تدابیر اضطراری میتوانند آثار کوتاهمدت بحران را کاهش دهند (مانند توزیع اضطراری آب یا تعطیلی دورهای مصرف صنعتی)، تنها راه اساسی، بازسازی سازگاری بلندمدت است: تغییر الگوی مصرف کشاورزی، سرمایهگذاری در فناوریهای آبشیرینکن و بازچرخش فاضلاب، اصلاح تعرفهها و انگیزههای اقتصادی و ایجاد نهادی واحد برای مدیریت حوضههای آبخیز.
پیشنهادها و درسآموختهها
۱. حکمرانی یکپارچه حوضهای: تشکیل نهاد مستقل مدیریت حوضههای آبخیز با حضور نمایندگان محلی، علمی و دولتی، با توان تنظیم، نظارت و توزیع منابع.
۲. تمرکز بر بهرهوری و بازچرخش: افزایش ظرفیت تصفیه و بازچرخش فاضلاب شهری و صنعتی و توسعه تسهیلات آبشیرینکن با معیارهای زیستمحیطی.
۳. سیاستگذاری کشاورزی سازگار با آب: تشویق کشت محصولات کممصرف آب، آموزش کشاورزان و ایجاد مشوقهای مالی برای استفاده بهینه از آب.
۴. برنامه ملی کاهش ریزگردها: کاشت نواری گیاهان مقاوم به خشکی، مرمت خاک و کنترل منابع تولید گرد و غبار با فناوری و مشارکت محلی.
۵. شفافیت اطلاعات و مشارکت اجتماعی: فراهمسازی دادههای شفاف درباره سطح آب زیرزمینی، وضعیت سدها و کیفیت هوا تا سیاستها اولویتبندی شوند.
نقطه عطفی تاریخی
ایران اکنون در نقطه عطفی تاریخی قرار دارد؛ یا سیاستهای کوتاهمدت و منافع مقطعی را کنار میگذارد و به سمت مدیریت علمی، یکپارچه و مردممحور منابع حرکت میکند یا ادامه روند کنونی کشور را به سمت فروپاشی اکولوژیک و پیامدهای اجتماعی بلندمدت بیبازگشت خواهد برد. درس جهان روشن است، احیای محیطزیست ممکن است اما نیازمند اراده سیاسی، سرمایهگذاری پایدار و مشارکت گسترده جامعه است. ایران اگر بخواهد تاریخ دیگری بنویسد، وقت عمل است، نه فقط وعده.