مرز خستگی کجاست؟

به حدی که نه از نظر جسمی و نه روحی دیگر ذرهای رمق ندارید. بعد به شما گفته میشود که اگر ۱۰دقیقه دیگر هم کار کنید، هزار دلار گیرتان میآید. ناگهان وضعیت ۱۸۰درجه تغییر میکند و شما آماده کارید. این موقعیت فرضی را همینجا نگه دارید که بعدا با آن کار داریم. قدرت ذهنی، عزم جزم، اراده، پشتکار، یا هر اسم دیگری که رویش بگذارید، توانایی عبور از خستگی ذهنی و جسمی برای رسیدن به اهداف بلندمدت است و اغلب همان چیزی است که افراد موفق را از دیگران متمایز میکند.
وقتی بقیه دست میکشند، آخرین فردی که حاضر نیست ناامید شود- به ویژه از خودش- همان کسی است که در نهایت موفق میشود. اما چرا بعضیها ادامه میدهند و دیگران دست میکشند؟ بخشی از پاسخ این سوال در این است که آنها، حتی به شکل شهودی و ناخودآگاه، قانون ۴۰ درصدی را درک کردهاند. قانون ۴۰درصدی مفهومی در کتاب «زندگی با یک عضو نیروهای ویژه» جسی ایتزلر است.
موضوع خیلی ساده است. وقتی ذهن ما میگوید له و لوردهایم و نای ادامه دادن نداریم، در واقع فقط ۴۰درصد از توانمان مصرف شده و هنوز ۶۰درصد دیگر در مخزن انرژیمان باقی مانده است.
پس چرا متوقف میشویم؟ طبق پژوهش تازهای در ژورنال علوم اعصاب، وقتی از نظر ذهنی خسته میشوید، دو بخش از مغز فعال میشود. (در نظر داشته باشید که خستگی جسمی هم چیزی جز خستگی ذهنی نیست، چون وقتی خسته هستید، عضلاتتان دست از کار نمیکشند. این ذهن شماست که خیلی زودتر از ماهیچهها فرمان توقف میدهد، در غیر این صورت تا زمانی که از نظر جسمی فرو نپاشید از کار دست نمیکشید.)
یکی از این نواحی «اینسولای راست» است؛ بخش عمیقی در قشر مغز که با احساس خستگی مرتبط است. دیگری «قشر پیشپیشانی پشتی و جانبی» است؛ نواحیای در دو سوی مغز که مسوول کنترل حافظه هستند. این نواحی با هم کار میکنند تا تصمیم بگیرند چه زمانی دیگر کار ذهنی بس است و باید دست از کار بکشید.
اما مشکل اینجاست که تصمیمات این نواحی همیشه هم درست و دقیق نیستند. به گفته پژوهشگران، «این پژوهش برای این طراحی شده بود که خستگی شناختی- ذهنی ایجاد کند تا ببینیم انتخاب افراد برای تلاش کردن یا نکردن چگونه با احساس خستگی تغییر میکند و آن بخشهایی از مغز را شناسایی کنیم که این تصمیمات در آنجا گرفته میشود، اما ممکن است بین ادراک ما از خستگی شناختی و توان واقعی مغز، شکافی وجود داشته باشد.»
اینجا به مشوقها میرسیم. احتمال بیشتری وجود داشت که شرکتکنندگان خسته قید پاداش بالاتر را بزنند و تلاش بیشتری نکنند و هرچه خستهتر میشدند، این پاداش باید بزرگتر میشد تا ارزش ادامه دادن را داشته باشد. اما آنها با پاداش بجا و مناسب همچنان ادامه میدادند و آشکارا توانش را هم داشتند.
این موضوع کاملا منطقی است. تصمیم برای دست کشیدن، همیشه یک تصمیم «فایده/پاداش» است. اگر در حال آمادهسازی یک دموی فروش هستید، تنها در صورتی حاضر میشوید جان بیشتری بگذارید و بیشتر تلاش کنید که فکر کنید ارزشش را دارد؛ مثلا نتیجه کار خیلی تغییر کند یا خروجی بالقوه دمو به قدر کافی مهم باشد.
مغز، تلاش را در برابر نتیجه میسنجد. به همین دلیل است که وقتی برای ۱۰ دقیقه کار بیشتر ۱۰۰۰دلار به شما پیشنهاد میشود، ناگهان انرژی ذهنی یا جسمیای پیدا میکنید که فکر میکردید وجود ندارد.
عامل دیگر «زمان» است. مطالعهای که در نشریه معتبر PLoS One منتشر شد، نشان داد افرادی که از آنها خواسته شد تا جایی که میتوانند روی دوچرخه ثابت ورزشی با مقاومت مشخصی رکاب بزنند، بهطور میانگین ۱۲دقیقه دوام آوردند و بعد از آن گفتند دیگر نمیتوانند. اما بلافاصله بعدش که از آنها خواسته شد فقط برای پنج ثانیه با بیشترین توانشان رکاب بزنند، سه برابر نیرویی را تولید کردند که در آزمایش استقامتی تولید کرده بودند. یعنی عضلاتشان خالی نکرده بود، ذهنشان خالی شده بود.
حتی اگر فکر کنید به منتهای خستگی رسیدهاید هم ۵ ثانیه بیشتر ادامه دادن، کاری ندارد. اما آزمایش استقامتی چیز دیگری است. روی یک دوچرخه ثابت گیر کردهاید، بیوقفه رکاب میزنید، قلبتان دیوانهوار میتپد و پاهایتان میسوزند و نمیدانید این درد کی تمام خواهد شد. این مجموعه، مواد اولیه تلاش بیپایانی است که از نظر جسمی و ذهنی فرساینده است و عبور از آنچه را که شما «آستانه تحمل» خود میدانید بسیار سختتر میکند.
در صورتی که با وجود مشوق درست، به راحتی میتوانید ادامه دهید. این همان نکته اصلی این پژوهش است: توانایی عبور از خستگی ذهنی یا جسمی، قابلیتی است که قطعا میتوانید در خود پرورش دهید. اما اگر میخواهید ادامه دهید، رمزش این است که در بازههای زمانی کوتاهتری، دلایل معناداری پیدا کنید که به راهتان ادامه دهید.
اینکه ورزش کنید و لاغر شوید تا لباس به تنتان برازندهتر باشد هدف ارزشمندی است؛ اما اینکه ورزش کنید و لاغر شوید تا سلامت باشید و بیشتر عمر کنید و بتوانید زمان بیشتری در کنار خانوادهتان حضور داشته باشید، یک هدف معنادار است. اینکه دموی فروش را امشب به پایان برسانید که بتوانید فردا تماس بگیرید هدف ارزشمندی است، اما درست کردن دمویی که در بلندمدت به دل مشتری بنشیند و در نهایت به شکوفایی کسبوکار شما منجر شود، یک هدف معنادار است. رازش اینجاست که به «چرایی» بزرگتر و طولانیتری برسید. علتی که به احساس خستگی و تمام کردن کارتان غلبه کند و برای تلاشهایتان محدودیت زمانی تعیین کنید .
وقتی فکر میکنید دیگر توان ندارید، در واقع چنین چیزی نیست، این اینسولای راست و قشر پیشپیشانی پشتی و جانبی شما هستند که تصمیم گرفتهاند کارتان تمام است و شما میتوانید به راحتی، با مشوق مناسب و دیدگاه درست، تصمیم بگیرید که کارتان تمام نشده است.
منبع: Fast Company