چرا تدابیر موجود برای رفع ناترازی برق اثربخشی قابلتوجهی ندارد؟
چالش سیاستگذاری جزیرهای

همزمان با اعلام طرح اتصال شبکه برق ایران و روسیه از مسیر جمهوری آذربایجان برای تبادل دوطرفه حدود ۳۰۰ مگاوات برق، این پرسش ایجاد میشود که چگونه میتوان مطمئن شد نیاز فعلی مصرفکنندگان داخلی به طور پایدار تامین میشود، در حالی که تابستان گذشته ناترازی شدید شبکه باعث خاموشیهای گسترده شد. این نگرانی در کنار هدف اعلامی ۳۰ هزار مگاوات برق تجدیدپذیر، تصویری از شکاف میان برنامهها و واقعیت موجود ارائه میدهد. ظرفیت فعلی نیروگاههای خورشیدی و بادی تنها حدود ۲۳۰۰ مگاوات است و رسیدن به هدف اعلامی نیازمند دهها برابر سرمایهگذاری و توسعه زیرساخت است؛ در شرایطی که شبکه انتقال و سامانههای ذخیرهسازی انرژی هنوز محدودیت دارند، تحقق اهداف هم در حوزه تبادل برق و هم در زمینه تجدیدپذیرها با چالشهایی روبهرو است.
بررسی دادههای رسمی نشان میدهد که در تابستان ۱۴۰۴، ناترازی برق کشور از مرز ۱۵ هزار مگاوات عبور کرده است. این رقم به معنای کمبود معادل ظرفیت تولید هشت نیروگاه بزرگ حرارتی است؛ کمبودی که به خاموشیهای خانگی در اغلب استانها و کاهش تولید صنایع، به ویژه صنایع انرژیبر منجر شد.
در چنین شرایطی، اعلام اجرای طرح تبادل برق با روسیه از مسیر آذربایجان هرچند از منظر فنی اقدامی مثبت ارزیابی میشود، اما محقق شدن آن به شیوهای اثرگذار، نیازمند تغییر جهت برخی سیاستها است.
طبق گفته مقامهای برق، این اتصال بهگونهای طراحی شده که برق بتواند در هر دو جهت جریان یابد؛ یعنی ایران در زمان پیک مصرف واردکننده و در زمان مازاد تولید، صادرکننده باشد. چنین سازوکاری در کشورهایی که شبکه برق پایداری دارند، موجب تعادل منطقهای میشود، اما در ایرانِ امروز که هنوز با کمبود تولید، فرسودگی نیروگاهها و تلفات بالا در شبکه انتقال مواجه است، تاثیر اقتصادی و فنی این تبادل چندان تعیینکننده نخواهد بود.
هزینه احداث خطوط جدید و تجهیزات همزمانسازی فرکانس شبکه برای تحقق این تبادل چند صدمیلیون دلار برآورد شده است؛ سرمایهای که در صورت اختصاص به بازسازی نیروگاههای داخلی، میتوانست بخشی از ناترازی را جبران کند. در حال حاضر آمار اعلام شدهای از سوی وزارت نیرو برای تلفات شبکه برق کشور نداریم، اما برنامهریزی شده است که در پایان برنامه هفتم توسعه این عدد به ۱۰ درصد برسد که نشان از این دارد که در حال حاضر این عدد بیش از ۱۰ درصد است.
همچنین راندمان نیروگاههای حرارتی بهطور متوسط ۳۷ درصد است؛ همچنین در نگاه به عملکرد یک صنعت برق باید این نکته را هم دید که، میزان انرژی از دست رفته نیروگاههای حرارتی در سال جاری ۳.۶درصد کمتر از سال گذشته گزارش شده است. در مجموع این اعداد بهروشنی نشان میدهد که مشکل اصلی نه در نبود مسیر اتصال خارجی، بلکه در فرسودگی زیرساختهای داخلی است.
سبقت سیاست از اقتصاد
صنعت برق سالهاست که از کمبود سرمایه و تاخیر در اجرای طرحهای توسعهای رنج میبرد. ساخت هر نیروگاه حرارتی جدید دستکم سه سال زمان و هزارانمیلیارد تومان سرمایه نیاز دارد، درحالیکه میانگین رشد مصرف سالانه برق در ۱۰سال گذشته حدود ۵ درصد است. این شکاف سبب شده تا هر ساله تابستانها به فصل ناترازی و خاموشی بدل شود. در چنین بستری، تمرکز بر پروژههایی چون اتصال به روسیه، بدون ایجاد زیرساختها و بستری که این امر را ممکن کند، بیش از آنکه مساله فنی باشد، تصمیمی نمادین بهنظر میرسد و نباید این امر را فراموش کرد که یکی از دلایل مهم رشد مصرف برق، فرسودگی وسیلههای برقی در بخشهای خانگی و صنعت است که میتواند با تزریق سرمایه به شکل مشوق برای نوسازی، گام بزرگی در جهت کاهش ناترازی باشد.
بنابراین، با وجود اهمیت همکاریهای منطقهای در بلندمدت، این سوال مطرح است که آیا کشوری که هنوز در تامین برق پایدار برای مشترکان خود دچار مشکل است، باید در اولویت نخست به تبادل برق با کشورهای دوردست بپردازد؟ درحالیکه شبکه داخلی هنوز بهدلیل تلفات بالا و نبود زیرساختهای کافی برای ادغام انرژیهای نو با چالش مواجه است، ورود به طرحهای بینالمللی میتواند منابع مالی اندک صنعت برق را از مسیر اصلاحات ضروری منحرف کند. در واقع، دیپلماسی انرژی زمانی کارآمد است که پایههای فنی و اقتصادی آن در داخل مستحکم باشد.
هدف تولید ۳۰ هزار مگاوات برق تجدیدپذیر
همزمان با خبر تبادل برق با روسیه، هدف تازهای نیز در حوزه انرژیهای تجدیدپذیر اعلام شد: افزایش ظرفیت تولید برق پاک به ۳۰ هزار مگاوات. این هدف شاید در نگاه اول مثبت بهنظر برسد، اما از مقایسه آن با واقعیت فعلی صنعت برق تصویری متفاوت بهدست میآید. ظرفیت فعلی نیروگاههای خورشیدی و بادی کشور تنها حدود ۲۳۰۰مگاوات است. به بیان دیگر، برای رسیدن به هدف اعلامی باید ظرف چند سال آینده بیش از ده برابر این ظرفیت احداث شود؛ درحالیکه کل سرمایهگذاری انجامشده در ۱۰ سال گذشته به سختی به چندمیلیارد دلار رسیده است.
به نظر میرسد مساله اصلی، نبود مدل اقتصادی پایدار برای توسعه تجدیدپذیرهاست. نرخ خرید تضمینی برق در سالهای اخیر متناسب با نرخ تورم و نوسان ارز اصلاح نشده و در نتیجه، بازده اقتصادی پروژهها کاهش یافته است. بسیاری از سرمایهگذاران خصوصی که در ابتدای دهه ۱۳۹۰ وارد این حوزه شده بودند، بهدلیل تاخیر در پرداخت مطالبات یا نبود تسهیلات ارزی، از ادامه کار منصرف شدند.
چالش دیگر، محدودیت شبکه انتقال است. بیشترین پتانسیل خورشیدی کشور در استانهایی چون کرمان، یزد و سیستانوبلوچستان قرار دارد، اما ظرفیت خطوط انتقال در این مناطق برای اتصال نیروگاههای جدید کافی نیست. بنابراین حتی اگر ظرفیت نیروگاههای خورشیدی افزایش یابد، تا زمانی که شبکه انتقال توسعه نیابد، بخش عمده این برق تولیدی امکان تزریق به شبکه را نخواهد داشت.
در کنار این مشکلات، فقدان سامانههای ذخیرهسازی انرژی (Energy Storage Systems) نیز مانع دیگری است. برق خورشیدی در ساعات پیک مصرف شبانه در دسترس نیست و بدون فناوری ذخیرهسازی، شبکه همچنان مجبور است در زمان اوج مصرف بر نیروگاههای حرارتی متکی بماند. این وابستگی، توسعه تجدیدپذیرها را از کارکرد واقعی خود که کاهش مصرف سوخت فسیلی است، دور میکند.
نکته مهمتر آن است که در حالی از هدف ۳۰ هزار مگاواتی سخن گفته میشود که شبکه فعلی در تابستان از پس تامین برق خانگی برنمیآید. در شرایطی که در تابستان هر روز اکثر استانها با خاموشیهای دو تا سهساعته و حتی بیشتر روبهرو بودند، اعلام اهداف بلندپروازانه بدون پشتوانه اجرایی، بیش از آنکه نشان از برنامهریزی داشته باشد، بازتابی از گسست میان واقعیت و شعار است. سیاست توسعه تجدیدپذیر زمانی معنا پیدا میکند که همزمان با اصلاح ساختار تعرفهها، جذب سرمایه خارجی و بهبود کارآیی شبکه همراه باشد. در غیر این صورت، عدد ۳۰هزار مگاوات صرفا روی کاغذ باقی میماند.
بازگشت به اولویتهای داخلی
صنعت برق در یک نقطه حساس قرار دارد. ناترازی تولید و مصرف، فرسودگی نیروگاهها و بدهی مزمن وزارت نیرو به بخش خصوصی، ساختار این صنعت را شکننده کرده است. در چنین شرایطی، هر سیاست خارجی موفق باید بر پایه اصلاحات داخلی استوار باشد. تبادل برق با روسیه میتواند در آینده بخشی از پازل همکاریهای منطقهای باشد، اما نه تا زمانی که کشور در تامین برق مشترکان خود با خاموشیهای مکرر روبهرو است. برق پایدار در داخل، شرط لازم برای حضور موثر در بازار منطقهای است.
بدون بازسازی نیروگاههای حرارتی، نوسازی شبکه انتقال و اصلاح نظام قیمتگذاری برق، هیچ اتصال خارجی نمیتواند پایداری درونی شبکه را تضمین کند. آنچه امروز بیش از هر چیز به آن نیاز است، نه وعده اتصال جدید، بلکه «بازتعریف اولویتها در سیاست انرژی کشور» است؛ اولویتهایی که از خانههای بیبرق تابستان آغاز میشوند و تنها با اصلاح درون، میتوانند به همکاری پایدار برونمرزی بینجامند.