«داده»، مدیر جدید شرکتها
اما در کنار این، فناوریهایی همچون هوش مصنوعی، تحلیل پیشبینی و پلتفرمهای دادهبنیاد، ابزارهایی در دسترس هستند که میتوانند نقش مدیر دادهمحور را در دل سازمانها نهادینه کنند. پرسش اصلی این است: شرکتهای ایرانی چگونه میتوانند تحول مدیریت را بهسمت حاکمیت دیجیتال ببرند و مدیرعامل چه نقشی در این گذار ایفا میکند؟
تحلیل وضعیت
تحلیل حاکمیت داده در ایران نشان میدهد که مساله اصلی، نه کمبود داده، بلکه نبود «مدل تصمیمگیری دادهمحور» است. داده در بسیاری از شرکتهای ایرانی جمعآوری میشود، اما تصمیمی بر اساس آن گرفته نمیشود. این دادهها اغلب در سامانهها و واحدهای جداگانه دفن میشوند و حلقه ارتباطی میان فناوری، مالی، منابع انسانی و استراتژی سازمان از بین میرود. پیش از ورود به جزئیات، باید تاکید کرد: حاکمیت دیجیتال یعنی داده اصلیترین معیار تصمیمگیری باشد، نه روابط یا سلیقههای فردی. مدیرعامل در این مدل باید محوری باشد که تصمیمات را به شواهد متصل کند.
ساختار حکمرانی و مدیرعامل
در بسیاری از شرکتها، مدیرعامل هنوز نقشی بیشتر اجرایی دارد تا راهبردی. درحالیکه در شرکتهای پیشرو دنیا، مدیرعامل «رهبر داده» (Chief Data Leader) است؛ کسی که جریان داده را در کل سازمان به حرکت درمیآورد و میان معاونتهای مالی، اداری، فنی و بازرگانی پیوند ایجاد میکند.
فناوری و شفافیت
گزارش سال ۲۰۲۵ سازمان «همکاریهای اقتصادی و توسعه» (OECD) درباره تحول حکمرانی دیجیتال، نشان میدهد شرکتهایی که از هوش مصنوعی در تصمیمسازی استفاده میکنند، ۳۰ درصد سریعتر از رقبا به اهداف خود میرسند. با این حال، طبق گزارش سازمان فناوری اطلاعات ایران، تنها ۲۳ درصد شرکتهای بزرگ ایرانی از سیستمهای تحلیل داده در سطح استراتژیک استفاده میکنند. مدیرعامل آیندهنگر کسی است که میداند تصمیمگیری بدون داده، نوعی قمار مدیریتی است. مایکل پورتور، اقتصاددان و استاد مدیریت، گفته: «رقابت آینده میان شرکتها نیست؛ میان الگوریتمهای تصمیمسازی آنهاست.»
دادهها و آمار
تحلیل دادهها نشان میدهد شکاف قابلتوجهی میان سطح «بلوغ دادهمحوری» شرکتهای ایرانی و استاندارد جهانی وجود دارد. بر اساس برآوردهای تطبیقی میان گزارشهای داخلی و دادههای OECD در سال ۲۰۲۵، تنها ۲۳ درصد شرکتهای ایرانی دادهمحور هستند، درحالیکه در میان کشورهای OECD این عدد ۶۱درصد است.
در مقابل، حدود ۳۰ درصد شرکتهای ایرانی همچنان با مدیریت سنتی اداره میشوند.
این فاصله، صرفا فنی نیست، بلکه فرهنگی و ساختاری است. شرکتهای ایرانی داده دارند، اما فرهنگ تصمیمسازی دادهمحور ندارند.
این در حالی است که شرکتهایی مانند Bechtel (آمریکا) و Skanska (سوئد) با تکیه بر تحلیل پیشبینیکننده و هوش مصنوعی، توانستهاند زمان پروژهها را تا ۱۵ درصد کاهش دهند و هزینهها را تا ۱۰ درصد کنترل کنند.
سناریوهای آینده
آینده شرکتهای ایرانی در مواجهه با تحول دیجیتال در مدیریت را میتوان در سه سناریو تصور کرد:
۱- سناریوی ایستا: ادامه روند فعلی، که منجر به حفظ وضعیت سنتی و عقب ماندن در رقابت میشود.
۲- سناریوی گذار دیجیتال: سرمایهگذاری تدریجی در زیرساخت داده، آموزش مدیران و ایجاد واحد تحلیل داده در ساختار شرکت.
۳- سناریوی تحول حکمرانی: بازتعریف نقش مدیرعامل، هیاتمدیره و سهامداران بر اساس مدل دادهمحور؛ در این حالت، شرکت نه با روابط، بلکه با تحلیل تصمیم میگیرد.
مسیر نهایی بستگی بهسرعت اقدام مدیرانعامل، همکاری دستگاه قانونگذار و پشتیبانی زیرساختی کشور دارد.
توصیههای کاربردی برای مدیران
تشکیل کمیته داده و نوآوری در سطح هیاتمدیره
تعریف شاخصهای عملکرد دادهمحور (Data KPI) بهجای شاخصهای صرفا مالی
همکاری با استارتآپهای فناوری برای تحلیل دادههای پروژهها
توسعه فرهنگ تصمیمگیری شفاف در میان مدیران میانی
سرمایهگذاری در آموزش مهارتهای داده برای مدیران ارشد
توصیههای سیاستی برای دولت و قانونگذار
تدوین مشوقهای مالیاتی برای شرکتهایی که زیرساخت داده و هوش مصنوعی ایجاد میکنند.
الزام شرکتهای بورسی به ارائه گزارش دادهمحور در کنار گزارش مالی.
ایجاد سامانه ملی داده شرکتی برای اتصال شرکتها و نهادهای نظارتی.
نتیجهگیری
تحول شرکتهای ایرانی در گرو تغییر نگاه مدیرعامل است. دیگر زمان مدیرعامل رابطهمحور گذشتهاست. مدیر آینده باید رهبر داده باشد؛ فردی که بتواند داده را به تصمیم، و تصمیم را به مزیت رقابتی تبدیل کند. اگر حاکمیت شرکتی ایران نتواند خود را با منطق داده منطبق سازد، فاصله میان اقتصاد ایران و جهان دیجیتال هر روز بیشتر خواهد شد.
آینده متعلق به شرکتهایی است که داده را «منبع قدرت» میدانند، نه فقط ابزار گزارش. آینده دیگر به انتظار نمینشیند. فناوری هوش مصنوعی و تحلیل داده، ساختار تصمیمگیری را دگرگون میکند. مدیران فردا کسانی هستند که امروز بتوانند زبان دادهها را بفهمند، نه صرفا بخشنامهها را. اکنون، در پایان این بحث، شاید زمان آن رسیده باشد که مدیران، سیاستگذاران و سرمایهگذاران ایرانی با خود صادقانه گفتوگوکنند:
آیا مدیرانعامل ما آمادگی دارند از تصمیمگیری سنتی دل بکنند و داده را به قلب حکمرانی سازمان ببرند؟آیا نهادهای نظارتی و سیاستگذار، زیرساخت لازم برای این تحول را فراهم کردهاند؟
و در نهایت، آیا میتوان مدلی بومی از «حاکمیت دادهمحور» ساخت که با واقعیتهای فرهنگی و اقتصادی ایران سازگار باشد؟
پاسخ به این پرسشها نه فقط آینده شرکتها، بلکه آینده اقتصاد ایران را رقم خواهد زد.
* دکترای مدیریت