«تفکر معکوس»؛ کلید شفافیت ذهنی

 چه می‌شود اگر مسیر حل مساله نه از نقطه الف به ب که در وارونه کردن این فرآیند نهفته باشد؟ استراتژی ذهنی قدرتمند و به شدت کارآمدی به نام «تفکر معکوس یا وارونگی ذهنی» وجود دارد که با زیر سوال بردن این غریزه، تمام این معادله را بر هم می‌زند. این روش، که توسط برخی از بزرگ‌ترین متفکران تاریخ به کار گرفته شده، با تغییر زاویه دید، تله‌های شناختی را خنثی کرده و گاهی مسیرهایی نادیدنی را آشکار می‌سازد.

«تفکر مستقیم» فرآیندی خودکار و جاافتاده است: اول علت، بعد معلول؛ ابتدا ورودی، سپس خروجی؛ حرکت از نقطه الف به ب. اما همیشه می‌توان یک قدم فراتر رفت و روند فکر را معکوس کرد. به‌جای پرسش «چگونه به هدف X برسم؟»، از خود می‌پرسید: «چه عواملی به‌طور قطع مانع رسیدن من به X می‌شوند؟» یا «چه اقداماتی تضمین می‌کنند که در فلان امر قطعا شکست می‌خورم؟» این تغییر نگاه، شما را وادار می‌کند به جای تمرکز صرف بر نتایج مطلوب، بر موانع، ریسک‌ها و خطاهای بالقوه تمرکز کنید. کارل یاکوبی، ریاضیدان بزرگ هم بر این روش صحه گذاشته و می‌گوید: «همیشه وارونه کن.» این حکمت، نشان از قدرت بینشی است که از نگاه معکوس به مسائل حاصل می‌شود.

اغلب افراد به فرآیندهای بدیهی و مستقیم می‌چسبند، چون مغز انسان تمایلی به درگیری با پیچیدگی‌ها و موانع ناخوشایند مسیر ندارد. اما حرکت از نقطه ب به الف به شما کمک می‌کند آگاهانه از نتایجی که نمی‌خواهید، دوری کنید. این یکی از نیرومندترین ابزارها برای دستیابی به شفافیت ذهنی است.

برای وارونه کردن فرآیند تصمیم‌گیری، از انتها شروع کنید. دلیل کارآمدی این روش این است که شما را وادار می‌کند به چیزهایی فکر کنید که نادیده گرفته‌اید. مغز انسان طوری طراحی شده که همواره به دنبال صرفه‌جویی در مصرف انرژی باشد و همیشه به دنبال پاسخ‌های سریع است. در صورتی که کند کردن عمدی فرآیند تفکر و دیدن تصویر کامل، به شما کمک می‌کند تمام جوانب تصمیم‌گیری خود را پوشش دهید. وارونگی ذهنی باعث می‌شود پرسش‌های بهتری بپرسید و به تصویر روشن‌تری برسید. پژوهش‌های روان‌شناسی هم این رویکرد را تایید می‌کنند. مطالعه‌ای در مجله «کاگنیتیو ساینس» نشان داد که چارچوب‌بندی معکوس مسائل به افراد کمک می‌کند خطاهای کمتری در قضاوت خود داشته باشند. این روش الگوهای قراردادی ذهنی را می‌شکند و در حدی از سرعت شما می‌کاهد که بتوانید سنجیده‌تر و عمیق‌تر فکر کنید.

پادزهر مه ذهنی

مفاهیم انتزاعی شفاف نیستند. اگر سعی کنیم تمام نتایج مثبت ممکن را تصور کنیم، سردرگم و کلافه می‌شویم، اما اگر از خود بپرسیم: «احمقانه‌ترین اشتباهی که ممکن است مرتکب شوم چیست؟» ناگهان خطرات به‌شکلی واضح و ملموس در برابر چشمانمان ظاهر می‌شوند. من وقتی می‌خواهم بهره‌وری بالایی داشته باشم، فقط به تهیه لیست باید‌ها (To-Do List) بسنده نمی‌کنم، بلکه لیست نباید‌ها (Not-To-Do List) را هم تهیه می‌کنم. همین خود نمونه‌ای از وارونگی ذهنی است که دیدگاهی را برایم روشن می‌کند که از چشمم دور مانده بود. 

لائوتسه، فیلسوف بزرگ می‌گوید: «برای رسیدن به دانش، هر روز چیزی اضافه کن. برای رسیدن به خرد، هر روز چیزی کم کن.»

من هنگام نوشتن فقط به آنچه باید به متن اضافه کنم فکر نمی‌کنم، بلکه به دنبال چیزهایی می‌گردم که باید حذف شوند. چه چیزی خواننده را گیج می‌کند؟ چه چیزی سرعت خواندن او را کاهش می‌دهد؟ با یافتن و حذف عواملی که متن را ناخوانا می‌کنند، کیفیتش را بالا می‌برم. وارونگی اینجا هم کارساز است، چون «حذف کردن» اغلب تاثیرگذارتر از «افزودن» است. این اصل تقریبا در تمام حوزه‌های زندگی کاربرد دارد.

نسیم طالب در کتاب خود با عنوان «تخت پروکروستس» می‌نویسد: «ماهیت دانش کاهشی است نه افزایشی. دانش حقیقی در آن چیزی است که حذف می‌کنیم، چون موثر نیست و جواب نمی‌دهد، نه آن چیزی که اضافه می‌کنیم تا جواب دهد.»

  برخلاف جریان رودخانه فکر کنید

یکی دیگر از مزایای تفکر معکوس این است که عادت می‌کنید ذهن مستقلی داشته باشید. این روش شما را تشویق می‌کند تا خلاف باورهای رایج خود را فرض بگیرید و آن را بیازمایید. با این کار، پیش‌فرض‌های پنهان ذهن‌تان آشکار می‌شود. به‌جای آنکه تنها به دنبال تایید درستی ایده‌هایتان باشید، به دنبال کشف نقاط ضعف و نادرستی‌های احتمالی آن بگردید. همیشه به یک ایده خوب جدید نیاز ندارید، گاهی فقط باید ایده‌های بد را از ذهن خود پاک کنید.

به دنبال اضداد باشید. وارونه بیندیشید. با کاوش در بدترین سناریوهای ممکن، می‌توانید راه را برای بهترین نتایج هموار کنید. هر زمان دچار تردید شدید، مسیر را وارونه طی کنید. فقط دنبال خروجی نباشید؛ نقاط کوری را شناسایی کنید که دیگران نادیده می‌گیرند. گاهی سریع‌ترین راه برای پیشرفت، نگاهی عمیق به عقب است.

 وارونگی ذهنی در زندگی

اگر درگیر یک پرسش بزرگ و پیچیده شده‌اید، آن را وارونه کنید. درباره خوشبختی، پرسشی مثل «چطور خوشبخت شوم؟» به شدت گنگ و مبهم است. به جای آن بپرسید: «چه عادات و کارهای مشخصی را انجام می‌دهم که ثابت شده هر بار حالم را خراب می‌کنند و انرژی‌ام را تحلیل می‌برند؟» درباره خود من پاسخ این سوال خواب بی‌کیفیت، انزوای اجتماعی و در غار فرو رفتن و نشخوار فکری است. اگر به دنبال رضایت از زندگی هستید، نپرسید «چطور زندگی شادی داشته باشم؟» 

پرسش مفیدتر این است که ببینید «چه چیزهایی زندگی مرا ناخوشایند می‌کند؟» فهرستی از آنها تهیه کنید و اول برای حذف آنها گام بردارید. آیا عامل این ناخوشایندی تجربه‌ای تکرار شونده در روابطتان است؟ ضعف جسمی یا بی‌انگیزگی است؟ سوال دقیق بپرسید، با جزئیات پاسخ دهید و بعد برای دوری از آن‌ عوامل برنامه‌ریزی کنید. این یک راه دقیق برای حذف فرسایش روانی از زندگی است.

درباره برخورداری از سلامتی، به جای تمرکز بر رژیم‌های پیچیده، از خود بپرسید: «چه عاداتی سلامت را ویران می‌کنند؟» و چیزهایی را که در بلندمدت به سلامت جسم آسیب می‌زند، مشخص کنید. خواب نامنظم، مصرف غذاهای فرآوری‌شده، عدم تحرک و سبک زندگی یکجانشینی فقط چند نمونه از آنهاست. با سوال «باید چه‌ کار کنم؟» شروع نکنید؛ با «چه عاداتی قاتل سلامتی هستند؟» آغاز کنید. اول حذف، بعد اضافه. برای بهبود روابط اجتماعی هم راه درست این است که با افرادی که انرژی‌تان را تخلیه می‌کنند کمتر وقت بگذرانید.

   مزایای شغلی

اگر می‌خواهید وارونگی را در حوزه کاری خود وارد کنید، ببینید افراد معمولا با چه کارهایی به حرفه خود لطمه می‌زنند؟ غرور و خودبزرگ‌بینی؟ مقاومت در برابر تغییر؟ یاد نگرفتن مهارت‌های جدید؟ یا دادن وعده‌های بزرگ و عمل نکردن به آنها؟ آگاهانه از این دام‌ها اجتناب کنید. شما احتیاجی به سیستم‌های پیچیده ندارید، فقط باید نقاط کور کمتری داشته باشید.

رویکرد وارونگی همه ‌جا کاربرد دارد. در کسب‌وکار، می‌توانید روی این موضوع تمرکز کنید که پروژه جدید شما را چه عواملی در کوتاه‌ترین زمان ممکن زمین می‌زنند؟ پاسخ‌ها به‌سرعت روشن خواهند شد. نادیده گرفتن مشتریان، خرج کردن پولی که ندارید برای چیزی که احتیاجی به آن ندارید، خود را باهوش‌ترین فرد دانستن، عدم اعتبارسنجی ایده‌ها و بی‌ثباتی در اجرای کارها فقط چند نمونه از این موارد هستند.

این فهرست را که تهیه کنید، برنامه عملیاتی‌تان دقیقا نقطه مقابل آن می‌شود. اینکه با دقت به مشتری و خواسته‌اش گوش کنید، هوشمندانه در هزینه‌ها صرفه‌جویی کنید، از مشاوران باهوش‌تر و باتجربه‌تر از خود کمک بگیرید، همه چیز را بیازمایید و در اجرای کارهای کلیدی، ثابت‌قدم باشید. مسیر پیشرفت از دل فهرست تله‌ها و نبایدها بیرون می‌آید. وارونگی ذهنی، تله‌های فکری را آشکار می‌کند، آنچه را واقعا مهم است به شما نشان می‌دهد و از تکرار خطاهای رایج جلوگیری می‌کند. اگر می‌خواهید ذهن روشن‌تری داشته باشید، با وارونه فکر کردن شروع کنید.

چارلی مانگر، شریک تجاری وارن بافت، مشهورترین طرفدار مدرن این روش بود. او موفقیت عظیم خود در سرمایه‌گذاری را تا حد زیادی مدیون تفکر معکوس می‌دانست. او جمله معروفی دارد که می‌گوید «تنها چیزی که می‌خواهم بدانم این است که کجا قرار است بمیرم تا هرگز به آنجا نروم.» این جمله، چکیده فلسفه وارونگی ذهنی است: برای رسیدن به موفقیت، ابتدا بفهمید شکست چگونه رخ می‌دهد و سپس از آن مسیر دور بمانید.

برای استفاده از این روش، می‌توانید دو گام ساده را دنبال کنید: اول هدف یا وضعیتی را که می‌خواهید تحت هر شرایطی از آن «اجتناب» کنید - چه شخصی و چه حرفه‌ای - دقیق و واضح تعریف کنید. بعد تمام دلایل و اقداماتی را که می‌توانند منجر به آن نتیجه فاجعه‌بار شوند، فهرست کنید. این لیست نقشه راه شما برای کارهایی است که «نباید» انجام دهید.

تفکر معکوس جایگزین تفکر مستقیم و هدف‌گذاری مثبت نیست، بلکه مکمل قدرتمند آن است. شما همچنان به چشم‌انداز روشنی برای مشخص کردن دورنمای زندگی خود نیاز دارید، اما وارونگی ذهنی ابزاری است که به شما کمک می‌کند راه رسیدن به آن دورنمای روشن را از موانع و تله‌ها پاک‌سازی کنید.

منبع: Fast Company