حق طلاق یا مهریه؟

سارا اما پایش را کرده بود توی یک کفش: «من دنبال پولش نیستم. چیزی که من میخوام حقوق برابره. حق طلاق میخوام!»
حالا پس از ۱۸ سال زندگی مشترک، سارا محروم از پشتوانه شغلی، خود را در یک آپارتمان اجارهای بدون پسانداز و با آیندهای نامعلوم برای خود و پسر نوجوانش میدید. حق طلاق را داشت، اما اجرای این حق بدون امنیت مالی، شبیه پریدن از بلندی بدون چتر نجات بود.
داستان سارا، نمونهای از دو راهی دردناک بسیاری از زنان است: انتخاب بین مهریه به عنوان پشتوانه مالی و حق طلاق جهت خاتمه دادن به یک زندگی ناکام. اما آیا هیچ راه سومی نیست؟ آیا نمیتوان مسیری ساخت که زن و مرد، هیچکدام بازنده آن نباشند؟
بنبست سنتی: دو گزینه ناکامل
بحث مهریه در جامعه ما به میدانی برای تقابل دیدگاههای غالباً افراطی تبدیل شده است:
از یک سو طرفداران حذف یا کاهش مهریه استدلال میکنند این روش سنتی، به ابزاری برای فشار در طلاق تبدیل شده و مردان جوان را به سمت پنهانکاری مالی (از جمله انتقال صوری اموال) سوق میدهد. آنها حق طلاق، حق مسکن و حضانت را کافی میدانند. از طرف دیگر مدافعان مهریه سنتی تأکید دارند زنان برای تشکیل خانواده ناچارند با فدا کردن فرصتهای تحصیلی و شغلی، هزینه سنگینی پرداخت کنند. نمیتوان رقابت شدید در بازار اشتغال را کتمان کرد. مادر بودن و همزمان درآمدی بیش از حداقل داشتن، بیشتر از آن آرمانی است که بتواند محقق شود. حذف مهریه، زنان را در ازدواجهای طولانی یا هنگام جدایی بیپناه رها میکند. حق طلاق روی کاغذ، بدون توان مالی اجرا، بیمعناست. هر دو دیدگاه بخشی از حقیقت را منعکس میکنند، اما هر کدام نقص بزرگی دارند: اولی اهمیت امنیت مالی زنان (بهویژه خانهداران یا شاغلان پارهوقت) را نادیده میگیرد. دومی نیز میتواند مرد را در ازدواجهای کوتاهمدت، زیر بار بدهیهای کمرشکن له کرده، خود به عامل تشدید اختلاف تبدیل شود. سارا قربانی همین نگاه دوم بود: حق طلاق داشت، اما پشتوانه مالی نداشت.
راه سوم: مهریه پلکانی، پیوند اختیار و امنیت
پاسخ به این بنبست نه در حذف مهریه، بلکه در بازطراحی هوشمندانه آن است: مهریه متغیر بر اساس طول عمر ازدواج.
این مکانیزم ساده اما مؤثر، بر دو پایه حقوقی استوار است:
۱. اعطای وکالت بلاعزل در طلاق به زن (حق طلاق).
۲. مشروط کردن اجرای طلاق به «بذل پلکانی» مهریه. بنابراین اگر زوجه بخواهد از حق طلاق خود استفاده کند، درصدی از مهریه را بذل خواهد نمود.
تعادل منصفانه
تجربه عرفی جامعه ما زنی را که با گذشت یک یا دو سال زندگی مشترک را ترک کرده و با مطالبه مهریهای سنگین، مرد را تا پایان عمر بدهکار یک زندگی ناکام میسازد سرزنش میکند. از سوی دیگر زنی که پس از ۲۰ یا ۳۰ سال زندگی مشترک وارد مسیر جدایی شده عرفاً مستحق دریافت مهریه خود دانسته میشود، حداقل به حدی که کفاف یک زندگی جدید را بدهد. راهکار پیشنهادی بر همین نگاه عرفی استوار شده است. بنابراین زن دارای حق طلاق است. با این حال استفاده از این حق- بسته به اینکه چه مقدار از عمر زندگی مشترک گذشته- منوط به بذل بخشی از مهریه خواهد بود. برای مثال اگر زنی بخواهد در سال دوم از همسرش جدا شود موظف است ۹۰% مهریه خود را ببخشد، در سال پنجم ۶۰% و در سال دهم ۳۰%. زنی که پس از ۲ دهه زندگی مشترک قصد استفاده از حق طلاق دارد محق خواهد بود حق مهریه را تماماً برای خود حفظ کند. چنین روشی ضمن حمایت از حقوق مالی زن در ازدواجهای طولانی، از مردان نیز در برابر بدهیهای نجومی جداییهای کوتاهمدت محافظت مینماید.
از سوی دیگر این مهریه به صورت نظاممند انگیزه بیشتری برای تداوم زندگی مشترک و طولانی شدن عمر ازدواج ایجاد خواهد کرد. با این حال باید به یاد داشت در کنار تمام حمایتهای قانونی و حقوقی، آنچه به تعادل مالی زندگی مشترک کمک میکند تغییر دیدگاههای اجتماعی ما خواهد بود. لازم است مردان بتوانند بدون مهریههای کمرشکن ازدواج کنند و زنان قادر باشند بدون نگرانی از اختلاف و تنش، مهریه خود را مطالبه کنند. در غیر این صورت هیچ قانون و قراردادی نخواهد توانست آنطور که لازم است از طرفین حفاظت کند.