نسخه تعطیلات را بپیچید

رکود و افت درآمد کار را بهجایی رسانده که وقتی دولت تعطیل میشود، اصناف و شرکتهای خصوصی همچنان به کار ادامه میدهند، در غیر این صورت در پایان ماه از پس هزینههای خود برنمیآیند. تنها واکنش به اعتراضات بخش خصوصی کشور، واگذاری انتخاب سومین روز تعطیلات هفتگی از چهارشنبه به شنبه به استانداران بود.
در چنین شرایطی، یک پرسش مهم پیش روی ماست؛ آیا استفاده مداوم از «تعطیلی» بهعنوان راهحل همه بحرانها، از منظر حکمرانی و سیاستگذاری، رویکردی قابل دفاع است؟ پاسخ به این پرسش، نیازمند بازخوانی نقش دولت در ایجاد، پیشبینی و مدیریت بحرانهاست.
از منظر حکمرانی، دولتها باید در مواجهه با بحران با ارزیابی علل ساختاری، متناسب با شدت و گسترش بحران، سیاستهای مناسب، هوشمند و قابل ارزیابی ارایه کنند. شرایط نشان میدهد در کشور مواجهه با بحرانها کوتاهمدت و بدون در نظر گرفتن شرایط اجتماعی و اقتصادی است. در غیاب زیرساختهای فنی لازم و ناترازی در حوزههای مختلف، مسوولان ترجیح میدهند با حذف صورت مساله و تعطیلات سراسری، بهصورت موقت فشار افکار عمومی را تخلیه کنند.
اما تعطیلی، آنطور که در نگاه نخست به نظر میرسد، راهحل یکپارچهای نیست. در یک جامعه، تعطیلی سراسری به معنای فشار مضاعف بر بخشهایی از جامعه است که درآمد ثابت، امنیت شغلی و امکان دورکاری ندارند. کارگر روزمزد، راننده تاکسی، خردهفروش و میلیونها ایرانی دیگر، هرروز تعطیلشده را به چشم از دسترفتنِ بخشی از معاش خود میبینند. این تصمیمها شکاف اجتماعی و احساس نابرابری را عمیقتر میکنند.
درنهایت این پرسش مهم مطرح میشود که تعطیلات بهعنوان راهکار کوتاهمدت مؤثر است؟ پاسخ، چندان روشن نیست چراکه تعطیلی، در خوشبینانهترین حالت فقط بروز بحران را به تاخیر میاندازد و از آن نه جلوگیری نمیکند. وقتی زیرساختها فرسودهاند، آلودگی هوا ساختاری است، انرژی ناتراز است و گرمایش جهانی درراه است، نمیتوان با قفلکردن شهر، صورتمسئله را پاک کرد. حتی اگر فشار روی شبکه برق کاهش یابد، یا تردد وسایل نقلیه کمتر شود، اینها اثراتی موقتی و سطحی هستند که بهمحض پایان تعطیلی دوباره بازمیگردند.
درواقع سیاستهایی مانند اصلاح ساختار انرژی، افزایش بهرهوری در دستگاههای دولتی، گسترش امکانات دورکاری واقعی و نه صوری، تاب آور کردن شهرها در برابر گرما و آلودگی و توسعه آموزشهای مدیریت بحران میتوانند جایگزینهای کارآمدتری باشند. شرایط جامعه نشان میدهد وقت آن رسیده که بهجای خاموش کردن موقتی بحرانها، برای مدیریت بلندمدت آنها فکری اساسی شود؛ چراکه کشور توان ادامه فرسایش مزمن را ندارد.
تعطیل کردن کشور یا بخشهایی از آن در مواجهه با مشکلات، نقش مخدر را برای حکمرانی ایفا میکند؛ نشانههای بیماری را برای مدتی کاهش میدهد اما درواقع بحران را در لایههای پنهان تشدید کرده و گاهی فرصتهای حل مسئله را نیز از بین میبرد. بحرانها و چالشهایی که پیش میآیند، میتوانند نوعی آمادگی ذهنی در جامعه ایجاد کنند تا اشکالات موجود در نظامهای مدیریتی و حکمرانی اصلاح شود. شاید سالها طول بکشد تا مردم متوجه مصرف بالای انرژی و رفتارهای پرمصرف، در زمینه آب، برق و گاز بشوند. این شیوه حل مساله، درواقع واکنشی منفعلانه و ناشی از استیصال و ناتوانی است. نهتنها مشکلی را حل نمیکند، بلکه حل آن را به تعویق میاندازد و در ناخودآگاه جمعی جامعه، تصویری از سیاستگذاری بیبرنامه و ناتوان را تقویت میکند.
البته چنین وضعیتی ناگهان ایجاد نشده ولی هر زمان که عزم و اراده لازم برای حل مسائل شکل بگیرد، میتوان آن را تغییری در نظام سیاستگذاری و برنامهریزی کشور تعبیر کرد.
هرچند تعطیلی در شرایط اضطراری ممکن است بهعنوان آخرین راهکار موقتی، قابل توجیه باشد اما تکرار این رویکرد و تبدیلشدن آن به یک روش دائمی برای حل مسائل، نهتنها مشکلی را حل نمیکند، بلکه موجب پنهانشدنِ مشکلات، کاهش اعتماد عمومی و تحمیل هزینههای سنگین اجتماعی و اقتصادی به جامعه میشود. باید گفت مشکلات کشور یکشبه ایجاد نشده و طبیعتاً یکشبه نیز حل نخواهند شد؛ اما گامهای سیاستگذاری نباید در جهت فاصله گرفتن از آن باشد.